کارگردان «میگرن» در گفت و گو با هنرنیوز؛
کار اولم نوشتن داستان است
مانلی شجاعی فر کارگردان « میگرن » گفت: شاید در فیلم بعدیام باز هم گریزی به تنهایی داشته باشم.
تاريخ : سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۴
آیا موضوعی که انتخاب کردید، بخش خاصی از جامعه را در بر میگیرد ؟
بله، اما من روی هیچ کدام فوکوس نکردم. ما چند تا بچه داریم، المان بچگی همهی ما. بعد در یک مقطع به عنوان خانواده، زن، شوهر و دو بچه را داریم. در بخشی سراغ زن تنهای بی شوهری میرویم که به هر دلیلی چه شوهر مرده یا طلاق گرفته به تنهایی با دخترش زندگی می کند. بعد در آیینه بعدی زندگی همهی ما پیریهای ما است. از بچگی تا پیری، ما میتوانیم مسائل، دغدغهها و مشکلات خاص خود را داشته باشیم.
قصدم طلاق و جدایی نبوده، قصدم تبلیغ مهاجرت نبوده است. ما هر کدام در یک مقاطعی دچار اذیت و آزارهایی می شویم. یکسری حتی خوبیها و شادمانیها و بدیها را درمییابیم که حتی نمیتوانیم برای آن زمان تعیین کنیم. طلاق و مهاجرت شاید در گذشته کمتر بوده اکنون بیشتر شده است. خیلی با این که موضوع فیلم به مقطع خاصی بازمیگردد موافق نیستم.
پایان بندی قصه برای خانواده پانته آ بهرام پذیرفتنی بود. اما برای دو خانواده دیگر نه. انگار قرار بود فقط یک پایان خوش رقم بخورد؟ من به سینمای detail ( سینمایی که به جزئیات می
” به جای این که بازیگر را وادار کنیم حجم زیادی دیالوگ بگوید تا ما را به یک پایانی برای فیلم نزدیک کند، یا با اشک و زاری خواسته اش را بیان کند، میتوانیم با دیتیل حرف بزنیم. “
پردازد) خیلی اعتقاد دارم. یعنی به جای این که بازیگر را وادار کنیم حجم زیادی دیالوگ بگوید تا ما را به یک پایانی برای فیلم نزدیک کند، یا با اشک و زاری خواسته اش را بیان کند، میتوانیم با detail حرف بزنیم. دیتیل من در خانوادهی گوهر خیراندیش و خانم رضوی آن است که این دو نفر آدم پیر وسط خبر خوش، دوباره به محض این که درب خانه باز میشود و به داخل میروند، دوباره جرو بحثهایشان شروع میشود و مادر خطاب به دختر میگوید: « اد گذاشتی من از خونه برم، بعد دختر پیدا کنی.» یعنی یکی به دو کردنی که گویای روز از نو روزی از نو است و دقیقاً به محض باز شدن درب این اتفاق میافتد.
در واحد محبوبه، هنگامه قاضیانی قرار نیست از فردا برود با رضا کیانیان ازدواج کند، نه میخواهم بگویم آن روز با آن شب بدی که گذرانده به روز و صبحی رسیده که میتواند خوب باشد. خود من این طوری هستم. بلند میشوم؛ حالم خوب است، میخواهم از پنجره بیرون را نگاه کنم .قرار نیست این حال خوش تا فردا شب یا یک عمر ادامه پیدا کند. ممکن است دوباره از فردا یک درگیری جدیدی در زندگی حالش را بد کند. من منظورم لحظه بود، همان لحظه.
بعد از جشن تکلیف به دختران تفهیم میشود باید یکسری مناسبات را رعایت کنند. چرا این دختر پس از جشن تکلیف دچار شب ادراری می شود؟ آیا این نقدی بر جشن تکلیف است؟
نه، من یک نکته بگویم که فیلم نامه قصه اصلی جشن تکلیف بود که به طور کلی در فیلم نیست. من هر جا که خواستم درباره جشن تکلیف صحبت کنم، مجبور شدم این موضوع را بابت اصلاحیه بیرون بکشم. ما سکانسی داشتیم که تنهایی پسر بچه و دختر بچه در شوفاژخانه آپارتمان چند طبقه اتفاق میافتاد و ادرار دختربچه از آنجا آغاز شد. از جایی که پسر بچه به سمت دختر بچه میرود که او را بترساند، اما آنقدر به او گفته شده که نباید با پسران بازی کند که با تماس دست پسر او دچار استرس شده و از آن به بعد
” بیشتر تلاشم این بود که فیلمی که بواسطه آن وارد سینما میشوم فیلمی باشد که خنثی از آب در نیاید و در مورد آن حرف زده شود. “
شب ادراری می گیرد این قسمت از فیلم حذف شده است.
به عنوان یک کارگردان کار اولی چقدر این فیلم دغدغه فیلم سازی شما را پوشش داد؟
دغدغه فیلم سازی من شاید به گونه دیگری باشد. به دلیل آنکه من ادبیات را دوست دارم. علاقه من ادبیات است و کار اولم نوشتن داستان است. بیشتر تلاشم این بود که فیلمی که بواسطه آن وارد سینما میشوم فیلمی باشد که خنثی از آب در نیاید و در مورد آن حرف زده شود. خوب و بدش مهم نیست. چون نقطهی قوت یک فیلم آن است که درباره آن هم نظر مثبت وجود داشته باشد هم منفی. برایم این مهم بود که جایگاه فیلم را به جایی برسانم که بتوانیم دربارهی آن با شما خبرنگاران و منتقدین حرف بزنیم.
آیا بازهم در فیلمهای بعدیتان دغدغههایی مثل طلاق و مهاجرت و ... را لحاظ میکنید؟
نه، شاید به یک شیوه دیگر، اما معتقدم بخش مانور «تنهایی» موقعیت خوبی برای هر فیلم است و شاید در فیلم بعدیام باز هم گریزی به تنهایی داشته باشم.
مرتب کردن هر روزه ریشه فرش توسط هنگامه قاضیانی چه معنایی دارد؟ هنگامه قاضیانی در این فیلم آدم اهل تفریحی نیست. که بیرون خانه به او خوش بگذرد. در خانه هم علاقهمندی از خود نشان نمیدهد. وسواس دارد به جزئیاتی مثل علاقه به گل، درست کردن ریشه فرش، شستن، تمیز کردن و ترجمه. یک نوع المان شخصیتی اوست. این که هر چیزی به هم ریخته است، درست کند. این آدم پس ذهنش به موقعیت خوب فکر میکند که ریشهها را صاف میکند، اما از یک جایی میبیند همین وسواس منجر شده به چیزهای بزرگتر و مهمتری که میتواند فکر کند، نپردازد. پس تصمیم میگیرد دیگر ریشه فرش را درست نکند. یعنی جزئیات گاهی خیلی هم مهم نیست و مسایل مهمتری وجود دارد.