شمارگان کلی کتاب عموماً و تنوع عناوین منتشر شده مخصوصاً وضعیتی به مراتب بهتر از گذشته دارند و طبق آمارهای موجود، در آخرین سالهای عمر رژیم ستم شاهی، کتابهای منتشر شده در ایران حدود سه هزار عنوان در سال بود و اینک به برکت انقلاب اسلامی به بیش از 54000 عنوان رسیده است.
در آموزش و پرورش هم از حدود 130 هزار مدرسه، یک سوم آنها به تناسب موقعیت، جمعیت و امکانات از نعمت کتابخانههای کوچک و بزرگ برخوردار شدهاند و آمارها نشان از رشد عناوین کتابها و نیز افزونی تعداد کتابخانههای آموزشگاهی دارد.
اینها همه حاکی از استقبال مردم و حمایت دولت از کتاب و کتابخوانی است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای حمایت از صنعت نشر و ترویج کتاب و کتابخوانی، خریدهای هنگفتی ـ به خصوص در سالهای اخیر ـ از ناشران بخش خصوصی و دولتی در تهران و شهرستانها کرده است. برای نمونه، از سال 1380 تا 1387، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 65 میلیارد تومان کتاب از ناشران خریده است که 12 میلیارد آن متعلق به سالهای 1380 تا 1384 است و 53 میلیارد تومان بقیه، خرید سه سال اخیر است. یعنی سالی 5/17 میلیارد تومان که در مقام مقایسه، این مبلغ دو میلیارد تومان بیشتر از خرید سالانهی کتاب برای کتابخانههای انگلیس است.
اینها البته خریدهای دولتی اند، خریدهای مستقیم مردم از ناشران و کتابفروشان هم رقم کمی نیستند. به خصوص اگر به یاد بیاوریم که در سالهای 1372 تا 1384 بیش از 90 نمایشگاه ملی و استانی برگزار شده است. یعنی تقریباً سالی هفت نمایشگاه در سراسر کشور؛ به استثنای سه استان خوزستان، گیلان و کردستان که ظاهراً مقدمات برگزاری نمایشگاه در آنها فراهم نشده است. همچنین، طبق اعلام مسوولان، تعداد نمایشگاههای استانی در سه سال اخیر به بیش از 52 نمایشگاه رسیده است که میشود سالی 17 نمایشگاه کتاب در استانهای کشور، فروش این نمایشگاههای استانی در سه سال گذشته بالغ بر 20 میلیارد تومان بوده است. اگر آمار خرید و فروش نمایشگاههای دیگری مثل دو هزار نمایشگاه کتاب در دو هزار مدرسه آموزش و پرورش، یاد یار مهربان شهرداری تهران و صدها نمایشگاهی که سازمانها و ادارات یا نهادهای انقلابی به صورت جداگانه و به مناسبتهای گوناگون دایر کردهاند هم به این آمار و ارقام اضافه شوند، فهرست آبرومندی حاکی از رونق کتاب و کتابخوانی و عرضه و تقاضای کتاب در کشور به دست میآید که اگر مایهی مباهات نباشد، قطعاً موجب سرشکستگی نیست. یعنی برخلاف سیاهنماییهای آگاهانه سیاسیکاران یا اظهارنظرهای ناآگاهانه و غیرعلمی دستاندرکاران کماطلاع، وضع کتاب و کتابخوانی در ایران آن قدرها بد نیست و سالانه بازار کاری لااقل ده میلیارد تومانی را به خود اختصاص داده است.
یادمان باشد که اصل مطالعه و کتابخوانی با مقدار خرید کتاب یا نخریدن آن قابل ارزیابی نیست. مطالعه کتابهای فراوان کتابخانههای خصوصی و حتی گاه عمومی به ندرت در تیررس نگاه آمارگیران مطالعه قرار میگیرد. چه بسا یک کتاب قدیمی را گاه صدها هزار نفر در چند نسل میخوانند. بگذریم. تا این جا، مقدمه بود برای ورود به بحث اصلی. بحثی که اصلاً درباره کتاب و کتابخوانی نیست. اگر چه با آن مرتبط است.
ما برای کتاب و کتابخوانی این همه حرف میزنیم و هزینههای ملی میکنیم، اما ظاهراً هیچکس به فکر مشکلات یا نیازهای جنبی آن نیست. یعنی کسی به مشکلات «کتابداری» فکر نکرده و نمیکند. منظورم مشکلات شغل «کتابداری» یا «معیشت کتابداران» یا «رشتهی کتابداری» نیست که در جای خودش حرف و حدیث زیادی دارد. منظورم نیازها و مشکلات کتابخوانان حرفهای و علاقهمندان به مطالعه است که به دلایل متفاوت، از جمله کمبود کتابخانههای عمومی و تخصصی به روز شده یا ضعف خدماتی آنها، ناچارند به تبعیت از بزرگان علم و ادب و هنر در همه جای جهان، کتابهای مورد علاقه یا نیازشان را شخصاً تهیه و در منزل یا محل کار نگهداری کنند. به مشکلات کوچک و بزرگ این عاشقان کتاب، هیچ توجهی نشده است و نمیشود!
کتابخوانان حرفهای، هر روز و هر هفته کتاب میخرند و توی راه ـ میان تاکسی و اتوبوس یا قطار و مترو ـ تورق میکنند و شب را با آن به سر میبرند و صبح، یا نیم خوانده، کنار کتابهای دیگر میگذارند و باز فردا، روز از نو، روزی از نو، به این ترتیب است که کتابها، دانه دانه زیاد میشوند و طبقه طبقه بالا میروند و قفسه به قفسه گسترش مییابند، اما تهیه، حملونقل، جایگزینی قفسههای کتاب، مثل خرید کتاب، ارزان و آسان نیست. کاری هزینهبر و فرصت سوز است و همت و حوصله زیادی میطلبد. همین پارادوکس، یکی از بزرگترین معضلات و مشکلات طبقه کتابخوان است و کمتر کسی برای حل آن فکر کرده یا میکند. به فرض که حوصله و همت و پولش هم باشد، اصلاً قفسه کتابی در بازار موجود نیست!
ممکن است بگویید: این همه قفسهی کتاب چوبی و فلزی در بازار هست، چه طور میگویید نیست؟ اتفاقاً مشکل همین جاست که در کشور، به ندرت قفسه مخصوص کتاب تولید میشود! آنچه به نام قفسه کتاب در بازار هست، قفسه اداری مناسب زونکن است و اغلب تناسبی با قطعهای گوناگون کتابهای جیبی، رقعی، وزیری و رحلی ندارند. اگر دقت کنید، میبینید که عمق قفسههای موجود، معمولاً 35 سانتیمتر است و فاصله طبقاتشان حدود 27 سانتیمتر. در حالی که طول و عرض کتابهای رقعی و وزیری و رحلی که به ترتیب بیشترین تولید را دارند، با لحاظ بینظمیهای صحافیهای غیراستاندارد، عموماً عبارتند از 24x29 ، 14x21 و 16x23. میبینید که برای دو قطع رقعی و وزیری، طبقات تمام قفسههای موجود در بازار فضای زائد و پرت دارند؛ هم در عمق و هم در ارتفاع. یعنی بالا و پشت یا بالا و جلوی ردیف کتابها همیشه خالی میمانند.
این مسئاه باعث میشود که قفسهها، هم جای بیشتری بگیرند؛
هم هزینهی بیشتری داشته باشند، هم سنگینتر شوند
و هم محلی برای گرد و غبار فراهم شود و نظافت آنها را مشکلتر کند.
کتابهای رحلی را هم که اصلاً نمیتوان داخل این طبقات گذاشت! اگر این نقص به ظاهر کوچک را، در ابعاد ملی ببینیم و با سهلانگاریهای مرسوم و متداول با آن برخورد نکنیم، متوجه میشویم که چه خسارت عظیمی به منابع مالی و طبیعی کشور و نیز جیب مصرفکننده وارد میشود! و چهقدر از فضای خانهها و ادارات و کتابخانهها به غیر ضرور گرفته میشود.
چرا هیچ نهاد و سازمانی ـ چه دولتی و چه خصوصی ـ به استانداردسازی قفسههای کتابخانهای توجه نمیکند؟
چرا قفسههای کتاب در ابعاد متفاوت و با عمق و ارتفاع گوناگون کتابهای مخصوص کودکان (خشتی) و بزرگسالان (جیبی و رقعی و وزیری و رحلی) ساخته نمیشوند؟
چرا هنوز در هیچجای کشور کارتنهای مناسب برای حملونقل و جابهجایی کتاب تولید نمیشود و هنوز، حتی ناشران و کتابفروشان از کارتنهای استاندارد! سیگار و مواد شوینده برای این کار استفاده میکنند؟
چرا هنوز حتی کیسههای پلاستیکی مخصوص حملونقل کتاب در اندازههای متفاوت در بازار نیست و کتابفروشان کالایشان را داخل نایلکسهای زباله یا میوه تحویل مشتری میدهند؟
چرا هنوز گاریهای دستی مخصوص حمل کتاب در نمایشگاههای کتاب به چشم نمیخورند تا خریداران، آنهمه کتاب را با زحمت از این سالن به آن سالن نبرند و از کت و کول نیفتند؟
و دهها چرای دیگر...
نویسنده این سطور، سالهاست که به این مشکلات اندیشیده و تلاشهای کم توفیقی را انجام داده است. گاهی با تولیدکنندگان قفسههای مخصوص «زونکنهای اداری» به گفتوگو نشسته و گاه با نجاران خوشفکر و با سلیقه تهرانی و شهرستانی تبادل نظر کرده و اگر دستش به مسوول تأثیرگذاری هم رسیده، طرح و نقد و نظرهایش را بازگفته است. صد البته که بیتأثیر هم نبوده و به صورتهایی پراکنده، تسهیلاتی در جهت رفع این معضلات برای اهل کتاب فراهم آمده است. حتی تلاش برای جا انداختن قفسه مخصوص کتاب در اقلام خرید جهیزیه و گفتوگو برای طراحی قفسههای قابل تفکیک و تجمیع، کم هزینه و سهلالحمل و متناسب با قطعهای متفاوت کتاب. ولی بیشک، یک کار ملی، عزم ملی میخواهد. برای همین دست نیاز به سوی همه علاقهمندان فکر و اندیشه و تجارت! از پدیدآورنده و ناشر و کتابفروش و خواننده و طراح گرفته تا نجار و آهنگر و هر تولیدکننده دیگری که مرتبط با کتاب است، دراز میکند و غیرت فرهنگی و غرور ملی ایشان و مسوولان مربوطه را به کمک میطلبد.
باشد که دست جمع، کاری کارستان کند. چنین باد.
نوشته: جواد محقق، نویسنده و روزنامه نگار