نگاهی به نمایش «چشمهایی که مال توست»؛
مسئول این توهم کیست؟
در نمایش هایی که به صورت تک نفره اجرا می شود، تمام وزن ماجرا همان متن نمایش است که البته این بار سنگین در طول اجرا بر دوش همان تک بازیگر قرار می گیرد.
تاريخ : يکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۰۴
به گزارش هنرنیوز؛ در نمونه های قبلی از این دست، کار زیبا و خاطره انگیز هدایت هاشمی درنمایش «افسانه ببر» به کارگردانی هادی عامل را دیده بودیم. این گونه نمایش ها خیلی متکی به کارگردان نبوده و میزانسن، آکسسوار و ...تاثیر چندانی در نحوه اجرا ندارد. به همین دلیل شاید نمایش چشمهایی که مال توست به کارگردانی نسیم ادبی نیز به همین کیفیت و یا حتی توفیق بالاتری دست می یافت.
در ابتدای نمایش ترانه ای از فرهاد پخش می شود (ترانه هفته خاکستری) که تماشاگر را به داخل نمایش هدایت کرده و او را از نظر ذهنی آماده می کند رهنما در طول نمایش از مرد زندگی اش می گوید یا بهتر بگویم با او سخن می گوید. از چگونگی آشنایی با او گرفته تا خاطرات مشترک زندگی و در نهایت جدایی و حتی حالت خاص چشم های او!
زن از تنهایی خودش می گوید و از اشتیاقی که به بازگشت مرد دارد. ازرنج هایی که برده است و از قرص هایی که خورده است. در این میان پس از هر چند دقیقه انگار تماشاگر رازی از این نمایش را کشف می کند، رازی که کلیدش را خود بازیگر دراختیار تماشاگر می گذارد و شاید این همان کلیدی است که نویسنده در گردن و دستش دارد.
کلیدی به گردن
و کلیدی به دست انداخته ام
اما واقعیت این است:
من نشانی همه درها را گم کرده ام .
(این قطعات از نوشته های خانم بهاره رهنما انتخاب شده اند.)
با این که نویسنده ، بازیگر و کارگردان این نمایش زن هستند و داستان دربستری زنانه روایت می شود، اما این کار به هیچ عنوان یک اثر فمنیستی یا ضد مرد نبوده و نیست، به همین دلیل است که مردانی که در سالن نشسته اند نیز با اجرا رابطه بر قرار کرده و تحت تاثیر قرار می گیرند. حضورتنهای زن قصه قابل لمس است، تک گویی های رهنما از زبان کسی که قضاوت می کند خارج نمی شود، انگار زن قصه فقط ماجرا را تعریف می کند، زنی که از اضطراب و کابوس هایش می گوید، ازفاصله ها.
مرا به آرامش خواب هایت راهی نیست
و تو را به ترس کابوس هایم
و این یعنی فاصله ...
( همان)
داستانی که با هنرمندی تمام خانم بازیگر شکل می گیرد و مخاطب را تا پایان با خود همراه می کند، گاهی تماشاگرش را به خنده وا می دارد و البته بیشتر از آن باعث گریه او می شود، بازیگری که چشمانش در بیشتر زمان بازی اشک بار بوده و انگار نقشش را زندگی می کند. رهنما که خود قصه نمایش را نوشته است در زمان اجرا نیک می داند که چه چیزی در ذهن نویسنده شکل گرفته و در حقیقت متن خود را با شیوه بازیگری خاص خود به درستی اجرا و در فضایی واقعی چهره زنی که از عشق وامانده است را ترسیم کرده و تماشاگر را درگیر آن فضا می کند.
با این که مرد داستان در طول نمایش دیده نمی شود، اما صدای شهاب حسینی و نیز جملاتی که از زبان او می شنویم نیز به درک بهتر شخصیت زن کمک می کند. تماشاگر نمایش تا پایان در تعلیق دانستن دلایل رفتن مرد و تنها شدن زن باقی می ماند، گرچه شاید با شنیدن جملاتی که با صدای شهاب حسینی بیان می شود بتواند حدس هایی بزند و بخشی از این ابهام برطرف شود، آنجا که شهاب از پاریس تلفن کرده و می گوید: «اینجا بارون میاد و من می خواستم بگم که به یادتم».
درنهایت بازی پخته رهنما همراه با ملاحت در کلام و ریتم منظم اجرا درطول ۴۵ دقیقه نمایش، مخاطب را به اوج و فرود های احساسی و روانی بازیگر برده و در گیجی و چرخ خوردگی خویش غرق می کند و حس تجربه ای خاطره انگیز را برای مخاطب امکان پذیر می کند.
گیج ماندن
گیج رفتن
من چرخ می خورم
مسئول این توهم تویی.
(همان)
یادداشت: حمیدرضا کریمی