تاريخ : جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۶
دو هفتهنامه كمان از سال 1375 شروع به فعاليت كرده است و گفتوگو با بانوان همسران شهيد ـ نيمههاي پنهان يك اسطوره را آغاز كرده و ناگفتههاي بسياري را شنيده و منتشر كرده است.
محمد ابراهيم همت در سال 1334 در شهرضا متولد ميشود. ديپلم متوسطه را در سال 1352 ميگيرد و براي ادامه تحصيل به دانشسراي عالي اصفهان ميرود، با اين اميد كه معلم شود. دو سال بعد كه مدرك فوق ديپلمش را ميگيرد راهي خدمت سربازي ميشود. بعد از خدمت سربازي به شهرضا بر ميگردد و معلم روستا ميشود.
در دوران انقلاب فعاليتهاي زيادي انجام ميدهد و تحت تعقيب مأموران ساواك قرار ميگيرد و به شهرهاي فيروزآباد فارس، ياسوج و دوگنبدان پناه ميبرد و سپس به شهرضا برميگردد. بعد از پيروزي انقلاب با كمك دوستانش سپاه شهرضا را پايهگذاري ميكند و به فعاليت معلمياش هم ادامه ميدهد. در سال 1359 از سپاه شهرضا عازم پاوه ميشود.
در 27 سالگي با خانم ژيلا بديهيان آشنا ميشود و با هم ازدواج ميكنند.
حاج همت فرماندهي تيپ محمدرسولالله لشكر 27 مكانيزه محمدرسولالله را عهدهدار ميشود و در عمليات مختلفي همچون عمليات والفجر يك، دو، سه، چهار، پنج و شش فرماندهي را به عهده ميگيرد.
حاج همت در 24 اسفند سال 62 كه براي بررسي خطوط مقدم به جزاير مجنون رفته بود، شهيد ميشود. در اين كتاب كه گفتوگو با همسر اين سردار بزرگوار است، خانم بديهيان در ابتدا از پيشينه خانوادگي خود ميگويد و سپس به آشنايي با حاج همت ميپردازد و از فراز و نشيبهاي دو سال زندگي مشتركش با حاج همت ميگويد.
گزيده متن
در طول دو سال و دو ماه زندگي مشترك من و حاجي، سه عيد نوروز داشتيم و تحويل هيچ سالي را با هم نبوديم. قبل از تحويل آخرين سال زندگي حاجي، با او صحبت كردم، زياد، كه بگذار اين عيد را با هم باشيم. حاجي گفت: «ميداني! بسياري از بچههاي بسيجي، چندماه است كه خانوادههايشان را نديدهاند. بگذار من عذاب وجدان نداشته باشم. بگذار سال تحويل را با اين بچهها در سنگرها بمانم.»
مصاحبه كننده: احد گودرزياني
تعداد صفحات: 40 قيمت: 350 تومان
شابک: 1 ـ 1 ـ 92919 ـ 964 قطع: پالتويي
نوبت چاپ: هفتم 1385 شمارگان: 5500