برزو ارجمند که این روزها علاوه بر نمایش «باغ مرگ» مشغول بازی در سریال «قهوه تلخ» است، میگوید هنوز عاشق تئاتر است.
«باغ مرگ» که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه میرود، نمایشی است که متن آن را آتیلا پسیانی نوشته و کارگردانش هم سیامک احصایی است.
«باغ مرگ» حکایت مردی است که عاشق متن «مکبث» است و از بس این متن را دوست دارد تصمیم می گیرد با ارث خود یک تماشاخانه بخرد و هر شب این نمایشنامه شکسپیر را در آن به صحنه ببرد.
در هم تنیدن داستان این تماشاخانهدار با نمایشنامه «مکبث» -که یکی از بزرگترین تراژدیهای تاریخ نمایش است- فضایی عجیب را به وجود میآورد. در هم آمیختن نوعی هجو و تراژدی. در کافه خبر پای صحبتهای احصایی، شبنم مقدمی و محمدرضا حسینزاده بازیگران نمایش نشستیم تا درباره «باغ مرگ» حرف بزنیم، اما صحبتها از جای دیگری آغاز شد، از خود تئاتر و شرایط این روزهای بازیگری. بعد بحث کشیده شد به گروههای تئاتری و وضعیتشان در ایران.
همین جا بود که برزو ارجمند دیگر بازیگر «باغ مرگ» هم از سر فیلمبرداری «قهوه تلخ»رسید و به جمع ملحق شد. بجث هم ادامه یافت و به مکبث و هجو روابط آدم ها در باغ مرگ کشید و دست آخر از تماشاخانه ایرانشهر و شرایط اجرا در این تالار سر درآورد.
بگذارید یک راست نرویم سراغ نمایش «باغ مرگ» و بحث را با بررسی وضعیت فعلی تئاتر آغاز کنیم، از خانم مقدمی شروع کنیم و وضعیت بازیگری. به نظر میرسد، در شرایط فعلی بازیگران تئاتر بیشتر ترجیح میدهند در تلویزیون حضور پیدا کنند و گاه حتی و سط تمرینهای یک نمایش کار را ول میکنندد و می روند تا در یک سریال یا تله فیلم بازی کنند.با این وضعیت آیا بازیگرهای تئاتر دیگر از کار کردن در این حوزه احساس رضایت نمیکنند؟
شبنم مقدمی، بازیگر: سئوال شما چند بخش دارد. بله کمی فضای تئاتر عجیب شده است. مثلا از وقتی که من همزمان سر چند کار تئاتر بودم، زمان زیادی گذشته است. الان ترجیح میدهم متن و گروه را انتخاب کنم، چون متن خوب هم کم پیدا میشود. احساس رضایت یا نارضایتی هم به این بر میگردد که انگار این روزها قرار نیست تئاتر، زندگی من تئاتری را به عنوان شهروند و عضو خودش تامین کند.
پس من ناگزیر میشوم در کانال دیگری کار کنم تا زندگی ام تامین شود. مخارج زندگی هم با کسی شوخی ندارد و انتخاب نمیکند که بگوید چون تو تئاتری هستی پس کرایه خانه کمتری بده! تازه دستمزدها نه تنها بر اساس تورم در تئاتر بالا نمی رود بلکه کمتر هم میشود. به همین خاطر بچهها ناچار میشوند بروند سر تلهفیلم یا سریال یا حتی بروند سر یک کار غیر هنری. هیچ حاشیه امنی هم برای اهالی تئاتر وجود ندارد.
نارضایتی دیگر هم بر میگردد به اینکه هیچ سیاست واحدی در مدیریت تئاتر وجود ندارد تا من اهل تئاتر مواضعم را بر اساس مواجهه با آن سیاستها تعیین کنم. هر مدیری که میآید سیاستهای خودش را دارد و سیاست نفر قبلی را کنار میگذارد و به هیچ کدام از قول ها عمل نمیکند. هیچ مدیری هم نیست که خودش را با ما وفق دهد، بلکه این ما هستیم که باید خودمان را با آنها وفق دهیم. البته این را بگویم که با همه اینها وقتی من بازیگر انتخاب میکنم که سر یک کار تئاتر بروم و به گروهی متعهد شوم، دیگر حق ندارم گروه را وسط کار و به خاطر یک کار تلویزیونی رها کنم.
آقای احصایی شما از طراحی صحنه شروع کردید و اتفاقا از سینما به تئاتر آمدید و بعد کارگردان شدید. البته این روزها بازیگر هم شدهاید در کار آقای حاتمی کیا هم همین اواخر بازی کردید . انگار...
سیامک احصایی، کارگردان: نه من بازیگر نیستم. گاهی بازی هم میکنم...
به هر حال در این حرفه هم وارد شدهاید. سئوالم این است که شما نبود حاشیه امنی را که خانم مقدمی می گویند چقدر احساس میکنید؟
احصایی: همان طور که شما اشاره کردید، من سیر سینما تا تئاتر را بر عکس طی کردم. اول از طراحی صحنه سینما شروع کردم و بعد تلویزیون و بعد به تئاتر آمدم و ماندگار شدم. دیر فهمیدم تئاتر را دوست دارم، اما مهم این است که فهمیدم. دلیل آمدنم به تئاتر هم خیلی شخصی بود. بعد از چند کار طراحی صحنه در تئاتر، به این نتیجه رسیدم که دوست دارم تصاویر ذهنی خودم را خلق کنم و نمی توانستم یقه کارگردان ها را بگیرم و بگویم این تصاویر برای کار شما خوب است. من شاید بیشتر برای لذت بردن و رسیدن به تصاویر ذهنی ام بود که رفتم به سمت کارگردانی و در آن ماندم چون حس خوبی داشت و از طرف دیگر کسانی که با من کار می کردند ناراحت نبودند و تماشاگرها هم برخورد بدی نداشتند.
هرچند از سئوال اولیه دور میشویم، اما در کارهایتان تصویر سازی نقش مهمی دارد و جالب این است با وجود اینکه طراح صحنه هستید، اما معمولا صحنههای کار شما شلوغ نیست و دکور خیلی ساده است.
احصایی: خب من طراحی صحنه را ساخت بکراند، نمی دانم. به نظرم طراحی صحنه در کاریک کاراکتر است. وقتی یک در روی صحنه وجود دارد دیالوگ و مفهوم خودش را دارد. زمانی هم که پرسوناژها دارند کار خودشان را می کنند اگر با طراحی صحنه کارشان کامل شود آن را استفاده میکنم وگرنه احتیاجی به چیزهای اضافی نیست. به هر حال همه اینها باعث نشده برای دیگران طراحی صحنه انجام ندهم.
حتی اگر تعریف کارگردان از طراحی صحنه با شما یکی نباشد؟
احصایی: نه این کار را نمیکنم. سال گذشته یک متنی برای طراحی صحنه به دستم رسید. در آغاز متن مواجه شدم با یک توضیح صحنه کامل و مو به مو. بعد توضیح صحنه را کنار گذاشتم و متن را خواندم و دیدم اگر من بخواهم آن را طراحی کنم، اصلا آن دستور العمل صحنه را انجام نمیدهم. به کارگردانش گفتم اگر شما قائل به این توضیح صحنه هستید که نوشتید اصلا به طراح صحنه نیاز ندارید، بروید و یک مجری صحنه بیاورید. چون طراح قرار است ایده بدهد و با متن و کارگردان دیالوگ برقرار کند . شخصا هم عادت دارم سر کارهابلند فکر میکنم. نه به خاطر اینکه کارگردان را گیج کنم، بلکه به خاطر اینکه کارگردان یک سر نخ را بگیرد.
شما درباره مشکل طراح صحنه و کارگردان ها گفتید و نحوه تعامل آنها اما آقای حسین زاده شما درباره تعامل بازیگرها با کارگردان در گروههای نمایشی چه نظری دارید. چقدر بازیگرها در فرایند یک نقش یا یک تئاتر تاثیرگذارند؟
محمدرضا حسینزاده، بازیگر: به نظرم چند مدل کارگردان وجود دارد. یک مدل مثل سیامک احصایی هستند که دموکراتند و تو را کاملا در شکل گیری کار و فرایند رسیدن به نقش دخیل میکنند. یک عده از کارگردانها - بیشتر آنهایی که نویسنده هم هستند- معمولا از قبل همه چیز را بسته اند. با آنها خیلی نمیشود وارد چالش شد.
درهمین کار ما مثلا اتفاقی خوبی افتاد. ما حتی روی نقش همدیگر هم نظر میدادیم. این مسئله البته به متن هم بستگی دارد؛یعنی متن باید این اجازه را به شما بدهد که بتوانید وارد چالش با آن بشوید. اگر بخواهم جمعبندی کنم ،خودم سعی میکنم با کارگردانهایی کار کنم که دست مرا نبندند.
مقدمی: در تکمیل حرفهای آقای حسینزاده باید بگویم در کار برخی از کارگردانها بازیگر روی صحنه میرود تا متن را درست اجرا کند، نه این که کار خودش را به عنوان بازیگر انجام دهد.
برگردیم به وضعیت تئاتر. با اینکه همه شما عضو یک گروه نمایشی هستید، اما به خاطر اینکه گروه ها در ایران نه سالن دارند و نه نظم اجرایی، شما مجبورید در کارهای گروههای دیگر هم به عنوان بازیگر مهمان حضور پیدا کنید. اصلا چقدر به داشتن گروه- با معنایی که در همه جای دنیا وجود دارد- معتقدید؟
مقدمی: قطعا بازیگر ترجیح میدهد در گروه خودش کار کند؛ چون اعضای گروه پس از مدتی با اخلاقیات و تواناییهای آدم آشنا میشوند و می فهمند، هر کس چه تواناییهایی دارد. مثلا من الان سومین کارم را با این گروه شروع کردم و کاملا همدیگر را پیدا کردهایم، اما به سختی می توانیم همدیگر را حفظ کنیم. برنامهیزی برای اینکه یک گروه کنار هم بماند و کار تئاتر بکند مصیبتی است، برای کارگردان. همین چند شب پیش آقای احصایی هر کدام از ما را روی یک صندلی نشاند و به ما گفت شما بگویید من چطور باید برنامهیزی کنم که همه شما باشید. به هر حال فکر می کنم خیلی راه داریم تا به شرایط ایدهآل خیلی برسیم.
حسینزاده: در هیچ کجای دنیا گروه نمایشی وجود ندارد، بلکه تئاتر وجود دارد. مثلا می گویند تئاتر روهر. یعنی یک گروهی هستند که یک ساختمان دارد و همه امور آن سالن را گروه اداره میکند. یکی در یک کار دستیار میایستد و در کار دیگر بازیگر. یکی بوفه را می گرداند و ... این طور نیست که هر کدام پراکنده سر کارهای دیگر باشند و حالا یک تایمی هم سر اجرا یا تمرین، اما اینجا وقتی بازیگر شدی دیگر بازیگری.
احصایی:در همین جشنواره گروه «مارین باد» که شرکت کرده بودیم با اتفاق جالبی مواجه شدیم. ما پنج روز مهمان این گروه بودیم و غذای ما را کسی جلویمان میگذاشت که شب در همان سالن اجرا داشت. در واقع چون آشپزی او در گروه بهتر از بقیه بود، او را مسئول پختن غذا برای مهمانان کرده بودند. او هم با دل و جان این کار را میکرد.
من خودم مدتها عضو گروه بودم و حالا نیستم و در کارهایم از دوستان گروههای دیگر دعوت میکنم که به من بپیوندند. مثلا در همین کار از هشت بازیگر شش نفر مهمان هستند و از گروههای دیگر آمدهاند. فکر میکنم در اینجا آدمهایی که از گروههای دیگر میآیند و در نمایشی شرکت میکنند. به کار گروهی که مهمانش هستند وفادارترند تا کار گروه خودشان. دلیلش هم این است که ما فرهنگ و شرایط گروه داشتن را نداریم. وقتی گروه داشته باشی، طبیعی است یک نفر میشود رئیس، اما خدا نکند در گروه، دو تا کارگردان پیدا شود. آن وقت گروه دو تا سر پیدا میکند و داستان اختلافها شروع میشود. متاسفانه ما نمیتوانیم با هم گفتوگو کنیم و کنار هم باشیم و به هم لطمه نزنیم.
یعنی این قابلیت وجود ندارد که در گروه، اعضاء بخواهند به هم کمک کنند.
احصایی: دقیقا و خیلی خوشگل پا روی همدیگر میگذاریم و بالا میرویم.
در تلویزیون و محیطهای دیگر هنرهای نمایشی هم همینگونه است؟ البته آنجا ما گروه به این معنا کم داریم.
احصایی: آنجا هم کما بیش این شرایط هست، اما یک اتفاقی آنجا میافتد و آن این است که در سینما یا تلویزیون با دیدن تیتراژ برای مخاطب همه چیز تمام میشود، اما در تئاتر تماشاگر روابط گروه را با هم قبل و بعد از اجرا میبینید.
مقدمی: در واقع علاوه بر نبود امکانات- که تامین آن به مسئولان بر می گردد- ما در بین خودمان به یک فرهنگسازی نیاز داریم تا بتوانیم معنا و مفهوم عضو یک گروه بودن را بفهمیم.
آقای ارجمند بحث ما درباره شرایط وجود گروه در تئاتر بود. شما در حال حاضر شما توی سریال «قهوه تلخ» بازی میکنید و مهران مدیری هم یکی از معدود افرادی است که توانسته در کارهای تلویزیونیاش گروه خودش را حفظ کند. فکر میکنید تفاوت گروه تلویزیونی و تئاتری چه تفاوتی با هم دارند و اصولا معتقد یا مایل هستید در تئاتر عضو یک گروه به معنای واقعی باشید؟
برزو ارجمند، بازیگر: من خیلی بدوی و از چهار سالگی با هنر نمایش آشنا شدم و از همان سنین روی صحنه بودم. کارم را هم در شهرستان آغاز کردم. شرایط کار در شهرستان هم با شرایط کار در تهران کاملا متفاوت است. من وقتی آمدم تهران و شنیدم که برای اجرای تئاتری یک ماه تمرین میکنند و یک ماه اجرا میروند، باورم نمیشد.
در مشهد کلا 12 نفر در مرکز هنرهای نمایشی رسمی بودند. بنابراین وقتی یک نمایش میخواست روی صحنه برود، میدید که طرف مهندس است یا راننده تاکسی است، اما میآید و تمرین میکند و بعد با گروه روی صحنه میرود. من خودم کسانی را میشناختم که شغلهایی مثل بقالی، جوشکاری، بنایی، پزشکی، پرستاری و...داشتند و بازی هم میکردند.
آنها در سطح خودشان هم حرفهای بودند. وقتی ما سال 65 «شگرد آخر» را اجرا کردیم، قبلش 14 ماه برای اجرا هر روز تمرین کرده بودیم. یا برای نمایش «سایه ماه» 9 ماه تمرین کرده بودیم. آنجا واقعا یک گروه بودیم. همه عضوی از یک خانواده محسوب میشدیم. من آنجا معنی گروه را فهمیدم. همه کمک میکردند تا دکور زده شود، لباسها آماده شود و ... اما وقتی آمدم تهران دیدم انگار اصلا کار خوبی نیست که تو هم بازی کنی و هم در دکور زدن کمک کنی.
تازه اولش هیچ کس مرا به گروه راه نداد. برای همین رفتم سمت تئاتر خیابانی و جز یک کار که 3 نفره اجرا میکردیم، باقی 1333 اجرا را تنهایی بازی کردم. چون حتی در یک گروه سه نفره هم مشکل داشتیم. در واقع یا من درک درستی از گروه نداشتم و یا اصلا این تفکر جمعی وجود نداشت. تا اینکه با رضا حداد و لیلی رشیدی و پانتهآ پناهیها گروه «سایه» را تشکیل دادیم.
یعنی اگر در همین گروه سایه الان به برزو ارجمند بگویند بیا و در این نمایش مدیر صحنه باش، این کار را می کنید؟
ارجمند:بله.
احصایی: اما در این گروه یا بسیاری گروههای دیگر با تعاریفی که آدمها دارند هیچ وقت کسی مثل برزو، نباید مدیر صحنه باشد؛ چون آن گروه مدیر صحنه دارد.
ارجمند: اما مثلا در اجرایی در سئول آقای احصایی نتوانست دستیارهایش را بیاورد و من برایش دستیاری کردم.
اساسا بازیگرهای ما چقدر توانایی انجام دادن کارهای دیگر را در تئاتر دارند؟
مقدمی: یک زمانی در تاریخ تئاتر ما این اتفاق افتاده. در تئاتر آوانسیان این طور بود که هیچ کس صرفا بازیگر نبود. منتها الان از تک تک بازیگرها باید بپرسید آیا تمایلی به این کار دارند. من شخصا این کار را دوست دارم.مثلا در کار قبلی با آقای رایگان این طور بود که ما خودمان گریم خودمان را انجام میدادیم.
حسینزاده: من که شخصا تجربه انجام دادن کارهای دیگر را دارم . اول که وارد تئاتر شدم، قرار بود فقط بازیگر باشم، اما چون همیشه استرس این را داشتم که همه چیز سر جای خودش باشد کم کم دستیار شدم و بعد برنامهریزی هم کردم. حتی روابط عمومی نمایش هم بودم و الان هم که مدیر تولید این نمایش هستم. از این بابت خوشحالم چون جایگاهم بد نیست، اما اتفاقی که افتاده این است که دیگر با همه کار نمیکنم . با کارگردانی کار میکنم که قدر کارم را بداند.
احصایی: شخصا معتقدم عنوانها در یک کار باید مشخص باشد تا به کار دیگران لطمه نزند و در نهایت به شاکله کار.
آقای ارجمند این روزها زیاد می شنویم بازیگرها سر یک کار تئاتر هستند و به محض قرار دادن بستن در یک کار تلویزیونی، تئاتر و تعهد به گروه را فراموش میکنند و می روند.الان شما سر یک سریال هستید چطور وقتتان را تنظیم می کنید؟
ارجمند:در این کار خود مهران مدیری چون تئاتری بوده فضای کار را درک میکند و برنامهها را طوری می چیند که آدم راحت باشد و به کار تئاترش برسد. از طرف دیگر سر« قهوه تلخ» خوشبختانه یک تایم مشخصی آفیش داریم و کارمان مثل بقیه کارها نیست که بگوییم یک هفته روز کاریم و یک هفته شب کار. کار در یک فضای داخلی است که هیچ پنجره ای هم ندارد و ما می توانیم روز را شب و شب را روز بگیریم. پس مشکل من کمتر است. اما با اینهمه در یکی از اجراهای باغ مرگ اشتباهی کردم که در زندگی تئاتری ام بی سابقه بود.
همه چیز را قاطی کردم. چون ساعت هشت تازه توانستم از لوکیشن به سمت تئاتر راه بیافتم و شما فکر کنید با اینهمه استرس چه اتفاقی میافتد. به نظرم این بالانس بیشتر مهم است تا هماهنگی زمانهای اجرا و...مثلا در همین کار من از سر یک کار کمدی می آیم در یک فضای غمانگیز. در آن اجرا تماشاگر هیچ چیز را نفهمید، اما خودمان فهمیدیم من چقدر اشتباه کردم.
البته من بیشتر منظورم رعایت اخلاق حرفهای بود. اینکه وسط یک کار گروه را ترک نکنید؟
ارجمند:به نظرم خیلی مهم است که این درک متقابل باشد. من خودم چند ماه پیش سر یک کاری بودم. که قرار بود 15 روز تمرین باشد و بعد اجرا. 15 روز تمرین شد یک ماه و ما هر چه می گفتیم تکلیف اجرا را مشخص کنید،اما اتفاقی نمیافتاد. 45 روز هم سر تمرین رفتم و بعد دیگر گروه را ترک کردم و بعد هم کارگردان گفت فلانی گذاشته و رفته.
ببینید من سر «باغ مرگ » بعد از بازبینی به گروه پیوستم. اول هم قرار بود کس دیگر این نقش را بازی کند .و من گزینه دوم بودم. به هر حال آن موقع سر دو تا کار هم بودم هم مکاشفه و هم سریال، اما وقتی دیدم برای یک کارگردان مهم است که من سر کارش باشم من هم متعهد شدم و سه روزه کل دیالوگها را حفظ کردم. عشق من تئاتر است و آن را با دنیا عوض نمی کنم .اما در کار تئاتر خیلی مهم است که شمای بازیگر هم از کارگردان انرژی بگیرید.
چه چیز نقش و «باغ مرگ» برایتان جذاب بود؟
ارجمند: اول از همه کار کردن با سیامک احصایی . بعد هم در بازبینی کار بودم و آقای پسیانی خودشان نقش را روخوانی کردند و از نقش خوشم آمد.از طرف دیگر اسمهایی در این نمایش هست که برای تئاتری جماعت جذاب است. آتیلا پسیانی، فرهاد مهندس پور، سیامک احصایی،شبنم مقدمی، پانته آپناهیها، فاطمه نقوی و...
خانم مقدمی برای شما «باغ مرگ» چه مفهومی دارد؟
مقدمی: خب اگر کسی نمایشنامه «مکبث» را خوانده باشد که در ارتباط با نمایش اصلا دچار مشکل نمی شود. برای کسانی هم که این نمایشنامه را نخواندهاند که اصلا چیز عجیبی نیست، در بروشور توضیح کوتاهی از آن آمده است. پس سر در گم نمی شود. شما همان مفهوم مکبث را دنبال کنید به مفهوم این نمایش میرسید.
مکبث درباره جاه طلبی و قدرت طلبی است. اینجا داستان دوم هم که داستان یک سالندار و سه زنش است هم کم و بیش در همین باره است، اما شاید درهم تنیدن این دو داستان درهم کمی عجیب باشد.
مقدمی: درباره این درهم تنیدن آقای پسیانی، باید جواب بدهند، اما چون برای ما یکباره این اتفاق نیفتاد و از وقتی آقای پسیانی قلم را روی کاغذ گذاشت، دیالوگ بینمان وجود داشت و متن چهار صفحه چهار صفحه به دستمان میرسید، همه چیز خیلی طبیعی است. اینکه یک بازیگر درجه سه تئاتر به اسم نفیسه زاهدی سعی میکند به بدترین شکل ممکن خودش را به یک تئاتر حرفهای نزدیک کند و آن هم با آن بازی غلو شده. من او را به راحتی پذیرفتم.
آقای حسین زاده برای شما هم همینگونه بود؟ خصوصا اینکه بیشتر بازی در بازیها و بخش هجو را شما و خانم پسیانی انجام میدهید؟
حسین زاده : بله همین طور بود. برای ما هم جالب بود که «بد بازی کردن» را در این نمایش بازی کنیم. درباره متن نظر نمیدهم، اما برای ما این فضا بسیار در دسترس شده و این به خاطر همان دلیلی است که خانم مقدمی گفت. همراه با متن شروع کردیم به اتود زدن.
آقای احصایی شاید بیشترین کسی که می تواند درباره نمایش صحبت کند، شمایید. در نوشتههای آقای پسیانی معمولا یک ساختار نه چندان سر راست وجود دارد و محتوایی دور از دسترس. البته در این اثر ما با یک قصه روبرو هستیم، اما همچنان معتقدم متن چیزی فراتر از گفتن درباره جاه طلبی نهفته در متن مکبث است. اینجا ما یک تراژدی را یک جورهایی هجو شده روی صحنه می بینیم. در واقع ما با هجو آدم ها ، روابط و حتی دلمشغولی آنها رو به رو هستیم.
احصایی: ببینید من در یک سفر که به شمال می رفتیم به آقای پسیانی گفتم یک ایدهای دارم درباره کسی که عاشق مکبث است، اما توانایی بازی کردن نقش آن را ندارد، ولی روزانه با آن شخصیت درگیر است. آن طرح البته کنار رفت و این نمایشنامه شد. اینجا شما کاراکتری را میبینید به نام محدث که کل ارثی را که به او رسیده خرج می کند که یک سالن بزند تا در آن نمایش مکبث را اجرا کند، اما نقش را به کس دیگر میدهند و او در خلوت خودش -و ما نمی دانیم برای چه کسی- این نقش را مدام اجرا میکند و اتفاقا شخصیت خودش با مکبث خیلی متفاوت است.
اما سه زن او با شخصیت لیدی مکبث همسوترند .هرچند آنها هم آنقدر عوامانه رفتار میکنند که از لیدی مکبث همیشه جا میمانند.
احصایی: بله، نیمی از قدرت مکبث به خاطر لیدی مکبث است، ولی اینجا لیدیهای تقلبی ،مکبث تقلبی را هل می دهند به سمت یک سرنوشت تراژیک، اما یادمان باشد، شاید هجوی در اینجا باشد. لیدی مکبث جاهطلبیهایش برای به دست آوردن موقعیت یک ملکه است، اما اینها می خواهند یک تماشاخانه را به دست بیاورند.
ارجمند: البته به نظر من حق دارند محدث را به سمت خودکشی سوق دهند. فکر کنید یک مرد صبح تا شب درباره مکبث حرف بزند و همهاش بخواهد آنها نقش لیدی مکبث را اجرا کنند. خب آدم دیوانه میشود.
در یک جمع بندی درباره این نمایش چه خواهید گفت؟
احصایی: من عادت به جمعبندی ندارم، اما بگذارید این را بگویم که خودم معمولا متنهایی می نویسم که پیچیدگی فکری دارند، اما این متن سر راستی بود و میخواستم ببینم در چنین متنی آیا باز هم توانایی ساختن تصویر را دارم یا نه؟ این اجرا من را راضی میکند. من هیچ توجیهای بعد از کارهایی که به روی صحنه میبرم ندارم و نمیگویم اگر دو ماه بیشتر تمرین میکردم یا یک ماه عمیقتر میشدم یا قهوهام را غلیظ تر میخوردم حتما کار بهتری میشد. نه. من هر زمان دیگری هم همین متن را بخواهم، اجرا کنم همین طور اجرایش میکنم.
از اجرا در سالن ایرانشهر راضی هستید؟
احصایی:معمولا دو چیز مرا به سمت این مجموعه میکشاند. یکی خودخواهی بخش طراح صحنه وجودم است. چون این سالن ابعادی دارد که به من حکم نمیکند، صحنهام را چگونه بسازم. مثلا مولوی به تو حکم میکند چیز مرتفع در آن نگذاری. یا چهارسو به تو حکم میکند در انحنا نروی و بیایی وسط تا دیده شوی. دومین نکته هم نظم و شخصیت اینجاست.
اما از طرف دیگر تماشاگرش به تو حکم می کند حالا که 20 هزار تومان پول میدهد کمی به فکر ذائقه او هم باشی؟
احصایی: نه. من کار خودم را میکنم. در ضمن برای مخاطب هم آنقدر تخفیف میگذارم که تماشاگران تئاتری هم بیایند.
حسینزاده: ببینید متاسفانه الان فضای تئاتر شهر کمی بی روح شده، اما اینجا یک فضای جدید است. به نظرم تماشاگرانش هم خیلی فرقی ندارند.
مقدمی: و اگر همین روند پیش برود که تئاترهای خوب در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شوند، حتما سلیقه کسانی که قبلا خیلی تئاتر نمیرفتند، عوض میشوند. این کار البته یک کم پایمردی میخواهد.
ارجمند: به نظرم اینجا دارد تماشاگر میگیرد و مخاطب تحویل میدهد.
خبر آنلاین-آزاده سهرابی