هر دانشی به نسبت کارکرد اجتماعیاش از ارج و منزلت برخوردار است و روزی که نتواند نقشی در اجتماع بازی کند خود به خود از دایرۀ مناسبات اجتماعی کنار گذاشته میشود. نقد ادبی این سالها به خاطر نقش اجتماعیاش منزلت ویژه¬ای کسب کرده است که میتوان چونان یک نهاد اجتماعی برای آن دست کم سه کارکرد تعریف کرد:
۱) تهذیب و پالایش ذوق هنری اجتماع: نقد ادبی با ارزیابی و سنجش آثار ادبی و انگشت نهادن بر قوت و ضعف فراوردههای ادبی، ذوق آفرینندگان را تهذیب میکند و انتظارات مخاطبان را بالا میبرد. از سویی با تفسیر و تبیین ادبیات، فهم و ادراک هنری اهالی جامعه را ارتقاء میبخشد. یعنی هم آفریننده را تعالی
” نقش دیگر نقد مساعدت به فهم تاریخی نظامهای ارزشی است. تاریخ ما آکنده از اندیشه و فرم و تجربههای ارزنده و بی ارزش هنری است. نقد درستِ تجربههای تاریخی و ارزیابی و سنجش آنها جامعه را در فهم خویش و بازسازی و بازپروری ارزشهای پایدار مدد میرساند. “
میبخشد و هم خواننده را. اگر نقد ما چنین توانی ندارد باید در پی علاج این نقصان برآییم. نقش اجتماعی نقد ادبی، پالایش ذوق و بالایش ذهن جامعه است. رواج تفکر انتقادی به رشد و بالندگی عقل و ذوق سلیم فردی و اجتماعی مدد میرساند.
۲) بازپروری ارزشهای پایدار: نقش دیگر نقد مساعدت به فهم تاریخی نظامهای ارزشی است. تاریخ ما آکنده از اندیشه و فرم و تجربههای ارزنده و بی ارزش هنری است. نقد درستِ تجربههای تاریخی و ارزیابی و سنجش آنها جامعه را در فهم خویش و بازسازی و بازپروری ارزشهای پایدار مدد میرساند. کدام ملت تاریخ خود را بدون نقد و ارزیابی و سنجش به نسلهای نوینش عرضه میکند. نگرش انتقادی درست و روشمند به شناخت مردم از تاریخ فرهنگ، اندیشه، هنر عمق میبخشد. و گزینش امور ارزنده را آسان تر می کند؛ به ویژه برای ما ایرانیان که تاریخی متراکم و متلون بر دوش میکشیم. چنین نقشی تنها اگر در تاریخ ادبیات به قدری ایفا شود سالها ما را بس که تاریخ اندیشه و فرهنگ و دین جای خود دارد.
۳) تعاملات میانرشتهای: نقد ادبی در تعامل با دیگر رشتههای دانش به ویژه علوم انسانی میتواند به عنوان دانش خادم پای در میدان گذارد و روشها و ابزارهایی برای خوانش، فهم و تفسیر ادبیات در اختیار آن دانشها قرار دهد. علوم انسانی هیچگاه نتوانسته به ادبیات بی اعتنا باشد چرا که ادبیات حاوی والاترین اندیشهها در هنریترین صورتهای بیانی است و نابترین تجربههای کلامی انسان در قلمرو اندیشه و مذهب و فرهنگ و اجتماع را در خود نهفته دارد. نقد ادبی بایست در منطقه میانی ادبیات و دانشهای دیگر چونان پلی استوار بایستد و به اقتضای هر رشتهای، قواعد و روشهایی مناسب برای فهم و تفسیر و ارزیابی ادبیات تدارک ببیند. انجمن علمی نقد ادبی چونان شبکهای فراگیر از رشته های مختلف
” ما بر این باوریم که «اثر ادبی» یک رویداد تاریخی است و با رویدادهای پیش و پس خود مرتبط است. باید اثر ادبی را در جایگاه تاریخی خود و با توجه به مبانی فکری و زیباییشناختی زمانش بشناسیم تا درک و ارزیابی خردمندانهای از آن ارائه کنیم. “
در چنین مقامی باید چشمگیر و مؤثر باشد. ما ناگزیریم در این ساحت برای مناسبات میانرشتهای در نقد ادبی نقشۀ راه تبیین کنیم.
باری نهاد نقد ادبی در تنظیم و تدوین هر برنامهای باید این وظایف را نصب العین خود قرار دهد. یعنی از یاد نبرد که باید در راستای پالایش ذوق جامعه و اعتلای خلاقیت ادبی گام بردارد. پیوسته باید برای رهنمونی ما به درک روشن و خردمندانهای از سیر تطور اندیشه و تحول هنر برنامهریزی کند تا به فهم و ارزیابی مقبولی از اکنون و گذشته برسیم. و در این مسیر دشوار به نقش میانرشتهای این نهاد اجتماعی توجه خاصی مبذول کند. اینجاست که لازم مینماید برای نقد ادبی مرامنامهای نوشته شود تا هم در راه ایفای نقش اجتماعی خود راسخ باشد و هم پاسخی داشته باشد برای انتقادها و ایرادهایی که بر آن میرود. پیشنهاد من این است که همچنان که دو سبکشناس انگلیسی برای دانش خود مرامنامه نوشته اند ما منتقدان ادبی نیز متفقاً خود را پایبند به ده اصل بدانیم :
۱) با نظریه ها آشنا باشیم: ما منتقدان ادبی باید با بنیان های نظری قلمروهای میان رشته ای که با آنها کار می کنیم آشنا باشیم، به ویژه با نظریه های انتقادی، فلسفی، ادبی، زبان¬شناسی، زیباییشناسی و... نظریهها معرفت بخشند و منتقد ادبی نمیتواند از معارف نظری عصر خویش بیخبر باشد.
۲) متن شناس باشیم: هرچه ابعاد بیشتری از متن را بشناسیم نقد و قضاوت ما قانع کنندهتر خواهد بود. باید نقش ابعاد متنوع متن را در ایجاد ادبیت اثر تبیین کنیم. ابعادی مثل لغت شناسی، ساختهای نحوی، ساختارهای مجازی، برجستهسازیهای هنری در زبان، اصول ژانر ادبی، روابط بینامتنی، داد و ستدهای متون و...
۳) تاریخینگر باشیم: ما بر این باوریم که «اثر
” رویکردهای نقد ادبی متنوعاند. ما منتقدان باید در یک شاخهی واحد ژرفکاوی کنیم و از ورود همزمان به چند رویکرد نامرتبط بپرهیزیم. از سویی باید با طیف گستردهای از آثار ادبی مأنوس باشیم تا بتوانیم متنهایی را شناسایی کنیم که ویژگیهایی متناسب با رویکرد انتقادی ما دارند. “
ادبی» یک رویداد تاریخی است و با رویدادهای پیش و پس خود مرتبط است. باید اثر ادبی را در جایگاه تاریخی خود و با توجه به مبانی فکری و زیباییشناختی زمانش بشناسیم تا درک و ارزیابی خردمندانهای از آن ارائه کنیم.
۴) به گزین باشیم: باید بهگزین باشیم یعنی برای عمل نقد، مناسبترین روش و کارآمدترین ابزارها را برگزینیم.
۵) در رویکرد نقدی تخصصگرا و در ادبیات بسیار دان باشیم: رویکردهای نقد ادبی متنوعاند. ما منتقدان باید در یک شاخهی واحد ژرفکاوی کنیم و از ورود همزمان به چند رویکرد نامرتبط بپرهیزیم. از سویی باید با طیف گستردهای از آثار ادبی مأنوس باشیم تا بتوانیم متنهایی را شناسایی کنیم که ویژگیهایی متناسب با رویکرد انتقادی ما دارند.
۶) توده گرا باشیم: پیوسته باید کانونهای ادبی را به چالش بکشیم، نظریههای نوین و نظام مند ادبی را به زبانی ساده در میان مردم ترویج کنیم و ارزش آنها نشان دهیم. ارتقای ذوق و ذهن جامعه از این طریق آسان تر است. باید خوانش های تخصصی را عمومی کنیم و روش هایی را رواج دهیم که چونان سرگرمی¬های روزانه تفکر انتقادی را همگانی کند.
۷) سخت گیر و شفاف باشیم: توده گرایی نباید مانع مهارتهای تخصصی شود و ما را از نظریهورزی باز دارد. باید آثار ادبی را سختگیرانه به چالش بکشیم. از بالاترین معیارهای دقت و روشمندی در تحلیل بهره بگیریم و شفافیت در عمل را پیشه کنیم و عقلانی، تیز بین، نظام مند، جامع و صادق باشیم.
۸) منتقد فرهنگی باشیم: از جنبه¬های گسترده ی مطالعات فرهنگی غافل نشویم. باید به ابعاد اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیک خواندن و تفسیر توجه کنیم.
۹) پیشرو باشیم: لازمۀ پیشروی نوسازی آگاهی و انعطافپذیری است. روشها و نظریهها را اگر نادرست می نمایند به سهولت بازسازی کنیم یا کنار بگذاریم.
۱۰) مؤمن به نقد ادبی باشیم: بر این باور باشیم که عمل نقد یک ضرورت فرهنگی و اجتماعی است و عمل نقد را با نیت ارتقاء ذوق و اعتلای درک و معرفت اجتماعی مصرانه حمایت کنیم .