مفهومْ موضوع۱ نیست و وجودی مجزا از هستی انسان ندارد که بتوان آن را به عنوان یک پدیده بیرون از من و عینی نگریست و تعریفی ارائه نمود. مفهوم حقیقی لغزان و شناور، مبهم، گنگ، پیچیده و گریزپای است. مفهوم پدیدار نیست که در ساحت پدیدار۲ برای آن علیت قائل شد. مفهوم امری تجربی نیست که بتوان با رویکرد سیستماتیک روان شناسی و علوم آن را اثبات و ارزیابی نمود. مفهومْ موضوع خارجی مورد بررسی اندیشه عینی نیست. مفهومْ حقیقتش در هیچ است: خلأ، فضایی بیکران و تهی از بودن. حقیقتِ مفهوم نه در تفکر که در زیستن است. زیستن مشاهده و سؤال نیست، زیستن نائل شدن است. برای این وصل می بایست دربارة وجود انسان پرسش نمود. پرسش از مفهومْ ریشه در وجود انسان دارد. و وجود بالقوة انسان همان چیزی است که پرسش را مطرح می کند.
تعهدْ۳ مفهومی است که حقیقت آن ریشه در حقیقت وجودی انسان دارد. مفهوم تعهد در تئاتر نیز ریشه در حقیقت متعالی انسان به عنوان قطب و مرکز۴ تشخص آفرین جهان دراماتیک دارد. این انسان چند اصل را فراموش نمی کند. هستی او در گرو نیستی اوست. نیستی سرآ غاز حیات مجدد است، و آن با اراده۵ آغاز می شود. بنابراین، با کلمه «باش» عمل شکل می گیرد و حرکت آغاز می شود. و روایتِ جهان، جز جریانی دراماتیک، که قهرمانش را به مسلخ ایمان می برد، چیز دیگری نیست، و ایمان تکیه گاه مطمئن انسان برای خلق، آفرینش و از همه مهم تر آزادی است. تعهد در تئاتر تعهد به ذات آزادمنشی تئاتر است.
این مقاله تلاشی است جستارشناسانه متکی بر مفاهیم آزادی، آفرینش و ارتباط آن با تعهد در تئاتر.
الف) تعهد در آفرینش «مرگ زیستی»
ای رسول گرامی برخیز و قرآن را به نام پروردگارت، که خدای آفرینندة عالم است، بر خلق قرائت کن. آن خدایی که آدمی را از خون بسته (که تحول نطفه است) بیافرید. (سوره علق، آیه ۱ و ۲)
▪ عَلَق: خون بسته شده، نطفه ناچیز، آب بی ارزش، و بی چیزترین چیز موجود در انسان است و خداوند کریم، خالق هستی، هستی انسان را از این آب بی ارزش خلق کرد. پس خلق زیستن در شرایط حقیر است. پس خلق، آفرینش مهم ترین چیز از بی اهمیت ترین است و این را خداوند رحمان به انسان ودیعه بخشیده است.
آنچه به انسان در شرایط حقیر قدرت ارتباط می بخشد، درک و فهم زیستن در آن شرایط است. و آن سیاهی است، و خداوند نور را از دل سیاهی ها بیرون کشید. پس نور از ظلمت برخاست و بر ظلمت چیره شد. تاریکی مرحله عارفانه وجود انسان است، تاریکی۶ فنای انسان است، نیستی است. جایی که تو از هر چه تعلق داری آزاد می شوی. و تعلقْ تفکر است، و تفکرْ ماده ای است که ذهن را به حرکت وامی دارد و تفکر زیستن در جهان جهالت است. تفکر زایده ای خوفناک بر جریان آفرینش است. سیاهی، خلأ، نیستی، و تهی شدن از هر گذشته ای است. گذشتهْ خاطره می آورد و ذهن در جهان گذشته سیر می کند و مدام بر دور خود می گردد. حالْ زمان زیستن است. حالْ اکنون طلایی کنشمند جهان است. و خلق در رهایی از تمامی دانستگی ها و وابستگی هاست. و اینْ کمال ایمان است. و ایمانْ حقیقت وجودی انسان است. کنش از منظر ایمانی، سوبژکتیو است، غیر عقلانی است، پرسشی است به فراتر از هر گونه توجیه ممکن. ایمانْ پیوند موجودیت برتر انسان با امر مقدس درون ـ وجودی است. و آن یگانه ملجأ اخلاقی جهان است. و هدف آن رسیدن به «خودِ آرمانی» انسان است و آن هستی فراموش شده و به مخاطره افکنده شده آدمی در عصر تهی از ایمان است. پس ایمان رنج با خود دارد، که رمز رستگاری است، و رنج یگانه عامل اعتلای روح بشر و ادراک و شناخت است. شناخت فعل دارد ـ فعل از اراده برمی خیزد و اراده به دنبال مقصد رهایی است. و تئاتر متعهدترین مفهوم در خدمت تعالی و رهایی بشر بوده است. تعهد در تئاتر خیانت نکردن به این رسالت است. ارزش این رسالت در سکوت است، که سکوت رمز عارفانه شناخت انسان است، سکوت تنش آفرین است، سکوت گنگ و لغزان است. سکوت سرشار از ناگفته هاست.
تعهد در تئاتر تعهد به سکوت مظلومانه تئاتر در تحمل درد و آلام به قدمت طول تاریخ است. و این تحمل مقدسْ تنها برای تئاتر بی نظیر بوده است. و تنها سکوت است که در عمق تنهایی و سرگردانی و بی کسی انسانْ معنای وارستگی آفریده است ـ پوچی بنیادین زندگی غیرمسئولانه در عصر حاضرـ مسئله مهم این انسان معنای زندگی او در جهانی است که تهی از معناست. تعهد در تئاتر تعهد به خلق این معناست. و معنا در زیستن است. و معنا در انسان است و تنها تئاتر، مظلومانه، از حق رنج بشر دفاع کرده است.
▪ «پرومته: او «زئوس» به هیچ روی در اندیشه انسان بسیار رنجیده نبود. و در سر می پرورد که تمامی نژاد وی را تباه کند و به جای آن نژادی نو پی افکند.
و تنها من با چنین اندیشه ای هم داستان نبودم، پس به ضد او ایستادم و آدمیان را از نیستی و فروافتادن به دوزخ رهاندم» پرومته در زنجیر
پرومته رهایی بشر از استبداد را نوید می دهد. و آزادی موهبتی است که تئاتر به ارمغان می آورد. تعهد در تئاتر رهایی از جهل است و جهلْ التزام یک سویه، تک بعدی «سرطانی» (مرتضی مطهری، انسان کامل) به یک آیین است. ذات متعالی تئاتر با یک سویه نگری تضاد دارد.
ب) اید ئولوژی: پنهان کننده فهم و شناخت بشری و مذهب و سراب حقیقت راستین «آنتونیوگرامشی»
اید ئولوژی پیش داوری دینی یا متافیزیکی ـ روش علمی برای تحقق عدالت و خوشبختی در جامعه (آنتوان دستوت دوتراسی)؛ اید ئولوژی وسیله ای غیرعلمی برای سرپوش گذاردن بر حکومت بورژوازی (مارکس)؛ اید ئولوژی حرکت دهنده فکر در مسیر مطلق یک کل آرمانی (هگل)؛
ایدئولوژی یک نقاب با مفاهیم خرد گریزش ـ ایدئولوژی شاهراه شریعت و مطمئن ترین طریق وصول حقیقت. به راستی اید ئولوژی چیست؟!
تعهد اید ئولوژیک در تئاتر الزاماً تعهد به یک آئین التزام آور است. التزام در تفکر من از دیگری بودن است. تفکر از آن من انسان ـ من انسان ـ اندیشنده نیست. تفکرْ تفکرِ من نیست. التزام فهم و شناخت بشر را در حجابی پنهان می نماید. تعهد به تئاتر تعهد به ماهیت اید ئولوژیک نیست. تعهد در تئاتر، تعهد در ماهیت دین است. و تئاتر هنری کاملاً دینی است. اثری نمی توان یافت که در جهان درام دینی نباشد و مسئله اش انسان نباشد ـ التزام یک سویه مرگ آفرین است. تجربه تاریخی هنرهای اید ئولوژیک جوامع شاهد مدعاست.
ارسطو پیامبر عاشق تئاتر، در قرن ۴ ق. م، راه تئاتر را از سیاست جدا کرده است. تئاتر مشروعیت بخش یک نظام سیاسی نیست. و این خود تعهد در تئاتر است. نظام جامعه بحران زده برای بقا به عاملی بیرونی نیاز دارد. اما تئاتر نیازمند یک ناجی نیست. زیرا تئاتر جاهل نیست. خلق ناجی برای تئاتر خیانت بزرگ هنر به تئاتر است.
«ای هنر بی همتای دست های من، چه بسیار از تو بیزارم» (هفائیستوس، پرومته در زنجیر)
تعهد این گونه در تئاتر توجیه گر هر گونه شک و بدبینی، کنکاش و پرسش است. و این رسالت تئاتر نیست، شک نیست، زیرا تئاتر اید ئولوگ متوقف کننده رابطه انسان با هستی است. تئاتر اید ئولوگ اثبات شده و تجربه ناپذیر است. برخورد متعهدانه در این تئاتر یک سویه و مکانیکی است. واکنش های شرطی است. اید ئولوژیْ رابطه پذیرفته شدة انسان با جهان و پدیده هاست. ایده ئولوژی تفکری در لحظه نیست، تغییر ندارد ـ امنیت است. ترس و ناشناختگی راه ندارد. او خلق می کند، اما چیزی را که دوست دارد ببیند. اضداد را حذف می کند و از آن می هراسد. او می داند.
«دیوانگی است اگر تصور شود که هستی آن چیزی است که هرکس می تواند آن را بدارند.» (یاسپرس)
پ) آزادی
اصل «این همانی» در تعهد اید ئولوژیک جهان را به یقین می شناسد و انسان را تعریف می کند. و یقین آغاز بازگشت است. یقین مرگ است. مرگ آفرینش ـ مرگ آزادی ـ آزادی خودآفرینی انسان است. انسانی قائم بر کنش های فردی ـ ماهیت انسان ـ انسانی که می داند حقیقتی که واجد اعتبار مطلق باشد موجود نیست. و این را تنها تئاتر می داند. تئاتر نیازمند نقطه ای یا تکیه گاهی برای التزام ایمانی نیست. زیرا در تئاتر انسان معیار هر چیزی است. او می داند که خداوند در جهان امری بدیهی است در حالی که مسیح آسا شدن را کنکاش می کند. او مسیح وار با ایمان و صداقت با جهان اطرافش برخورد می کند و صداقت شراط اساسی تعهد در تئاتر و آزادی است.
صداقت بیان بلند و رسای مجهولی است که نمی دانم. اما می بایست بروم. او فرمانده جنگی است که منطقه را نمی شناسد اما چاره ای جز رفتن و نجات سربازان خود ندارد ـ او تنها از آزادی خود یقین دارد ـ و آن حق انتخاب است. تعهد در تئاتر یعنی قائل شدن حق انتخاب.
«و این آزادی است... من از آزادی خودم یقین دارم، اما نه از راه تفکر، بلکه با عمل به وجود داشتن... من می توانم، زیرا مجبورم، چون در انتخاب آزادم، و به وسیله آن خود را مفید می کنم. انجام می دهم و نتایج آن را می پذیرم. این تقید به واسطه واقعیت تجربی نیست، بلکه از راه خودآفرینی در لحظه انتخاب است... برای اینکه زندگی کنم باید بخواهم و عمل کنم.»
تعهد در تئاتر عملی است که هدف را توجیه می کند و آن سازنده انسان متعهد است. انسان متعهدی که پیامبر عاشق هنر است. او آشکارکننده لطیفه پنهانی وجود انسان است. آزادی جوهر و روح متعهد تئاتر است. روح در حوزه شناخت علوم نمی گنجد. بر توان قانون و قوانینی علمی و آگاهی روشمند علمی نیست. رسیدن به این روح از دور ریختن تمامی آگاهی ها، پیش فرض ها یا اصل «این همانی» آغاز می شود.
ـ اصل تناقص ـ عدم آگاهی مفروض است ـ اصل تردید، شک، پرسش، کنکاش است. تعهد در تئاتر تعهد به این اصل است. اوست که با قبول این اصل خودش، خودش را پی می ریزد ـ تعهد در تئاتر تعهد به این برزخ است. تناقض، مفهوم واژه را از حالت کلی خارج می کند. جزئیت مرا وادار به شیوه ای فعالانه در ترسیم روایت جهان می کند. روایتی که در آن قصد چندان مهم به شمار نمی آید. جریان مهم است. تعهد در تئاتر خلق یک جریان در بستر مرگ زای تئاتر جامعه است. تئاتر یگانه هنر یافتن راه های خودفریبی و رهایی از رنج درک نشدن است. ذات تئاتر نه در پیروزی بلکه در شکست است. شکست در تصویر منسجم جهان، شکست در روایت ایدئال. شکست در ابرروایت موجود. تعهد در تئاتر قبول و مسئولیت پذیرفتن این شکست است ـ شکست مقدمه آزادی و آزادی زاییده زندگی است. تعهد در تئاتر تعهد به زندگی است با تمام فراز و نشیب هایش. تعهد در تئاتر فرار از آگاهی های کاذب است. تعهد در تئاتر خلق معنا و ارزش در جهان انسان است. و تئاتر این هستی را در خودش دارد ـ تعهد در تئاتر از حقیقت جدا نیست. و مبدأ و اصل هنر حقیقت است. (هایدگر)
تنکابن ـ زمستان ۱۳۸۸
مأخذ: پرومته در زنجیر، شاهرخ مسکوب
پی نوشت:
۱ . object
۲. phenomen
۳. undertake
۴. center
۵. will
۶. dark
منبع: سورۀ مهر ( www.iricap.com )