مقدمه:
از منظر سنت گرايان كه آقاي دكتر نصر نيز از حيث فكري به جبهه و سويه ي آنان تعلّق دارد، آدميان از خصوصيات منحصر به فردي برخوردار هستند كه مهمترين آن بهره مندي از قوه ي قويّه ي تعقل و تدبّر مي باشد. اين نيروي خداداد و برابري كه در درون همه ي انسان ها به وديعت نهاده شده است به گونه اي است كه اگر آحاد بشريت به خوبي از آن استفاده نمايند منجر به نتايج مشترك و بنياديني مي گردد كه از دو خصوصيت مانايي و رواييِ جهاني برخوردار مي باشند. اين نتايج يا گوهرهاي جهان شمول به مثابه ي حقايقي هستند كه فطرتاً/ بداهتاً مورد پذيرش هر عقل سليمي قرار گرفته و بنابراين مي توانند مبناي مناسباتِ انساني قرار گيرند. اين گزاره هاي جهاني و انساني را اگر در قالب يك طبقه بندي كلي احصا نماييم در مجموع عبارتند از :
الف ـ گزاره هاي فلسفي:
تشكيكي بودن وجود/ واقعيت
ب: گزاره هاي انسان شناسانه:
انسان / عالم اصغر آيينه ي جهان/ عالم اكبر مي باشد.
ج ـ گزاره هاي اخلاق شناسانه:
1ـ اخلاق عبارتست از فرايندي كه موجب ايجاد دگرگوني عيني ـ عملي در درون انسان ها شده و "خويشتن" آنها را متحوّل گرداند. 2ـ اصول اصيل و اساسي اخلاقي عبارتند از: فروتني، ملاطفت و راستگويي. بر مبناي اين گزاره هاي كلي مي توان به عنوان يك مقدمه ي لازم، اولاً: منظور دقيق خود از سنت و سنت گرايان را دقيقاً روشن و مبرهن نمود. ثانياً: مقصود ايشان از طرح تئوري وحدت متعالي و غاييِ اديان را بهتر فهميد و ثالثاً دلايل آنان براي پذيرش يا عدم پذيرش برخي از مدعيات پلوراليستي را با نگاهي ژرف تر مورد بررسي و واكاوي قرار داد.
متن مقاله:
چنانكه در مطلع بحث آمد اين نوشتار وظيفه دارد نظريه ي وحدت متعالي اديان را تحليل نمايد. بر اساس اين نظريه اعتقادات و اخلاقياتي وجود دارند كه در هر زمان و مكاني و در مورد هر انساني صحيح، سَرِه و صادق بوده و بنابراين به معناي دقيق كلمه جهاني و فرا زماني مي باشند. البته نفسِ سنت گرايي و دم زدن از وحدت اديان كه برآمده از اين انديشه مي باشد،نشان مي دهد كه ما ديگر در دوران سنت به سر نمي بريم و به تبع آن از وحدت اديان دوررافتاده يا از آن بي خبر افتاده ايم و الا ما اگر همچنان در آن شرايط معهود به سر مي برديم به سان ماهيان نديده غير از آب، هرگز معناي سنت را نمي جستيم. به بيان ديگر اكنون كه دوران سنت تمام شده و روزگار مدرن بر جهان سايه افكنده، مجال و محلي براي سنت گرايي فراهم شده است زيرا انسان به حكم خرد تنها براي آنچه كه ندارد و از آن محروم مانده بايد تلاش كند نه آنچه كه دارد و با آن مي زيد. شايد به همين دليل است كه سنت گرايان ادعا مي كنند لفظ "سنت " با مختصات و مشخصات كاملي كه مدّ نظر ايشان است پيش از اين در هيچ زبان و زماني وجود نداشته است.
در هر صورت تعريفي كه سنت گرايان و دكتر نصر از سنت مراد مي كنند دو شاخصه دارد:
1ـ همه ي اديان جهان را شامل مي شود.
2ـ معنايي عام تر و گسترده تر از دين دارد.
مدلول دو شاخص مذكور آن است كه ما هيچ ديني را نمي توانيم سراغ بگيريم كه از دايره ي مفهوم سنت بيرون باشد و لهذا اديان، اجزا و اركان اصلي مفهوم سنت را تشكيل مي دهند. اما نكته ي ديگر اين است كه به هر حال گستره ي سنت فراخ تر از دين مي باشد و مسأله ي اصلي در همين موقف نهفته است. دكتر نصر صراحتاً در مقاله اي با عنوان سنت چيست؟ تاكيد مي كند كه به دليل استحاله و تجدد زدگيِ نسبيِ برخي از اديان، ديگر نمي توان ديدگاه سنت گرايان را با نظرگاه اديان كاملاً مشابه قلمداد نمود. بديهي است با توجه به نگاهي كه سنت گرايان به گذشته و سنت دارند برخي از تغييرات و تبديلات وارد شده در ساحت اديان را هرگز نمي توان هضم نمود. به عنوان نمونه و قتي پروتستان ها در قالب الهيات نوينِ خويش انجيل را به گونه اي تأويل مي نمايند كه حتي سقط جنين نيز در تضاد با آن نباشد ، بديهي است كه از منظر سنت گرايان گناهي نابخشودني و حركتي سنت زدايانه روي داده كه موجب فاصله گرفتن و تفارق دين و سنت از يكديگر مي شود.
اما جدا از اينكه سنت گرايان چگونه مي انديشند، از ديد خود اديان نيز ميان مفهوم دين و سنت تفاوت آشكاري وجود دارد. سنت گرايان در حالي از وحدت متعاليِ اديان سخن مي گويند كه اقلاً از منظر خودِ اديان برخي از ديگر دين ها منسوخ، باطل و يا دين نُما هستند. چنانكه شيفتگي - بسياري از سنت گرايان نسبت به آيين/ آيين هاي هندو و عقيده ي آنان در باب آنكه ودانتاي شيوايي و شانكارايي اوج حكمت خالده را نشان مي دهد مسأله اي نيست كه مِن باب مثال به آساني مورد پذيرش كليساي كاتوليك و يا علماي اسلامي قرار گيرد . البته تا وقتي كه منظور سنت گرايان از اشتراك نظر و منظرِ اديان، ناظر بر كليات و امّهات جهان بيني - آنها باشد خدشه و خطاي چنداني در آن نمي توان يافت چنانكه رنه گنون در بحثي در باب مفهوم فقر و معناي معنويِ آن در اديان گوناگون تاكيد مي نمايد كه: يك بار ديگر، وفاق كامل همه ي تعاليم سنتي را، كه چيزي نيستند جز بيانات مختلف براي يك حقيقت واحد، به رأي العين مي بينيم . اما اگر اين ديدگاه از حوزه ي جهان بيني و افق ديد به عرصه ي مرزبندي هاي فقهي ـ شرعي (كه مرز ميان مومن و كافر و مشرك و ... را تعيين مي نمايند) تسري يابد و بخواهد آنها را زير پا گذاشته يا كمرنگ نمايد بديهي است كه اعتراض همه ي اديان و پيروانشان را در پي خواهد داشت.
ضمن آنكه بايد تاكيد كرد كه به نظر نمي رسد در اين باره نظر دكتر نصر تفاوت عمده اي با ديگر سنت گرايان داشته باشد و بنابراين مسأله و معضله ي مذكور در مورد رويكرد ايشان به وحدت اديان نيز صدق مي كند. سنت گرايان/ دكتر نصر از يك سو مي كوشند تا اديان دست نخورده و بكر باقي بمانند و تسليم تغيّرات زمانه ي مدرن نگردند و از سوي ديگر اگر اديان همان نگاه ديرين و پيشين خويش به مقولاتي چون، حقيقت، مدارا، ارتداد و. . را تغيير نداده و كما في السابق حفظ نمايند ديگر معنا و محلي براي تحقق عينيِ آرزوهاي سنت گرايان و وحدت متعاليِ اديان باقي نمي ماند!
دكتر نصر هنگامي كه در فضاي فكريِ پر هجمه ي غرب در مقام دفاع از اسلام بر مي آيد و به قول خود ارتداد،آموزه اي كه از سوي محافل ميسيوني به چالش كشيده شده است را تبيين مي نمايد پس از بيان پيشينه و زمينه هاي تشريعي ـ تاريخي اين حكم مي گويد : دليل اين حكم را بايد در اين واقعيت جست كه تا پيش از دوران جديد، هر كسي اسلام مي آورد عضوي از حكومت و امت اسلامي به شمار مي رفت و بر اين اساس ارتداد نه تنها بازگشت از اسلام بلكه خيانتي نسبت به حكومت به شمار مي رفت. امروزه كه ديگر در بيشتر كشورهاي اسلامي، حكومت ها به آن معناي سنتي، اسلامي به حساب نمي آيد بسياري از علماي اسلام ، در مخالفت با مجازات مرگ براي ارتداد، سخن ها گفته اند. وانگهي، به رغم اينكه اين حكم هنوز در "كتاب ها" مندرج است ولي عملاً بسيار به ندرت به اجرا در آمده است.
با اندكي تدقيق در نقل قول مذكور خواهيم ديد كه گويي دكتر نصر عملاً در يك تنگناي تئوريك گرفتار آمده است زيرا از يكسو مي داند كه بقا و اجراي حكم ارتداد، اقلاً در مورد كساني كه به اديان ديگر مي پيوندند با وحدت متعاليِ اديان و تكثرگرايي ناشي از آن تناسب و سنخيِتي ندارد و از ديگر سو دست بردن، تغيير دادن و مدرن نمودن گزاره هاي ديني با مدعاي ديگر سنت گرايان مبني بر مقاومت دين در برابر تغييرات زودگذر زمانه در تضاد مي باشد. اگر ما مجازيم حكم ارتداد را به گونه اي تاويل نماييم كه به قتل مرتدين نينجامد به چه دليل جوازِ تاويل ديگر احكام دين و ايجاد دگرگوني در مابقيِ اعتقادات سنتي را نداريم؟! اين پرسش پر چالش، از اين جهت اهميت دارد كه اولاً نشان مي دهد اگر وحدت متعالي اديان جامه ي تئوري را به درآورده و در عرصه ي دين ورزي عملي گردد اولاً برخي از احكام دين را و ثانياً يكي از مدعيات اصلي سنت گرايان را همزمان و توامان نقض مي نمايد. ممكن است كسي اين نظر نصر را بر مبناي پلوراليسم ديني كاملاً توجيه نمايد اما مسأله اين نيست كه اين سخن پلوراليستيك است يا خير و پلوراليسم ديني انديشه اي صحيح است يا سقيم؛ سخن اين است كه اين واكنش در برابر حكم ارتداد با خودِ سنت گرايي ناهمخوان بوده و بنابراين تا حدي مصداق همان ماجرايِ پر غوغاي مدرن سازي و سنت زدايي از دين(طعنه ي هميشگي سنت گرايان به روشنفكران) واقع مي گردد.
در حقيقت مَخلَص كلام اين است كه آقاي دكتر نصر مي تواند به عنوان يك فيلسوف يا روشنفكر ديني نظرگاهي پلوراليستي را در مواجهه ي با دين اتخاذ كند اما در مقام يك متفكر سنت گرا و با مشخصات ويژه و شناخته شده اي كه دارد ديگر نمي تواند چنين كند. اين در حالي است كه ايشان در جايي پس از طرح انتقاداتي فكورانه و منصفانه از تمدن غربي تاكيد مي نمايد كه :آيا بايسته است كه همه ي اين انتقادها را فراموش كنيم، تمدن جديد غرب را هنجار درستي بپنداريم و آنرا سنجه اي براي درستي يا نادرستي هر چيز ديگري بدانيم ؟ حال سوال اينجاست كه ايشان خود از كدام موضع به نقد ارتداد(كه آماج حملات همه ي تكثرگرايان است ) همت مي گمارد؟!
گمانه ي نخست: دكتر نصر از موضع و منظري مدرن ارتداد را تفسير نموده اند.
گمانه ي دوم: دكتر نصر با بهره گيري و استمداد از پتانسيل اجتهادات درون ـ ديني و درون ـ گفتماني چنين رويكردي را برگزيده اند.
در باب گمانه ي اول بايد گفت بي گمان ناصواب و بر خطاست اگر فكر كنيم يك سنت گراي تمام عيار مي تواند لااقل از حيث تئوريك دين را متناسب و متلائم با مدرنيسم تاويل و تعبير نمايد. اساساً فرد سنت گرايي كه دين يا حتي بخش كوچكي از آنرا بر مبناي مدرنيته و باورهاي برآمده از آن مورد تفسير قرار دهد همان شير بي يال و دم و - اشكمي است كه بنا بر تعريف، پذيرش وجود و پيدايش آن سخت دشوار مي باشد. درست است كه سنت گرايان منتقدان جدي تمدن غربي هستند اما هر منتقدي كه ايراداتي بنيادين را متوجه تمدن و تفكر غربي نمايد سنت گرا نيست چنانكه هيچ كس هايدگر را نه سنت گرا مي داند و نه ضد مدرنيته . در واقع فرق فارق سنت گرايان با ديگر منتقدان تئوريك و جديِ غرب در اين است كه غرب و مدرنيته را نه از پايگاه و جايگاهي مدرن بلكه از موضعي برون ـ گفتماني و مبتني بر سنت مورد ارزيابي و نقّادي قرار مي دهند و به گفته ي خودِ آقاي نصر چيزي كه از عالم متجدّد مورد انتقاد سنّت است، كلّ جهان بيني، مقدمات و مباني و اصولي است كه از نظرگاه سنت، كاذب اند، به گونه اي كه هر خيري هم كه در اين عالم آشكار مي شود خيري عَرَضي ست نه ذاتي .
بنابراين اساساً احتمال اينكه بتوان از موضع مدرنيسم به پيرايش دين پرداخت امري متناقض و بسيار مضحك بوده و با مباني اوليه ي سنت گرايان نمي خواند.
اما در باره ي گمانه ي دوم بايد گفت اين فرض، فرض معقول تر ي مي باشد زيرا با اندكي تسامح مي توان ظرفيت و قابليت اجتهادي در سنت اسلامي را چنان دانست كه حتي پرورنده ي چنين آرايي نيز باشد اما فراموش نكنيم كه در صورت صحت اين گمانه باز راي و نظر آقاي نصر يا در ذيل تفكرات سنتي قرار مي گيرد؛ يا نوانديشي ديني؛ اما در هر دو حال باز اين نظر با گزاره هاي بنيادين و اصيل سنت گرايي تطابق ندارد.
بحث و نتيجه گيري:
بررسي نظر آقاي نصر در باب ارتداد از اينجا اهميت دارد كه مي تواند ميداني باشد براي اينكه ببينيم و بسنجيم كه آيا نظريه ي وحدت متعاليِ اديان به كثرت گرايي و همزيستيِ ديني مي انجامد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ آيا اين كثرت با گزاره هاي خودِ اين اديان تنافر و تناقضي ندارد؟ و اگر دارد چگونه با مدعيات سنت گرايان همخواني مي يابد؟ بنابر آنچه گفته شد مي توان گفت از آنجا كه پاسخ هر سه پرسش مثبت مي باشد بايد مجموعاً اذعان نمود كه نصر و سنت گرايان در اين عرصه تا حدي گفتار تناقض هستند. دلايلي كه مويّد اين تناقض و ناهمگوني هستند را مي توان به اختصار در قالب چند گزاره تلخيص نمود:
1ـ سنت گرايي با نظريه ي وحدت متعالي اديان پيوندي وثيق دارد.
2ـ لازمه ي وحدت متعاليِ اديان پذيرش حقانيت همه ي آنها مي باشد.
3ـ لازمه ي حقانيت همه ي اديان اين است كه گزاره هاي آنان يا با هم متناقض نباشد و يا دستِ كم از يك اشتراك،تشابه و تقارب كلي برخوردار باشد.
4ـ سنت گرايان با پذيرش ادياني كه حتي نقيض هم هستند (پذيرش همزمان اسلامِ توحيدي، هندوئيسمِ چندخدايي و بوديسم مبتني بر بي خدايي) عملاً و نظراً پلوراليسم و تكثرگرايي ديني را پذيرفته اند.
5 ـ پذيرش اديان متناقض دو صورت دارد:الف ـ هدف تنها وصول به همزستيِ پيروان اديان باشد نه روشن كردن و تميز دادن حق و باطل يا صدق و كذب آنها. ب:حقانيت به گونه اي معنا شود كه مثلاً تحت عنوان تشكيكي و ذو مراتب بودن حقيقت،همه ي اين تمايزات را تحت پوشش قرار داده و توجيه نمايد.
6ـ در صورت پذيرش مورد الف،ادعاي سنت گرايان مبني بر حقانيت اديان نقض مي شود.
7ـ مجموعاً مي توان گفت تنها با پذيرش مورد ب از بند 5 ،يعني ذومراتب بودن حقيقت است كه مي توان هم همه ي اديان را حق دانست و هم اختلافاتشان را توجيه نمود.
8 ـ تشكيكي بودن حقيقت يا حتي ذومراتب بودن برداشت انسان ها از آن تنها توجيه كننده ي اختلافات است نه تناقضات زيرا به عنوان مثال ما نمي توانيم منطقاً توحيد را مرتبه ي ديگري از تثليث بدانيم زيرا اين دو گزاره نه در طول هم بلكه در عرض يكديگر و بنابراين متناقض مي باشند.
9ـ سنت گرايان براي پذيرش كثرت گراييِ ديني اي كه در تلائم با وحدت متعاليِ اديان و حق دانستن آنها باشد سه راه حل دارد: الف ـ يك دين را ملاك قرار داده و بر اساس آن حق يا ناحق بودن ديگر اديان را تعيين نمايد. ب ـ گروهي از اديان هم خانواده و هم تبار(مثلاً اديان ابراهيمي) را ملاك قرار داده و حق يا ناحق بودن ديگر اديان را از دل آنان استخراج نمايد. ج ـ با نگاهي بيرون ـ ديني و فلسفي به بررسي حقانيت يك يا چند دين بپردازد.
10ـ در دو حالت اول استقرائاً مي توان گفت كه حتماً ملاك قرار دان يك يا چند دين به ناحق پداشتن يك يا چند دين ديگر مي انجامد . در مورد ج نيز حتماً يكي از اين سه حالت روي مي دهد: يا حقانيت و يا بطلان هيچ يك از آنها قابل اثبات نمي باشد. يا (به دليل وجود گزاره هاي نقيض) تنها حقانيت ببرخي از آنها محرز مي گردد و يا تنها بخشي از هر دين، حق قلمداد مي گردد.
11ـ در هر سه حالت سنت گرايان نمي توانند همه ي اديان را حق بدانند.
12ـ بنابراين سنت گرايان/ دكتر نصر نمي توانند هم قائل به كثرت گراييِ ديني باشند و هم حقانيت همه ي اديان!
لازم به توضيح است كه مخاطبان اصلي دكتر نصر در كتاب قلب اسلام، يعني همان موقفي كه ايشان در باب ارتداد نظر خويش را اعلام مي دارند، غربيان و غير مسلماناني هستند كه قرار است با ايصال به دريافت و برداشتي روشن و امروزي از اسلام، به اين آيين گرايش پيدا كرده و از بدگويي ها و كژتابي هاي رسانه هاي غربي و اسلام ستيز رهايي يابند. اما نه دوستداران منطق و خرد و نه حتي شخصيت منطقي و خردمندي چون آقاي نصر بي شك نمي خواهند انديشه ي ايشان يا هر كس ديگري صرفاً بر مبناي انگيزه هايشان تفسير گردد، لهذا لازم است تاكيد شود كه در اين نوشتار بنابر اصول مورد وثوق و خدشه ناپذير علمي، اظهار نظر آقاي نصر در اين باره با موشكافيِ تمام و فارغ از علل بيرون ـ متني مورد واكاوي قرار گرفت.
پی نوشت:
1ـ Universal Truths
2ـ اين تقسيم بندي كلي و راهگشا كه خلاصه اي از آن عرضه مي گردد را نخستين بار آلدوس هاكسلي(Aldous Huxley) در كتاب خويش كه فلسفه ي خالده (The perennial philosophy) نام دارد، انجام داده است. براي اطلاع بيشتر بنگريد به:راهي به رهايي/ مصطفي ملكيان تهران: موسسه ي نگاه معاصر:1380. ص391ـ383
3ـ معرفت و معنويت/ سيد حسين نصر. ترجمه ي انشاالله رحمتي. نشر سهروردي. 1379. ص154
4ـ tradition
5 ـ همان
6 ـ الهيات پروتستان/ رنه. سو. آرتز. ـ ترجمه سپهر نيرومند. ـ نشر نگاه. 1386. ص209
7ـ ميان شرق و غرب/ فريتوف شوان. ـ ترجمه فروزان راسخي؛ نقد و نظر. سال پنجم. شماره ي اول . ص108
8ـ مثلاً اگر چه (بنا بر برخي از نقل قول ها) شخصيتي چون علامه طباطبايي پس از مطالعه اوپانيشادها ميان مدلولات آن و اسلام قرابت هاي فراواني مي يابد اما اين نظر هرگز سبب نمي شود كه ايشان و يا ديگر انديشمندان مسلمان از عقيده ي فقهي / كلاميِِ خويش مبني بر شرك آميز بودن اين عقايد صرف نظر كنند.
9ـ فقر/ رنه گنون. ـ ترجمه مصطفي ملكيان. ـ نقد و نظر. سال چهارم. شماره سوم. ص88
10ـ قلب اسلام:ارزش هاي جاودانه براي بشريت/ سيد حسين نصر؛ ترجمه ي مصطفي شهرآييني. نشر حقيقت. 1383. ص68
11ـ در اينجا منظور از روشنفكري ديني، تيپ جامعه شناسانه ي آن در ايران مي باشد و سخني از امتناع يا امكان تحقق فلسفي و مذهبي روشنفكري ديني و پارادوكسيكال بودن يا نبودن آن نمي رود.
12ـ همان/ ص377
13ـ Heideger
14ـ براي آشنايي با كليات انديشه هاي وي بنگريد به:هايدگر و تاريخ هستي/ بابك احمدي. ـ تهران:نشر مركز،1381
15ـ بنيادگرايان ممكن است سرسخت ترين دشمنان غرب باشند اما لااقل از حيث تئوريك سنت گرايان و انديشمندان مدرن يا پست مدرني چون نيچه، هايدگر و. . ،دو قطب اصلي از منتقدان غرب را تشكيل مي دهند.
16ـ معرفت و معنويت/ ص183
17ـ براي پي بردن به تفاوت سنتي بودن و سنت گرايي بنگريد به: درآمدي بر جريان شناسي انديشه ي اجتماعي ديني در ايران معاصر/ محمد تقي سبحاني. ـ سال يازدهم؛ شماره سوم و چهارم. ص278
منابع:
1ـ معرفت و معنويت/ سيد حسين نصر. ترجمه ي انشاالله رحمتي. نشر سهروردي. 1379
2ـ فقر/ رنه گنون. ـ ترجمه مصطفي ملكيان. ـ نقد و نظر. سال چهارم. شماره سوم
3ـ قلب اسلام:ارزش هاي جاودانه براي بشريت/ سيد حسين نصر؛ ترجمه ي مصطفي شهرآييني. نشر حقيقت. 1383
4ـ هايدگر و تاريخ هستي/ بابك احمدي. ـ تهران:نشر مركز،1381
5 ـ الهيات پروتستان/ رنه. سو. آرتز. ـ ترجمه سپهر نيرومند. ـ نشر نگاه. 1386
6ـ درآمدي بر جريان شناسي انديشه ي اجتماعي ديني در ايران معاصر/ محمد تقي سبحاني. ـ سال يازدهم؛ شماره سوم و چهارم
7ـ راهي به رهايي/ مصطفي ملكيان تهران: موسسه ي نگاه معاصر:1380
8 ـ ميان شرق و غرب/ فريتوف شوان. ـ ترجمه فروزان راسخي؛ نقد و نظر. سال پنجم. شماره ي اول
مسعود صادقی/ کارشناس حقوق