فیلم هم قهرمان دارد، هم قصه، هم شخصیت پردازی، هم فضاسازی و هم داستان پلیسی، معماییاش را روان و بدون لکنت و البته اکشنوار تعریف میکند و همه اینها باعث شده در سینمای بیحال و حوصله سر بر و نخوت زده ایران چندگام به جلو محسوب شده و تکانهایی به کلیت سینمای ایران بدهد که احتمالاً یک دهه بعد صدایش در میآید.
جواد محرمی/ ماجرای نیمروز جزو فیلمهای اکران نوروز است و تا به حال از فروش نسبتاً خوبی برخوردار بوده است. البته تبلیغات ضعیف و ضعف مدیریت حوزه هنری در اختصاص سالن به ماجرای نیمروز در کنار نمایش باعث شده این فیلم با وجود دریافت سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنواره فجر نتواند در رقابت با آثار کمیکی مثل «گشت ۲» و «خوب، بد،جلف» از فروشی موازی برخوردار شود، هر چند فروش میلیاردی فیلم تا همین حالا هم به طور نسبی قابل قبول محسوب میشود. البته سینمای ایران امسال در اکران نوروزی برخلاف سال گذشته به طور کامل با ممنوعیت تبلیغات در شبکههای ماهوارهای مواجه بود و همین مسئله نیز باعث افت نسبی فروش در اکران نوروزی ۹۶ شد.
پوستر و تیزر ضد تماشاگر عام
ماجرای نیمروز در تیزر تبلیغاتی و پوستر فیلم ضعفهای زیادی داشت که قابلیت جذب مخاطب عام در حدی که لایقش بود را از دست داد. در همه جای دنیا پوستر فیلم به عنوان پیشانی ارتباطی فیلم با مخاطب، پر رنگ و لعاب و جذاب طراحی میشود و این مسئله در طراحی پوستر اصلی و نهایی ماجرای نیمروز که در تبلیغات شهری نیز به چشم میخورد نه تنها رعایت نشده بود بلکه به شدت مخاطبی را که بهطور طبیعی مطالبهگر سرگرمی از سینماست پس میزد و عجیب است که کارگردانی چون مهدویان که به عنوان یک تکنسین در سینما شناخته میشود و در آثارش ظرافتها و ریزهکاریهای بسیاری به چشم میخورد به چنین پوستری تن داده است. سینما هنری عامهپسند است و ماجرای نیمروز هم تا حد مقبولی این عامهپسندی را در فضاسازی و روایت اکشنوار و کاراکترهای جذاب رعایت کرده است اما فیلم در تبلیغات و لوازمی که علیالقاعده باید مردم را جذب کند، دچار سهلانگاری شده و از این مسئله به شدت ضربه خورده است.
عوامل فیلم ظاهراً از این نکته که تماشاگر عام با تماشاگر خاص جشنواره تفاوت دارد و اغلب مخاطبان اساسا نمیدانند کارگردان ماجرای نیمروز کیست و در جشنواره چقدر جایزه گرفته غفلت کردهاند و در انتظار استقبال مشابه همان چیزی که در جشنواره اتفاق افتاد، بودهاند. برای همین در حوزه تبلیغات برخلاف ساخت فیلم دچار نوعی غیرحرفهایگری شدهاند.
تیزر تلویزیونی فیلم به جای اینکه مبتنی بر پلانهای اکشن و جذاب فیلم باشد روی بعدی کار کرده که مربوط به مخاطب خاص است، اینکه یک فیلم در جشنواره فجر چند جایزه گرفته بیشک برای مخاطب عام آنقدر که عوامل فیلم انگاشتهاند، دارای اهمیت نیست.
بازیهایی که بالاتر از تراز سینمای ایران هستند
ماجرای نیمروز قابلیتها و نقاط قوت زیادی دارد که کم و بیش به آن اشاره شده است اما در این مقال به بخش بازیگری فیلم میپردازیم. درباره بازیها در ماجرای نیمروز نمیتوان ننوشت؛ بازیهایی که اغلب در اوج هستند و هر کدام دیگری را تکمیل میکنند، بازیهایی که در مرکز ثقل آنها هادی حجازیفر قرار دارد. ماجرای نیمروز نشان داد که بازی خیرهکننده و البته بدون دیالوگ هادی حجازیفر در فیلم ایستاده در غبار تصادفی نبوده است.
حجازیفر در ماجرای نیمروز خیرهکننده و استثنایی ظاهر شده و کاملاً در سینمای ایران بدیع و تازه جلوه کرده است و از قالب کلیشههای مرسوم کاراکترهای مشابه به طور کامل خود را رها کرده است. در واقع او تراز و استاندارد بازی در چنین نقشهایی در سینمای ایران را تا حد زیادی ارتقا بخشیده است.
نوتهایی که عالی چیده شدهاند
در ماجرای نیمروز هرچند حجازیفر در مرکز ثقل قرار دارد ولی تنها او نیست که میدرخشد. او کاراکتر کمال را به کمال رسانده و دیگر نقشها مکمل نقشآفرینی او هستند. خوب از کار درآمدن بازیهای دیگر نشان میدهد که خوب بودن حجازیفر در فیلمهای مهدویان را نمیتوان تنها منحصر به شخص حجازیفر دانست چراکه بازیها اغلب عالی از کار درآمدهاند. انتخاب دو بازیگری که بیشتر با بازی در نقشهای کمیک شناخته میشوند برای کاری تا این حد جدی میتواند یک ریسک محسوب شود.
جالب است که بار لحن طنازانه فیلم به جای بازیگرانی که سابقه بازی در نقشهای طنز دارند بر دوش هادی حجازیفری افتاده که به طور طبیعی و با توجه به جنس کاراکتر او در فیلم انتظاری از طنازی این کاراکتر نمیرود و در مقابل احمد مهرانفر و جواد عزتی، بازیگرانی که پیش از این در نقشهای طنز جا افتادهاند جدیترین نقشهای فیلم را بر عهده دارند و بهگونهای خوب بازی میکنند که مخاطب خیلی زود بازی آنها در کارهای طنز را از یاد میبرد و کاراکتر جدی آنها را قبول میکند.
اثری خلاف مسیر سینمای ایران
سینمای ایران به واسطه غلبه نوعی گرایش روشنفکرانه طی یکی دو دهه اخیر بیشتر میل به آه و ناله و غم و فلاکت دارد و اساساً سالهاست که در سینمای ایران قهرمان ساختن و امیدواری دادن به مخاطب گناهی بزرگ و رویکردی خلاف جهت آب محسوب میشود. البته ضعف مفرط طیف زیادی از آثاری که قصد قهرمانسازی داشتهاند هم مزید بر علت شده تا اساساً سینمای ایران اعتماد به نفس اینکه بخواهد در وادی این جنس از سینما گام بردارد را از دست بدهد.
وقتی میتوانی با ملغمهای از نمایش فقر و فلاکت و بدبختی فیلمی بسازی که هم اینجا تحویلت بگیرند و هم آنجا چرا زحمت داستان گفتن و قهرمان ساختن به خودت بدهی... سینما حداقل در ایران قرار نیست سرگرم کند و روشنفکران ایرانی تعریفی تازه و ایرانی شده و البته فاجعه بار از سینما ارائه دادهاند. اصلاً چرا باید مردم را امیدوار کرد و آنها را یاد خوشیها انداخت، مگر غمباد کردن آن هم روی صندلی سینما با پرداخت پول از جیب مبارک مخاطبان چیز بدی است. تازه خودش یک جور مبارزه مدنی محسوب میشود و کلی هم کلاس دارد. این تفکر غالب در سینمای ایران است و ماجرای نیمروز تا حد زیادی این کلیشه رایج را خدشهدار کرده است. فیلم هم قهرمان دارد، هم قصه، هم شخصیت پردازی، هم فضاسازی و هم داستان پلیسی، معماییاش را روان و بدون لکنت و البته اکشنوار تعریف میکند و همه اینها باعث شده در سینمای بیحال و حوصله سر بر و نخوت زده ایران چندگام به جلو محسوب شده و تکانهایی به کلیت سینمای ایران بدهد که احتمالاً یک دهه بعد صدایش در میآید.