ثریا قاسمی؛ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگری که در شب مراسم اختتامیه در برج میلاد حضور نداشت، گفت : واقعیت این است که گرفتن یا نگرفتن این جایزه اصلا برای من فرقی نمیکند. من کارم را در تابستانی بسیار گرم انجام دادم و به تنها چیزی که فکر نمی کردم جایزه بود. این مسائل برای ما دیگر اهمیتی ندارد.
بعد از گذشت دو روز از اختتامیه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حواشی و حرف و حدیثها درباره این رخداد سالانه سینمایی ادامه دارد. ثریا قاسمی بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون که نیازی به معرفی ندارد هم که امسال برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای بازی در فیلم سینمایی «ویلاییها» شد از جمله چهرههایی است که از برگزاری این دوره از جشنواره دل خوشی ندارد. این بازیگر پیشکسوت هنگام اختتامیه برای دریافت جایزهاش در سالن حضور نداشت و همین بهانهای شد تا با ایشان درباره غیبتشان در مراسم پایانی جشنواره امسال گفتگویی کنیم و گلایههایشان را بشنویم.
از جشنواره امسال و جایزهای که برای بازی در «ویلاییها» گرفتید برایمان بگویید؟
من از جشنواره و نتایجاش خبر چندانی ندارم و دوستان اطرافم به من گفتند چه اتفاقهایی افتاده و حتی آنها به من گفتند که جایزه گرفتم.
یعنی خودتان در جریان جایزهای که قرار بود به شما اهدا شود نبودید؟
خیر، چیزی به من اعلام نشده بود.
برای همین شما در مراسم اختتامیه برای دریافت سیمرغتان حضور نداشتید؟ یعنی پیش از مراسم دعوت رسمی از شما نشده بود؟
من اصلا اطلاع نداشتم که بخواهم به این مراسم بیایم، قاعدتا باید اینطور میبود که زنگ میزدند و اطلاع میدادند اما این اتفاق نیفتاد. فکر میکنم چنین رفتاری جزو آداب دعوتهای رسمی است که باید به آنها اهمیت داد. وقتی چنین رفتاری صورت نمیگیرد طبیعی است که من هم پیگیر نمیشوم و حالا هم از هیچ چیز اطلاع ندارم. البته ممکن است یک دعوتنامهای به دفتر تهیهکننده فرستاده باشند ولی این مسئله به شخص من ربطی ندارد. وقتی ما میخواهیم یک فرد به خصوص را به جایی یا حتی منزلمان دعوت کنیم از خود شخص رسما دعوت به عمل میآوریم. این کار را حتی با یک تلفن هم میتوان انجام داد و به نظرم پیش پا افتاده ترین حالت ممکن است. حالا ممکن بود من باز هم نروم و نتوانم در مراسم شرکت داشته باشم اما فکر میکنم اصول و قاعده چیزی غیر از این رفتار را میطلبید.
من همانقدر برای مسئولین جشنواره بیاهمیت بودم که آنها برای من. اصلا من جایزه را میخواهم چه کار کنم! بهتر است به جای همه این تشریفات و برو و بیاهای تجملاتی که این همه آدم ۶ ماه یا یکسال از وقت شان را برای ده روز صرف میکنند که آدمها بیایند فیلم ببینند و بعد هم به چهار نفر سیمرغ بدهند، فکری برای ساماندهی وضعیت نا به سامان هنرمندان بیکار و بیمار بکنند. به جای این کارها بیایند چارهای برای حال افرادی که عمرشان را برای صنعت سینما تلف کردند بیندیشند. از فیلمبردار، کارگردان و صدابردار و بچههای فنی و سناریستها بگیرید تا هنرپیشهها خیلیها بیکار هستند، چارهای برای آنها بیندیشید. این همه هزینه را اگر بخواهند بین کسانی که شرایط مناسبی ندارند تقسیم کنند خیلی اتفاق بهتری خواهد افتاد، لااقل امورات آنها میگذرد. وگرنه جشنواره برای من چه اهمیتی میتواند داشته باشد.
یعنی اهدای این جایزه به شما برایتان اهمیت نداشت و شیرین نبود؟
اصلا برایم شیرین نبود. واقعیت این است که گرفتن یا نگرفتن این جایزه اصلا برای من فرقی نمیکند. من کارم را در تابستانی بسیار گرم انجام دادم و به تنها چیزی که فکر نمی کردم جایزه بود. این مسائل برای ما دیگر اهمیتی ندارد، این جایزهها برای جوانها که میآیند و میخواهند مطرح شوند مهم است. شاید آنها از اینکه جایزه بگیرند خوشحال شوند و فکر کنند چیزی تغییر میکند اما برای من این صحبتها و جایزهها و سیمرغها مهم نیست. الان دیگر هیچ چیزی برای من خوشحالکننده نیست و طعم شیرینی ندارد، نمیتوانم دروغ هم بگویم، این مسائل دیگر برای من خیلی دور است.
از دیده شدن بازیتان در فیلم «ویلاییها» هم خرسند نیستید؟
باید همینطور باشد، غیر از اینکه من بازیام دیده شود مگر انتظار دیگری هست؟ من نه اجازه دارم بد بازی کنم و نه بلد هستم. من برای هر کاری تمام سعی و کوششام را میگذارم تا کار خودم را به بهترین نحو انجام دهم و غیر از این هم از خودم توقعی ندارم. حالا کاری که من در آن بازی میکنم نتیجهاش چه خوب شود چه بد یا برای مثال در مونتاژ و سایر مراحل اتفاقی برایش بیفتد آن چیزی است که دست من نیست، من کارم را درست، تمام و کمال و همانقدر که بلد هستم و تا این لحظه یاد گرفتم انجام میدهم. هر چه هم بیشتر یاد بگیرم سعی میکنم بهتر کار کنم. بقیه مسائل برایم حاشیههایی است که بیشتر هم در دنیای مجازی و این فضاهایی که برای نسل من ناشناس است، اتفاق میافتد.
شما برای بازی در فیلم «ویلاییها» موفق به دریافت جایزه شدید. خودتان این فیلم را چقدر دوست داشتید؟
خیلی زیاد و برای همین هم قبول کردم تا در این کار بازی کنم. این فیلم سناریوی بسیار خوبی داشت که من دوستش داشتم و نگاه زیبای این فیلم به زن در جهان و نه فقط در ایران برایم دوست داشتنی و حائز اهمیت بود. در دنیای امروز که معضل تضادها، جنگها، ظلمها مطرح است این فیلم نگاه بسیار زیبایی به نقش زن داشته. تبعات بسیاری از مشکلاتی دنیای امروز را ما به زن، مادر، همسر، دختر، خواهر میبینیم و این قصه به نظرم جهانی است و من به این خاطر که نگاهش را بسیار دوست داشتم در این فیلم بازی کردم.
باز هم میگویم به تنها چیزی که موقع بازی در این فیلم فکر نکردم جشنواره، دعوتنامه و جایزه بود. من تمام تلاشم را کردم که کارم را به بهترین نحو در این فیلم انجام دهم، البته نه فقط من بلکه تمام گروه تلاششان را کردند تا نتیجه زحمات عده زیادی خوب از آب درآید. از مردمی هم که فیلم را دیدند و خوششان آمده تشکر میکنم و امیدوارم در زمان اکران هم وقتی فیلم را دیدند از آن خوششان بیاید. قصه این فیلم یک مقدار تلخ است اما این تلخی حقیقت دارد و واقعی است. جهان در حال حاضر ما جهان جنگ زده و پر تشویش و پر از اضطراب برای زن است و این فیلم هم همین قضیه را به تصویر می کشد.
امسال باز هم بازی شما را در فیلم یا سریالی میبینیم؟
اگر فیلم یا سریالی باشد که دوستش داشته باشم قبول میکنم. وقتی از من دعوت میکنند من میروم، اگر قصه را دوست داشته باشم بازی میکنم و بعد میآیم سراغ خانه و زندگی خودم. با مابقی ماجراها و اتفاقها هم کاری ندارم. گاهی هم پولم را به موقع میدهند و گاهی هم سر وقت نمیدهند و برای همان چندر غاز هم باید بدویم، که آنها میدویم عیبی ندارد.
شما بعد از چند سال دوری در جشنواره امسال فیلم داشتید، به طور کلی جشنواره این دوره را چطور دیدید؟
من همیشه دور از این قضایا و این حاشیهها و مسائل هستم و اصلا هم دوست ندارم خودم را وارد این جور ماجراها کنم. من نه از کسی گله دارم و نه از کسی طلبکارم، به هیچ کس کاری ندارم و کسی هم به من کاری ندارد. من به فعالیت خودم مشغول هستم و به قول معروف سرم به کار و زندگی خودم است، آن طرف هم عدهای جشنواره راه میاندازند. پس این قضایا برای من اهمیتی ندارد. کسی نمیدانست حسن جوهرچی تا آخرین لحظه چطور زندگی میکند، بعد میروند برای تشییع جنازهاش. پس باید بگوییم برای ما دیگر هیچ چیز مهم نیست چون تا وقتی زنده هستیم کسی به فکر هیچ موضوعی نیست اما بعدش همه یادت میافتند. پس حالا هم دیگر چیزی برای من اهمیت ندارد.