در طول سالهای اخیر که پیرو تئاتر و سینما هستم هرگاه که به تماشای کاری می روم در لحظاتی که بلیط در دست دارم و دقایقی تا شروع مانده با خود فکر می کنم وقتی وارد سالن می شوم دوست دارم چه چیزی ببینم؟ چه چیزی بشنوم؟ گاها از تعاریف و اخبار حول و حوش آن کار تکلیفم روشن است. مثلا می دانم برای دیدن کاری از دکتر رفیعی دلم تصاویر و قاب های ناب می خواهد و می دانم برای تجربه ای جدید حمید پورآذری را انتخاب کنم. برای خندیدن به سراغ پیمان قاسمخانی می روم . برای لذت بردن ناب مهرجویی دم دستمان است و اگر میل به لذت و تجربه و آموزش بهترین انتخاب محمد چرم شیر.
باید یادآوری کرد حوزه انتخاب ها در همین سرزمین است. ولی برای یک بازیگر هیچ گاه قدم پیش نگذاشته ام مگر پل نیومن کبیر که قاعدتا در حوزه انتخاب ذکر شده نمی گنجد.
ولی چند وقتی است که یک بازیگر هر کجا که باشم یقه ام را می گیرد، مرا به سالن تئاتر می کشاند و مجبورم می کند ببینمش و لذت ببرم، لذت ناب. لذتی که در بیرون این سرزمین جانی دپ نصیبمان می کند. باید اقرار کنم من این لذت را با هوتن شکیبا تجربه می کنم. بازیگری که هرآنچه که می خواهید از یک بازی دلنشین، دقیق ، قاعده مند ( و هر صفت خوبی که در لغتنامه و فرهنگ بازیگری هست) را به شما هدیه می کند .
بوده اند بازیگرانی که روی صحنه قلاب انداخته اند به چشمتان و دیگر هیچ چیز غیر او را ندیده اید ولی هوتن شکیبا برای من تا جایی پیش رفته که وقتی آخرین بار روی صحنه نمایش مترسگ می بینمش یادم می رود که متن این نمایش را خودم نوشته ام. تو را با حسی رو به رو می کند که اگر بارها دیده باشی اش بازهم با اشتیاق چانه را به دستها تکیه می دهی و باز هم لذت می بری.
نه بازیگرم و نه از علم بازیگری چیزی می دانم ( اگر علم باشد) و فقط می توانم رشته ای که در طول اجرا بین من مخاطب با بازیگر برقرار می شود را حس کنم و این وظیفه هر دوی ماست که نگذاریم رشته پاره شود. ولی شخصا در هنگام تماشای هوتن شکیبا من مخاطب، وظیفه ای بر گردنم نیست. اوست که هم صحنه و هم ذهن و چشم تو را نگه می دارد .
این نوشته ستایش از هنر مردی است که هنوز دهه سوم زندگیش را می گذراند و سالهای سال می تواند سرمایه ارزشمند تئاتر ایران باشد . این نوشته نه شتابزده است و نه قرار است باد بیندازد به پشت هوتن شکیبا. این نوشته نه نقد بازیگری است و نه لطفی دوستانه در حق دوست هنرمند. این نوشته تنها ابراز رضایت یک مخاطب است از بازیگری که حق دارد حقش نگه داشته شود و به جایش تقدیر شود .
بازیگری که گاهی یک تنه اجرایی را نجات می دهد و گاهی فراموش می کنی بازیگر دیگری که کنار اوست سیامک صفری بزرگ نام دارد و هنگامی که پختگی بازیش را کنار سنش می گذاری تنها کلمه ای که برای توصیف میمیکت در آن لحظه می توانی بگویی هاج و واج است .
شاید بتوان گفت آیا او لیاقت این همه تمجید و توجه را دارد؟ پس حسن معجونی و سیامک صفری و یا هم دوره های او مانند صابر ابر یا نگار جواهریان چه می شوند؟ باید گفت بازیگری المپیک نیست که در آخر طلا بر گردن یکی بدرخشد . هوتن شکیبا و هنرش شایسته تقدیر است ( مانند همه بزرگانی که نامشان برده شد) چون کارش را به درستی انجام می دهد . شایسته تقدیر است چون شاهد بوده ام در مسیری که پیموده نه بر گرده کسی سوار بوده و نه کسی را به زیر کشیده، چیزی که این روزها کم پیش می آید وتنها برای رویایش جنگیده. البته به شرط صداقت و شاید هم بهای گزافی را پرداخته باشد.
اما چیزی که در پایان می توان گفت این است که هر کس در آینده کاری اش فراز و نشیب دارد و هوتن شکیبا از این قاعده مستثنا نیست و نمی دانیم سالها بعد کجاست. به تکرار رسیده؟ یا دچار رخوتی شده که این روزها بزرگان ما را اسیر کرده؟ ولی امیدوارم همچنان هوتن شکیبا بازیگر خوبی بماند. برای خودش نمی گویم برای خودمان می گویم که میل داریم در سالن تاریک خودمان را بسپاریم به دست کسی که راه و کار را بلد است و با او به ما خوش می گذرد.
و در آخر: دوست عزیزی دارم که مادر بزرگ دنیا دیده و مسنش به او گفته: هر وقت این پسره، هوتن تئاتر داشت خبرم کن بریم ببینیم.
پوریا کاکاوند