به گزارش هنرنیوز؛یاشار از وقتی که یک جیپ ارتشی به در خانهشان آمده، متوجه میشود که خبرهایی در خانهشان است. از همان روز همه اهالی آبادی جور عجیبی با او مهربان شدهاند. یاشار پدر و مادرش را به خاطر نمیآورد، زیرا خیلی کوچک بود که والدینش را از دست داده است. یاشار از مهربانی و توجه اهالی نسبت به خود در حیرت است. سرانجام یاشار متوجه میشود که برادر بزرگترش آیدین که به سربازی رفته است، در جبهه دشت عباس به شهادت رسیده است و آمدن جیپ ارتشی به خانهشان، برای گفتن چنین موضوعی بوده است. اهالی به کمک تایتی که بزرگ آبادی است، آیدین را به روی تپه گورستان آبادی دفن میکنند. تایتی نردبانی را بر سر قبر آیدین قرار میدهد. آنسوتر گورستان، وجود سه قبر کهنه که همگی نردبانی بر سر آنها قرار داده شده بود، توجه یاشار را به خود جلب میکند.
تایتی که بزرگ آبادی و مورد احترام همه است، شروع به تعریف داستانی از گذشتگان میکند. در داستان شرح بازی بچههایی گفته می شود که الگوی شان در زندگی ادناخان بوده است. ادنا خان مردی که با دلیری در برابر قزاقها مقاومت و مبارزه میکرده است. فالکان یکی از همان بچههاست. اما فالکان از روزی که برای نخستین بار سوار اسب شده بود و از روی زین بر زمین افتاد، آدم دیگری میشود. فالکان در اثر آن حادثه ترسی ناشناخته در وجودش شکل میگیرد. او از آن پس از اسب و قاطر و حتی الاغ نیز فاصله میگیرد. این ترس در بزرگسالی هم رهایش نمیسازد. تا آنجا که در آبادی کسی حاضر نمیشود همسر فالکان بشود. پدر و مادر فالکان ناگزیر میشوند از آبادی های دور، دختری به نام آلتین را به همسری فالکان برگزینند. فالکان از همسرش آلتین صاحب فرزند دختری میشود. دومین بارداری آلتین مصادف میشود با ورود قزاقهای روس به آبادی، به بهانه گرفتن مالیات از رعیت. قزاقهای روس به سمت جمع زنان آبادی حمله ور میشوند و زیورآلات و طلاجات را از گردن آنان میربایند .
نوبت به آلتین که میرسد، فالکان به قزاق روس یورش میبرد و سپس توسط قزاق دیگری کشته میشود. آلتین وقتی به خود میآید، متوجه میشود، فرزندی که در شکم داشته است، مرده است. آلتین با هدف گرفتن انتقام همسر و فرزندش از قزاقهای روس، لباس مردانه فالکان را به تن میکند؛ شمشیر، خنجر و تفنگ فالکان را بر میدارد و سوار اسب شده و به محل اتراق قزاقهای روس می تازد. آلتین با دلاوری تمام قزاقهای روس را غافلگیر کرده، آنان را تسلیم خود کرده و زیورآلات ربوده شده اهالی را بازپس گرفته و در حالیکه از پشت سر هدف شلیک تیر یک قزاق روس قرار میگیرد، با تنی مجروح به آبادی باز میگردد. آلتین از زخم جراحات تیر بهبود مییابد. اما پس از چند ماه در اثر درد فراغ همسرش فالکان، از دنیا میرود. تایتی با نقل قسمت آخر داستان، معلوم میکند که آن سه نردبان دیگر بر سر قبرهای کهنه، از آن وابستگان خونی آیدین؛ فالکان، آلتین و فرزندشان است.
رمان «نردبانی رو به آسمان»،بر اساس گزارش منتشر شده در فارس؛ بسیار روان و صمیمی روایت میشود. شرح جزء به جزء زندگی ترکمنها، ترسیم و توصیف آداب و سنن و فرهنگ قوم ترکمن، به داستان طراوات و تازگی بخشیده است. زبان، نثر و لحن به درستی در خدمت داستان به کار گرفته شده است. توصیفها به اقتضای طرح به خوبی در دل داستان تنیده شده است. گفتگوها بسیار پخته، فنی و بومی زبان داستان است. طرح موضوع باج گیری قزاقها از ترکمنها به بهانه مالیات، از جمله بخش های جذاب داستان است که وضعیت رنجآور هم وطنان مرزنشین را در گذشته روایت میکند. شرح باج گرفتنی که از یک سو به دست قزاقهای روس انجام میگیرد و از طرفی قزاقهای رضا خان میرپنج به عنوان نماینده دولت ایران خواهان دریافت آن از ترکمنها هستند، بدون آنکه قادر به تأمین امنیت مردم خود باشند.
روایت شهادت آیدین در جبهه جنگ، در دشت عباس و ارتباط بخشی نمادین آن با نحوه کشته شدن پدر بزرگ و مادر بزرگ او که بر علیه ستم قزاقهای روس به پا خاسته و قیام کرده بودند، از دیگر نقاط قوت داستان است.
برخی از اشکالات موجود در داستان:
شخصیتهای داستان در جایی که وارد صحنه مبارزه با قزاق روسها میشوند، باور پذیر نیستند. از آن جمله است:
از راه دور با تیر زدن کله مار، آن هم توسط فالکان که هیچ پیش زمینهای از شخصیت او و تواناییهای جسمی و روحیاش در داستان نیامده، غیرمنطقی و دور از باور است. ضمن آنکه هر آنچه از شخصیت فالکان در داستان آمده، ترس از سوار شدن بر اسب، برخی ناتوانیها و نوعی معلولیت او در یک زندگی عادی است. شرح ماجرای انتخاب همسر برای فالکان از آبادیهای دور به دلیل آنکه در خود آبادی کسی حاضر نشده دخترش را به فالکان بدهد، گویای روشن این نکته است.
همچنین این نکته در مورد آلتین همسر فالکان نیز صادق است. در تمام کتاب هیچ مقدمه ای و نشانهای از روحیات، تواناییهای رزمی آلتین برای مخاطب نشان داده نمی شود. آلتین بدون هیچ زمینهچینی ویژهای، در بخش پایانی داستان ناگهان مانند یک قهرمان رفتار میکند. آلتین آنگونه که در کتاب آمده، بدون هیچ برتری نسبت به زنهای دیگر، به زندگی معمول خود در آبادی سرگرم بوده است. اما بعد از کشته شدن فالکان توسط قزاق روس، آلتین لباس همسرش را به تن میکند و ناگهان هیبتی مردانه به خود میگیرد. سوار اسب میشود و به سوی محل اتراق قزاقها تاخته و به آنان حمله ور میشود و با شجاعتی بی نظیر در هنر شمشیر زنی، نشانهزنی در پرتاب خنجر، قزاقها را خلع سلاح کرده و حتی در ادامه، رفتاری ترحم آمیز به خود گرفته و بدون کشتن آنان و انتقام گرفتن از قزاقها، تنها زیورآلات دزدیده شده از آبادی را پس گرفته و در حالیکه از پشت سر توسط یک قزاق تیر میخورد، با تنی مجروح به آبادی باز میگردد. لازم به ذکر است، چنانچه این توصیفات دلیرانه، به جای فالکان و آیدین در باره ادنا خان مرد با صلابت آبادی، آورده میشد، داستان باور پذیرتر مینمود.
نیز در بخش پایانی داستان، تایتی بزرگ آبادی که مردی دنیا دیده و صاحب نفوذ در ایل معرفی شده و اغلب داستان از زبان وی روایت میشود، رازی را آشکار میکند که به نظر زاید میآید. اذعان بر این نکته که او همان ادنا خان داستان بوده، هیچ ضرورتی نداشته است. ضمن آنکه بیان این نکته از سوی شخصیت تایتی که آدمی وارسته توصیف شده، از وجهه و اعتبار او کاسته است. چه اگر این نکته حقیقت داشته، لزومی به افشای موضوع، آن هم از طرف خود او دیده نمیشده است.
رمان «نردبانی رو به آسمان»، گذشته از برخی نکات، در مجموع اثری تأمل برانگیز و ستودنی است. با مطالعه رمان «نردبانی رو به آسمان» میشود لذت خواندن اثری دلپذیر با درک فضایی تازه و احساسی از زندگی ترکمنها را تجربه کرد.
نردبانی رو به آسمان، نوشته یوسف قوجق، توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ۱۳۵ صفحه منتشر شده است.
یادداشت از علی اکبر والایی