اگر به هنر نقاشی یا هر هنر دیگری بنگریم تأثیر فصول و المانهای ساخت هر اثر را میبینیم که مشخصههای ویژه خود را دارد. موسیقی هم از این قصه بیتأثیر نیست آثاری که برای بهار تولید میشود خواسته یا ناخواسته از المانهای مشخص این فصل بهره میگیرند.
گاه خالق یک اثر بی توجه به موقعیت مکانی و زمانی و اینکه در چه فصلی اثری را تولید میکند به ساخت آن میپردازد اما اگر آثاری که در هر فصل تولید شده با هم مقایسه کنیم رد پایی از تأثیر طبیعت بر این آثار را مییابیم که در ضمیر ناخودگاه خالق آثار تأثیر زیادی داشته.
اثبات این موضوع برای هنرهای گرافیکی سادهتر است تا برای هنری چون موسیقی که المانهای پنهان در نت دارد و خود نت زبانی است وسیع که ابتدا باید این زبان را شناخت و بعد به کشف تأثیرپذیری از نکات آن پرداخت.
در زیر کارهایی که به طور مشخص به بهار و نوروز اختصاص دارد آورده شده که میتوان به مقایسه پرداخت مشترکات را پیدا کرد و این مشترکات را به ساختههای بی ارتباط با موضوع بهار که در این فصل تولید شده تعمیم داد و نتیجهگیری کرد:
مژده بهار با صدای علیرضا افتخاری، بهار می آمد با صدای محمد نوری، بهار دلنشین با صدای بنان، بهار دلکش با صدای شجریان، ببار ای ابر با صدای شجریان، بهار بهار با صدای ناصر عبدالهی، آمده بهار با صدای رضا صادقی، صدای بارون و بهار با صدای رضا صادقی، سفر با صدای علیرضا افتخاری، چشم براه با صدای علیرضا افتخاری، تو میای با صدای علیرضا افتخاری، فصل بهار با صدای ناصر عبدالهی، بهاران بیدار با صدای شهرام ناظری، ای عاشقان با صدای علیرضا عصار، مژدگانی بهاراست با صدای مجید اخشابی، بوی بهار با صدای مختاباد، شالیزار با صدای محمد نوری، عطر سوسن با صدای علیرضا افتخاری، تازه به تازه با صدای علیرضا افتخاری، گل با صدای علیرضا افتخاری، سبزه نوازش محلی-گیلکی، بهار گلنده محلی- آذری، ایران زمین محلی-لری، بهار کوهسار محلی- کردی.
حال این آثار با طراوتی که از طبیعت میگیرند به درون طراوت میبخشند و حال و هوای بهار را در دل ایجاد میکنند به خصوص که زمان شنیدن آنها مصادف باشد با فصلی که برای آن تولید شده است.
به عنوان مثال علی اکبر شکارچی، نوازنده کمانچه و عضو خانه موسیقی برای فصل بهار و با الهام از ریتم رقص نوشته است:
بهار:
در دامنه هایِ کبیر کوه، گلهایِ شقایق ، نرگسِ وحشی و لاله های واژگون به شوقِ زیستن، بر آورده بودند سر از آوارِ خاک و برف.
کوه و کَل ، به شوقِ دیدنِ سفرهِ رنگینِ گل و گیاه ،
تماشاگرند این رویشِ بی امان و بی مهابا را در بهار.
بهار:
رودِ سزار، پر امید و نغمه خوان، می رود تا بنشاند عطشِ تشنگیِ دارو درخت و گل و گیاهِ دشتِ خوزستان را.
نی زاری از قعرِ زمین در ساحلِ رود،
سر بر آورده بود از رود،
ودختران ،
شوقِ زیستنِ نی زار را در نی نوازیِ چوپانان برای بره ها در بهار ، تعبیر می کردند با رویاهاشان، در بهار.