نگاهي به فيلم هاي ايراني به نمايش در آمده در بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر - (١٥)
عيار ١٤؛ ارزشمند براي سينماي ايران
تاريخ : پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۰۹:۵۴
«عیار 14» - نویسنده و کارگردان : پرویز شهبازی - تهیه کننده : پرویز شهبازی - بازیگران : محمدرضا فروتن، کامبیز دیرباز، پوریا پورسرخ، مهشید افشارزاده و مینا ساداتی.
... ناصر تنها طلا فروش یک شهر کوچک شمالی است. او با رعایت مشتری مداری توانسته است خود را به مردی آبرومند تبدیل کند و رقیب سابق خود را با لو دادن طلاهای مسروقه راهی زندان کند. با بازگشت وی به شهر آن هم در روزهایی که بارش سنگین برف راه های ورودی و خروجی را بسته است، ناصر به تکاپو می افتد و سعی می کند کسانی را به همکاری دعوت کرده و خود نیز با مراجعه به کلانتری خواهان بازداشت مجدد وی می شود. پلیس که هیچ اتهامی را متوجه او نمی بیند نمی تواند وی را بازداشت کند. در نتیجه ناصر به هراس بیشتری می افتد. زن و دخترش را به خانه ی پدری می فرستد و خود نیز با زن صیغه ای درصدد فرار به تهران برمی آیند. در طی شبانه روز زندانی سابق دو بار به طلا فروشی مراجعه می کند و آن را بسته می بیند. او در مسافرخانه ای اتاق گرفته است که دوست ناصر هم از روی ناچاری با وی هم اتاق می شود و طی صحبت با دادن دو گوشواره بچگانه برای دختر هفت ساله او را از مراجعه به طلا فروشی بی نیاز می سازد ناصر مغازه را به همان دوستش که با زندانی سابق هم اتاق شده بود فروخته و طلاها را در جعبه ای قرار داده با خودروی شخصی همراه با زن صیغه ای خود عازم تهران هستند که در اثر تصادف با تریلر حامل تانکر گاز خودرو در آتش می سوزد و آنها فقط صندوق طلا و خودشان را نجات می دهند و به طرف ایستگاه راه آهن حرکت می کنند زندانی سابق می گوید بعد از به زندان افتادنش، زنش طلاق گرفته و دختر بچه را که اکنون هفت ساله است رها گردد است. او احتمال می دهد دختر بچه در خانه یکی از روستاییان روستاهای اطراف باشد ...
نزدیک ترین کار به فیلم «عیار 14» ، "صلوه ظهر " آنتونی مان است. ضرب العجلی که در 24 ساعت درام را به پایان می رساند. آنچه شهبازی در این فیلم موفق به تشخص فیلم "عيار 14" از انبوه مشابه كرده است، نگاه خاص و متفاوت فيلمساز است كه به زيبايي از موضوع «سوء تفاهم» براي حرف اصلي اش استفاده كرده است. به طور طبیعی هر زندانی کشیده نارو خورده پس از آزادی به دنبال انتقام می رود. اما او نه تنها چنین اندیشه ای ندارد، بلکه قصدش خرید گوشواره برای دختر بچه اش است.
این که شهر در اثر بارش سنگین برف شهر را در محاصره قرار داده است به کمک درام آمده، زندانی را ناگزیر به ماندن در شهر می کند. همان ماندن ناصر را به انواع کنش ها می کشاند. ماندن وی را به مسافرخانه می کشاند که در آنجا با دوست ناصر آشنا می شود و گوشواره بدست می آورد تا تماشاگر از تمامی حدس های خود دست بکشد.
نگاه فمینیستی نیز در فیلم جایگاه خاص خود را دارد که اشاره غیر مستقيم فیلم به مردهايي كه به زن های خود ستم روا داشته اند که در نتیجه زنان نسل دوم (دختران آنان) هم پیش از آنکه کاری از دست شان بربیاید قربانی سرنوشت مادران خود خواهند بود.
شهبازی همچنین پایان فیلم را که رازگشایی معضل باشد، فروکش کردن برف قرار داده است که ناصر و زن صیغه ای اش به سمت تهران و زندانی سابق بر پشت وانت بار به طرف روستایی می رود. نگاه شهبازی به موضوعی عام با فیلمی خاص توأم شده است که دست آوردی برای سینمای ایران است.
"مجتبي حبيبي"