نشست های هفتگی جمعی از دانش جویان و دانش آموختگان غیر ایرانی در کانون ادبیات ایران روزهای پنجشنبه هر هفته برگزار می شود. این گروه که شاغل به تحصیل و یا دانش آموخته ی دانشگاههای تهران هستند از کشورهایی چون هندوستان، چین، ویتنام، ترکیه، سوریه و افغانستان به ایران آمده اند و با عضویت در کلاس ها و نشست های کانون ادبیات ایران با کلیات و مفاهیم ادبیات فارسی و بخصوص سیر داستان کوتاه آن آشنا می شوند. سرپرستی و تدریس این گروه به عهده ی آقای محمدرضا گودرزی است.
نکته ی قابل توجه و جذابیت این نشست ها فضای صمیمانه ای است که بین اعضای این گروه برقرار است آن ها با توجه به فرهنگ و ویژگی های خاص مربوط به کشور و زادگاهشان به برسی و نقد آثار داستانی ایرانی می پردازند. بی شک این از گروه چشم اندازی متفاوت به جهان داستان می نگرند و عمدتا به اندیشه ها و مضامین آثار توجه دارند. اینک چکیده ای از نظریات این گروه درباره ی مجموعه داستان«دیدار با خورشید» نوشته محمدرضا پورجعفری را می خوانیم:
خانم خالقی از کشور افغانستان:
به نظر من نام گذاری و طبقه بندی بخش های چهارگانه ی این مجموعه که شامل 35 داستان کوتاه است، می توانست به نحو دیگری باشد زیرا داستان ها از نظر محتوا و سبک وجوه اشتراک بسیار کمی دارند و آن دسته از داستان ها که به ایدئولوژی خاص و اندیشه ی سیاسی نویسنده در سالیان دور مربوط می شود می توانستند در کنار هم جای بگیرند. از آن جا که من روان شناسی خوانده ام از دیدی روان شناسانه به جهان اکثر داستان ها می نگرم، لذا معتقدم که راوی در اغلب داستان ها به دنبال موجودی غایب می گردد، به دنبال کودکی های از دست رفته و در مرز سرگشتگی و تلاش برای پیوستن به آن دنیای شیرین و ناب ، حیران است. داستان "گئجه دور" مثالی بارز برای این مسئله است. به نظر من ، سه داستان «دستها» «پاها» و «چشم ها» اطناب دارند. این سه داستان فاقد ماجرا هستند و جملات به گونه ای ملال آور در آن تکرار شده و باعث دلزدگی و خستگی خواننده شده اند.
خانم فروزان از کشور افغانستان:
به نظر من مجموعه دیدار با خورشید خواننده ی خاص خود را می طلبد و شاید درک و لذت از خوانش را که توقع هر خواننده ای است نتواند به آسانی برآورده سازد. مخصوصا برای دانش جویان غیر ایرانی و یا حتی عامه ی فارسی زبانان دشوار است. آن چه که این نخبه گرایی را دامن زده است، نداشتن ماجرا و قصه در اکثر داستان هاست. اندیشه های سیاسی که در متن و بطن داستان نهفته است حکایت از توجه نویسنده به گروه سیاسی خاصی دارد که این بحث برای دوستان غیر ایرانی در ابتدا ملموس نبود و همین نکته باعث شد تا آن ها با مجموعه یی دیریاب و پر ابهام رو برو شوند. روایت های شاعرانه در برخی از داستان ها وجود دارند بخصوص به صورتی دلپذیر و زیبا در بافت داستان هایی چون «گئجه دور» ، « با برف هم نیامدی» و "حالا چه می کنی" خوش نشسته اند و خواننده در خوانش این داستان ها در وهله ی اول با یک قطعه ادبی زیبا مواجه می شود تا یک داستان کامل. به نظر من که نویسنده ی این مجموعه در اغلب داستانها سعی دارد به خاطرات گذشته پل بزند و به دوران شیرین و شاد کودکی هایش قدمی دوباره بگذارد. انگار او در گذشته اش جا مانده و این جسم اوست که در «اکنون» زندگی می کند. او جایی بین پرچین های بلند و گل های وحشی سرزمین کودکی و اندیشه های سیاسی دوران جوانی اش معلق است و حالا با به یاد آوردن آن روزگاران غرق نوستالژی گذشته است. در داستان «گئجه دور» که صرف نظر از نداشتن کنش و ماجرا، زیباترین داستان این مجموعه است، این اشتیاق برای بازگشت به کودکی و آغوش مادری به خوبی به نمایش گذاشته شده است. همچنین در سه داستان یاد شده هر چند با نثری گیرا و شعر گونه مواجه هستیم اما اندیشه های ایدئولوژیکی را پس زمینه آن میتوان دریافت و شاید با بازآفرینی این خاطرات و اندیشه هاست که این مجموعه داستان متولد شده است.
خانم هوون از ویتنام و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی
من نیز نحوه ی طبقه بندی داستان ها را در چهار دفتر با عناوین : دیدار با خورشید، تب، تن، و دگردیسی مناسب نمی دانم. در مورد داستان های بخش تب معتقدم راوی در اکثر داستانهای این دفتر اول شخص است. و همین باعث شده است که داستان ها در کل مانند خاطره ـ داستان شوند که یک فرد یا «من»از دیددگاه خاص خود، ما را با بجهان داستانها آشنا می کند. در برخی داستان ها هم با تکرار خسته کننده مواجه می شویم. به عنوان مثال در داستان های «گم شده های من» و «بیماری تازه» این مسأله آشکارتر می شود. در بیماری تازه راوی دچار نوعی مرض می شود که روز به روز شدیدتر شده و سرانجام به مرگ راوی می انجامد. به عقیده ی من این مرگ جسمانی نبوده بلکه روح و روان راوی است که اندک اندک به نیستی و مرگ می رسد. در این دو داستان و همچنین داستان تب و لرز راوی به نتیجه ای مثبت نمی رسد و تلاشی برای بهبود اوضاع نمی کند بلکه مثل یک موجود منفعل و مطیع شرایط موجود است که به تب و لرز و سرما و تاریکی عادت می کند و تابع محیط می شود که این مسأله اندکی باورناپذیر می نماید و بیشتر خواسته ی نویسنده است تا منطق داستان.
خانم تویی فم دانشجوی ویتنامی دانشگاه الزهرا (س)
من بیشتر دفتر تب را بررسی کرده ام و در مورد سه داستان اول این دفتر معتقدم که راوی هر سه داستان ، اول شخص مفرد است و معمولا اول شخص مفرد راوی داستانهای مدرن است و با دید محدود خود واقعیت ها را به ما نشا ن می دهد ، لذا استفاده نویسنده از این راوی باعث می شود داستانها مدرن و امروزین بشوند. ژانر داستان «نگاهی از پل» وهمی است. در داستان شاشباران راوی سعی دارد که فضای آلوده و متعفن جامعه را به خواننده بنمایاند. در این جا راوی با اینکه جزئی از جامعه است اما به کل می پیوندد و به ناچار تعفن حاصل از ادرار او در فضایی سراسر پلشتی و متعفن ادغام می شود و او سرانجام تلاش می کند تا به این جریان آلوده که در جامعه و فضا حاکم است ملحق شود و وقتی با آن در می آمیزد سراسر جهان اطراف را پلشتی و بوی گند ادرار فرا می گیرد.
خانم وان از کشور چین
من بیشتر به نمادهای به کاررفته در داستان ها توجه کرده دارم و به نظرم می توان با یافتن عناصر سمبلیک در ادبیات و فرهنگ چین و سمبل های مشترک بین ادبیات فارسی و چینیبه تحلیل داستانها بپردازیم.
به نظر من کلمه ی زنبور را در داستان «گوشها» یکی از سمبلها ست. در فرهنگ کشور چین کلمه ی زنبور مصداق انسان سخت کوش است . پرسشی که ذهن مرا مشغول می کند مربوط به گوش چپ راوی است. این گوش چپ چه کارکردی در این داستان دارد که تکرار شده در حالی که گوش راست آن خواص را ندارد؟به نظر من در داستان گوشها، راوی تحت تأثیر احساسات و عوامل بیرونی است.
خانم نورجهان از پاکستان
بیشترین توجه من بر روی دفتر مسخ بوده است و می توانم درباره این دفتر بگویم: داستانهای دفتر دگردیسی یا مسخ همگی از نظر زمانی با صبح آغاز می شود. راوی از خواب بیدار می شود در حالی که می فهمد که به شیء یا موجودی کوچک یا بزرگ تبدیل شده است. موجودات یا اشیایی غول پیکر مثل جنگل ، لوکوموتیو و یا اشیایی کوچک نظیر کرم، صِفر و یا خَجَک. داستانهای این بخش وجه ناتورالیستی دارند و شخصیتها اکثرا با شکست روبرو می شوند و همین مسأله باعث بروز جنبه ی ناتورالیستی در داستانها می شود. در برخی داستانها راوی از توصیف هایی ناخوشایند چون بی مغز و بی شعور (داستان غول) استفاده می کند.
ژانر داستان های این بخش شگفت است که البته عنوان «تمثیل مدرن» را نیز می توان درباره شان به کار برد.
در روایت ها با آشنایی زدایی مواجه می شویم . مثلا تبدیل شدن یک انسان به صِفر. اینکه اکثر این تبدیل شدن ها یا مسخ ها در صبح اتفاق می افتد به این دلیل است که هر آغازی معمولا از ابتدای روز است و طلوع خورشید است که باعث شروعی مجدد است.
روایت ها در این دفتر علت مند نیستند که البته این مسئله با ژانر انتخابی نویسنده که شگفت است قابل توجیه است. داستانها پایانی باز دارند که این ویژگی از مشخصه های داستانهای مدرن است.
چکیده
مجموعه داستان دیدار با خورشید هر چند باب طبع و سلیقه ی خواننده ی عام قرار نمی گیرد و ممکن است آمیزه ای از ابهام و دلزدگی را باعث شود ، اما فضایی است صمیمانه با روایت های شاعرانه که در برخی داستان ها از نگاهی ژرف و عمیق برخوردار است و نمود یک روح سیاسی در پس پرده های آن به روشنی پیدا ست.
درداستانهای «گئجه دور» تقابل های زیبا و قابل توجه به چشم می خورد. تقابل مرگ و زندگی، تاریکی و روشنایی، کودکی و بزرگسالی. این داستان در وهله ی نخست می تواند خوانش های متفاوتی ایجاد کند، اما هر چه هست حکایت از رابطه ی عاطفی عمیق مادر و فرزند دارد. باغ پر گل پشت پرچین می تواند دنیای بیرون از زندان، بهشت و مرز بین زندگی این جهان و جهان مردگان باشد که هر دو خوانش دور از ذهن نیست و مشارکت خواننده را می طلبد تا با پس زمینه های ذهنی خودش کدام را برگزیند.
در برخی داستانها روند خوانش کند می شود وکلمات آن قدر تکراری و بی روح هستندکه دلنشینی داستانها کم می شود. برخی داستانها دارای نثری ادبی و زیبا هستند که نویسنده با استفاده از استعاره ها ، تقابل ها و حواس پنجگانه،آن ها را پدید آورده است. وجود نوعی تردید و هراس در کل مجموعه داستان آشکار است. انگار روای دچار ترسی پنهان است و این حس نیز تا حدودی به خواننده منتقل می شود. در دفتر دیدار با خورشید با اندیشه های سیاسی راوی بیشتر آشنا می شویم که البته خود داستان دیدار با خورشید از نظر معنا و محتوا با سایر داستانهای این دفتر سنخیت ندارد. داستانهای نورگیری و تصویرهایی از یک نمایشگاه نمونه های فراواقعی (سوررئالیستی) و بیشتر نمایان گر حس فردی راوی هستندکه باز هم حضور آن ها با کل مجموعه همخوانی ندارد. در داستانهای دفتر «تن» نوعی نزول و تحلیل را می بینیم که نشان می دهد راوی در آن ها تمایل به تقلیل و تحلیل دارد. اعضای بدن او در یک سیر نزولی حرکت می کنند که این سقوط و انهدام در دفتر مسخ ادامه پیدا می کند و در آخر به صِفر و سرانجام به خَجَک و نیستی کامل منجر می شود این امر نشان دهنده ی واقعیت وجودی انسان است که گام به گام به سوی مرگ و فنا پیش می رود. داستانهای این مجموعه مدرن هستند و از 35 داستان ، 34 داستان بادیدگاه راوی اول شخص نوشته شده اندکه نشان می دهند راوی به بیان خود و جهان تمایل زیادی دارد و هدفش ارائه ی برداشت های خود از انسان و جهان است.