کارگردان نمایش "دور دو فرمان" فضای نمایش را در آغاز اجرای اثر برای گروه و عوامل نمایش همچون فضایی که برای تماشاگر ایجاد شد ناشناخته ذکر کرد.
به گزارش هنر نیوز به نقل از مهر، زمانی که حمید پورآذری تصمیم خود را برای اجرای نمایشی در پارکینگ طبقاتی دانشگاه امیرکبیر مطرح کرد همه در انتظار این بودند که اتفاق جدید دیگری همچون نمایش "ادیپ" در تئاتر ایران شکل بگیرد. نمایش "ادیپ" اثری بود که پورآذری با علاقمندان جوان تئاتر در فرهنگسرای بهمن به صحنه برد و توجه اهالی و منتقدان تئاتر را به خود جلب کرد.
وقتی طی ماههای گذشته با پورآذری درباره تمرین نمایش جدیدش صحبت میکردیم میگفت که هنوز اسم خاصی را برای نمایش انتخاب نکرده است زیرا نمایش از چند داستان تشکیل شده است. وقتی هم از شیوه اجرایی نمایش میپرسیدیم باز هم پاسخ این بود که گروه هر روز به چیزهای جدیدتری میرسد.
سرانجام در اوایل تیرماه سال جاری پورآذری نام نمایش را اعلام کرد: "دور دو فرمان". نکات جالب دیگری که در آن زمان مطرح شد این بود که این نمایش قرار است اجرای خود را از فضایی نا متعارف در مقابل یک کافیشاپ آغاز کند و تا پارکینگ طبقاتی دانشگاه امیر کبیر ادامه دهد.
انتقال تماشاگران توسط چند خودرو یکی از شیوههای عجیب و در عین حال جذابی بود که طبق گفته پورآذری قرار بود در اجرای نمایش "دور دو فرمان" از آن استفاده شود. با نزدیک شدن زمان اجرا به همراه خبرنگاری دیگر به محل تمرین گروه رفتیم. در آنجا با دانشجویان علاقمند و مستعدی مواجه شدیم که در فضایی نا مناسب به لحاظ امکانات تمرین میکردند.
اما علاقه این افراد و ایجاد فضایی صمیمی به همراه صبر و تجربه حمید پورآذری امید این را میداد که نمایش "دور دو فرمان" اجرایی خاص باشد. حضور نسیم احمدپور هم به عنوان یکی از هنرمندان جوان و مستعد تئاتر و عضو گروه تئاتر "دن کیشوت" حاکی از آن بود که نوآوری و خلاقیت رکن اصلی نمایش را شکل خواهد داد.
سرانجام اجرای نمایش "دور دو فرمان" آغاز شد. اجرایی که باعث شد مخاطبان و اهالی تئاتر فضایی را تجربه کنند که پیش از این هیچگاه برایشان قابل دسترس نبود. اجرایی که در آن مخاطبان با دو مینیبوس از مقابل کافه "لورکا" واقع در خیابانی مجاور مجموعه تئاتر شهر به پارکینگ طبقاتی دانشگاه امیر کبیر وارد میشدند. در پارکینگ مخاطبان طبق مسیری که در بلیت مشخص شده بود هر کدام در ایستگاههای در نظر گرفته شده سوار خودروهای دیگری میشدند که در هر یک داستانی روایت میشد.
مخاطبان در گروههای دو یا سه نفره داستانهای متفاوتی را میدیدند. البته مهمتر از داستانها فضا و شرایط اجرا بود. افرادی با چراغ قوه و لباسهایی تیره در نقاط مختلف پارکینگ حضور داشتند و کل فضا را تحت کنترل خود داشتند. رفتار این افراد رفتاری کنترل گونه در موارد منع کننده بود. این افراد حتی در برخی صحنهها از خندیدن تماشاگر جلوگیری میکردند.
در این فضای هیجان انگیز و ناشناخته نمیشد تشخیص داد که آیا همه کسانی که در اطراف قرار داشتند بازیگر بودند یا تماشاگر. فضای نمایش "دور دو فرمان" به گونهای بود که تماشاگر واقعی در دنیای ناشناخته نمایش دست به عکس العملهایی میزد که روند داستان را تغییر میداد. عکس العملهایی که در نوع خود بینظیر بود مانند "سرقت ماشینها"، "گروگان گرفتن بازیگران" و غیره.
حال که اجرای این نمایش جذاب و نوآورانه بدون تمدید شدن به پایان رسید در فضایی صمیمی به گفتگو با افراد گروه نمایش "دور دو فرمان" پرداختیم.
آیا دنیای نمایش "دور دو فرمان" برای خود شما هم ناشناخته بود یا نه؟
- حمید پورآذری: اصلا برای ما شناخته شده نبود. یکدفعه به دل حادثه وارد شدیم. شاید روزهای آخر اجرا کمی آگاهتر بودیم که البته این آگاهی در طول اجرا شکل گرفت. ما در اینجا با یک واقعیت مواجه بودیم و اینکه چه اتفاقی میافتد خیلی مشخص نبود. حدس میزدیم که شاید اتفاقاتی رخ دهد ولی اینکه چقدر شدت داشته باشد را اجرا به ما نشان داد.
* آیا گروه چارچوبی را مدنظر داشتید که اگر اتفاقی از طرف تماشاگر رخ دهد آن را در داخل اجرا و نمایش جای دهید؟
- پورآذری : پیش بینیهای اولیه وجود داشت. روزهای اول اتفاقات خاصی هم نیفتاد ولی کم کم تماشاگر هم آگاه شد و آگاهی ما و تماشاگر با هم رشد کرد. واقعیت این است که خود اجرا چشم ما را باز کرد تا چه پیش بینیهایی بکنیم. اواسط اجرا یا اجرای آخر وقتی تماشاگری ماشینی را ربود نمایشی جدید از دل اجرا به وجود آمد. این آگاهیای بود که اجرا به ما داد.
- نسیم احمدپور دراماتورژ نمایش "دور دو فرمان": اگر بخواهیم نسبت به این اجرا بگوییم که اجراهای دیگر یک بعد دارد، اجرای "دور دو فرمان" به موازات خود بعد دیگری هم داشت. فکر کنید ما چارچوب و قاب یک تابلوی نقاشی را داریم. در جزء هم عناصر جزیی نظیر رنگها را داریم و یک ترکیب بندی را در ذهن خود شکل میدهیم. زمانی که این ترکیب بندی روی قاب چیده میشود نمیدانید که چه اتفاقی قرار است از کنار هم قرار گرفتن رنگها رخ دهد. این همان وجه ناشناخته در اجرا برای ما بود. ما ترکیب فیزیکی را در اجرا میشناختیم، ساختمان، شروع و پایان نمایش و خطوط حرکتی را داشتیم. ولی قسمت مهم این اجرا که کمتر در اجراهای دیگر میتوان به دنبال آن بود، پیوند شیمی گونهای بود که قرار بود بین تماشاگر و فرآیند اجرای ما اتفاق بیفتد. روز اول ما تازه فهمیدیم که چه ترکیبی میتواند وجود داشته باشد و روز به روز متفاوت بود. فکر میکنم اساس بر نشناختن است و اصلا نباید شناخت و حرکت کرد. حرکت میکنیم که کشف کنیم و از دل اجرا چیزی بر ما نمایان شود.
- پورآذری: در بدو اجرا وقتی وارد پارکینگ شدیم هیچ ادعایی بر اینکه تئاتر ما تئاتر مشارکتی باشد وجود نداشت. ولی شرایط و ضرورت اجرا ما را به آن سمت کشاند. ما قبل از اجرا پیش بینی کرده بودیم داستانهایی که در ماشین روایت میشوند شاید ارزششان 10 درصد بیشتر از حرفهایی است که از رادیوی یک ماشین یا تاکسی میشنوید. خود اجرا ما را به آزمون و خطا کشاند. در برخی داستانها به این نتیجه رسیدیم که فضای کلی داستان را داشته باشیم و ببنیم تماشاگر چه واکنشی دارد و شرایط داستان را متناسب با حال و هوای تماشاگر منتقل کنیم البته این به معنای از بین بردن داستانها نبود.
* در اجرای "دور دو فرمان" در بسیاری از لحظات تماشاگر درگیر شیوه اجرایی و اتفاقاتی میشد که پیرامونش رخ میداد و از این رو داستان برایش کنار میرفت و در اولویت آخر قرار میگرفت. شاید خیلی از تماشاگران حتی به داستانها توجه نمیکردند و تنها محو شیوه اجرا و اتفاقات بودند. آیا شما از ابتدا این پیش بینی را میکردید که داستان در جایی فدای شیوه اجرایی نمایش شود در نتیجه زیاد روی داستان تأکید و تکیه نکنید؟
- احمدپور: این پیش بینی بود. حتی جاهایی نگران میشدیم و سعی میکردیم به فضا و اتفاقات دیگری در کنار آن فکر کنیم. البته از روز اول نگارش متنها و شروع تمرینات این پیش بینی وجود نداشت ولی از جایی متوجه این امر بودیم و سعی هم کردیم که جزئی از اجرا شود.
- پورآذری: در کلیت اجرا جبری وجود داشت که تماشاگر را مجبور میکرد مسیری از قبل تعیین شده را طی کند. ولی در دل این جبر اختیاری هم وجود داشت که طی آن تماشاگر میتوانست به آن جبر تمکین کند یا نه بخواهد شرایط و بازی چیده شده را بر هم بزند. قاعده بازی الزاما چیزی نبود که ما تعیین کنیم. البته مجبور بودیم در نهایت آن را سرلوحه قرار دهیم ولی قاعده بازی چیزی بینابین بود. ما قاعدهای گذاشتیم و تماشاگر قاعدهای دیگر تعیین کرد. البته در کل برای اینکه اجرا از دست ما خارج نشود باید به آن قاعده تن میدادیم.
- احمدپور: در واقع داستان هدف نبود و ابزار و عنصری فضا ساز بود. قرار نبود هدف ما داستان تعریف کردن در نمایش باشد. داستان هم ابزاری بود همانند ابزارهای دیگر که قرار بود فضا سازی کند و بهانهای به تماشاگر برای ادامه دادن راه بدهد.
* سال گذشته علیاصغر دشتی با اجرای نمایش "ملانصرالدین" گامی رو به جلو نسبت به ارتباط با مخاطب برداشت و تماشاگر را در جایگاه بازیگر و صحنه قرار داد. حتی دست تماشاگر را باز گذاشت تا در لحظاتی واکنشهایی از خود نشان دهد. شما در اجرای نمایش "دور دو فرمان" پا را از این هم فراتر گذاشتید. تماشاگر در اجرای شما میتوانست روند اجرا را آنگونه که دوست دارد بچیند. شکلگیری فضا به صورت کامل در این اجرا بسیار مهم بود. یعنی این نمایش فضا محور بود و تک تک بازیگران و عوامل باید در شکلگیری آن فضا سهیم میشدند. حتی در اکثر بخشها بازیگران باید به نوعی بازی بازی نکردن را انجام میدادند تا آن فضا به درستی شکل بگیرد. گاهی بازیها به گونهای بود که من به عنوان یک تماشاگر میفهمیدم که شاهد یک بازی هستم. گاهی هم پیش میآمد که شک میکردم خودم در حال بازی هستم یا تماشاگران دیگر و اینکه چه کسی تماشاگر است و چه کسی بازیگر.
- پورآذری: در صحبتهای اولیهای که داشتیم بحث عدم قطعیت و بحث عدم ثبات و نا امنی مطرح میشد.
* نا امنی برای شما با تماشاگر؟
احمدپور: برای ما هم بود چون ما هم به همان اندازه تماشاگر نا امن بودیم.
- پورآذری: خیلی در گروه بحث میکردیم که آیا قصدمان این است که بگوییم "دور دو فرمان" یک نمایش است یا نیست و بازیگران بازیگر هستند یا نیستند؟ این بحث را زیاد داشتیم. همیشه میگفتم این اجرا مانند یک تبدیل است. گاهی تبدیل به یک نمایش میشویم و گاهی از آن دور میشویم.
- احمدپور: وقتی که زمان میگذرد و اثری اجرا میشود صحبت درباره جزییات به دلیل نامشخص بودن مرز میان آنها خیلی روشن نیست. بحثهایی که حمید پورآذری مطرح میکند در مقاطعی از شکلگیری کار مطرح و وارد تمرین و اجرا شد. آنچه واضح است این بود که میخواستیم این تصور را ایجاد کنیم که تئاتر، روزمره است و روزمره، تئاتر و هر دو در دل یکدیگر اتفاق بیفتد.
- پورآذری: چیزهایی که به دست آوردیم در روند اجرا دستخوش تغییر و تحول شد.
- احمدپور: پیش از اینکه در پارکینگ و با شیوه اجرای نمایش "دور دو فرمان" مواجه شویم بعضی از بچهها در گفتگوهایی که داشتیم معتقد بودند تماشاگر باید بداند که به تئاتر آمده و برخی این نگاه را قبول نداشتند. حمید پورآذری هر دو نگاه را دوست داشت در نتیجه تصمیم گرفتیم با علم به اینکه تضادی بین این دو حاکم است این وضعیت را تبدیل به قاعده کنیم. این خود اتفاق جالبی است که در اجرای ما افتاد. این اتفاق آگاهانه رخ داد. وقتی هر اتفاقی را آگاهانه پیش ببریم و سعی کنیم همه چیز را بر اساس قرارداد و قاعده جدید پیش ببریم، اتفاق خوبی است.
- پورآذری: در آخرین شب اجرا آقای فردین خلعتبری هم حضور داشت. پس از اجرا از من پرسید که چه تعداد بازیگر و تماشاگر در نمایش "دور دو فرمان" حضور داشتند. وقتی جواب دادم 40 بازیگر و 40 تماشاگر، گفت اگر به من گفته میشد تنها تماشاگر این نمایش هستم باور میکردم.
- احمدپور: حتی عکاسها هم جزوی از اجرای ما میشدند.
- پورآذری: تصویر برداری کار توسط شهرام مکری انجام شد. او نگران این بود که نظم اجرا به خاطر تصویربرداری به هم نخورد. من به او اطمینان دادم که نگران این موضوع نباشد زیرا تصویربرداری هم جزئی از خود کار و اجرا میشد.
* داستانهای نمایش چگونه شکل گرفت؟ آیا این داستانها شکل گرفته بود و بعد با شیوه اجرایی هماهنگ شد یا نه بسته به شیوه اجرای نمایش داستانهای آن هم شکل گرفت؟
- پورآذری: من اساسا به بودن نمایشنامه معتقد بودم و میگفتم باید نمایشنامه از ابتدا وجود داشته باشد. اما نسیم احمدپور معتقد بود که میتواند این چنین نباشد. بین بودن و نبودن در خود اجرا متنها دچار استحاله شد. این تجربه، تجربه عجیبی بود. قاعده بر این بود که برای هر مسیر متنی وجود داشته باشد.
* احساس نمیکنید اگر فیالبداهه دیالوگها تحت تأثیر شیوه اجرایی در حین اجرای نمایش شکل میگرفت بهتر و بکرتر بود؟
- پورآذری: تا جایی از اجرای نمایش از همه موضوعات آگاه نبودیم. واقعیتی که مقابل ما قرار گرفت مجابمان کرد که از برخی حقوق خود بگذریم. یعنی بازیگر از برخی حرکات و اتفاقات تمرین شده و نویسنده از متن خود بگذرد.
- احمدپور: هیچ ساختمان کلی برای متن از قبل وجود نداشته. در ابتدا حمید پورآذری گروهی دارد که تصمیم میگیرند تئاتر کار کنند. وقتی سالنهای مختلف نظرشان را جلب نمیکند به پیشنهاد یکی از بچهها پارکینگ طبقاتی دانشگاه امیر کبیر را میبینند و آن را برای اجرا انتخاب میکنند. مدتها تمرین میکنند و فضاهای مختلف پارکینگ را میبینند و آنجاست که ایده اجرایی شکل میگیرد. چارچوب کلی ساختمان اجرا شکل میگیرد. نویسندگان هم از ابتدای تمرین هستند و بچهها را شناسایی میکنند، در اتودهای بازیگران کنکاش میکنند و مسائل مختلف را مورد بررسی قرار میدهند. نویسنده همزمان با بازیگر برای پیدا کردن متریال به نوعی تمرین میکند. در نهایت بسته به شیوه اجرا به این نتیجه میرسند که برای هر ماشین یک داستان بنویسند. در نتیجه داستان اپیزودیک میشود و بعد به این نتیجه میرسند که داستانها را یکپارچه کنند و آغاز و پایانی برای آن در نظر میگیرند. نمیشود تفکیک شده گفت که کی کدامیک شکل گرفت ولی قاعدتا اول ساختمان و بعد متنهای کوچک شکل گرفتند.
* حمید پورآذری در جایی اشاره کرد که ایده اصلی اجرا را شما ارائه دادید؟
- احمدپور: فکر میکنم در این نوع کار زیاد مطرح نیست که چه کسی ایده را ارائه میدهد. به نظر من کسی که ایده را میپذیرد همانند کسی که ایده را داده، طلایی رفتار میکند.
* شما از ابتدا با گروه بودید؟
- احمدپور: نه. حمید پورآذری با من تماس گرفت و خواست که همراه گروه باشم.
- پورآذری: ما ابتدا قرار بود کار دیگری را در یک مکان دیگر اجرا کنیم. قرار بود کاری ترسناک اجرا کنیم. بعد اواخر سال گذشته بود که یکی از بچهها پیشنهاد پارکینگ طبقاتی دانشگاه را داد. البته مدنظر بچهها استفاده از فضای نورگیر وسط پارکینگ بود. ولی با دیدن پارکینگ به این نتیجه رسیدم که از فضای عجیبی که در اختیارمان قرار گرفته استفاده بهتری کنیم. به همین خاطر با نسیم احمدپور تماس گرفتم و خواستم که با ما همکاری کند و ایده مورد نظر خود را به گروه ارائه دهد. وقتی احمدپور فضا را دید ایده استفاده از ماشینها را داد. البته این ایده به شدت برای خود من هم ناشناخته بود.