هویت آدم ها را در قاب دوربین جای می دهم
فرامرزی در گفتگو با هنرنیوز:
هویت آدم ها را در قاب دوربین جای می دهم
حمیدرضا فرامرزی عکاس درباره عکس های مجموعه سایه های سپید گفت: سعی می کنم هویت آدم ها را در قاب دوربین جای می دهم.
 
تاريخ : يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۵۵


حمیدرضا فرامرزی از هنرمندان عکاس است. وی از عکاسانی است که در حوزه های مختلف به فعالیت پرداخته است. عکاسی از فیلم، عکاسی تبلیغاتی و نیز عکاسی از شخصیت های برجسته از جمله حیطه هایی است که او در آن ها به فعالیت پرداخته است. 

او هم چنین عکاسی از فیلم هایی هم چون آمین خواهم گفت (سامان سالور)، آدم(عبدالرضا کاهانی)، سایاب(محمدرضا سجادی)، از جنس پریشانی(نامی شجاعی فرد)، انعکاس(رضا کریمی)، و... در سابقه کاری او دیده می شود.

هم چنین ساخت و تصویر برداری چندین فیلم کوتاه و نیمه بلند هم چون «قیصر چهل سال بعد» (مسعود نجفی)، «سیمای زنی در دوردست» (علی مصفا)، «بیداری» (فرزاد موتمن) از آثار اوست.
او کتاب هایی نظیر سیمایی از فرهنگ و هنر معاصر ایران ، قطار متروک و بی مقدمه را از مجموعه آثارش به چاپ رسانده است.
کتاب «سایه های سپید» یکی از مجموعه آثار اوست. به سبب ویژگی های جالب توجه این کتاب با وی به گفتگو نشسته ایم.

ارتباط یافتن با هنرمندان و یا ادیبان سرشناس سخت بود؟

گاه این امکان به سختی فراهم می شد. به عبارتی زمان زیادی می برد تا با آنها قراری جهت ملاقات تنظیم کنم. برخی از شخصیت های مورد نظرم پس از ۶ ماه تلاش مقابل دور ببنیم ایستادند. البته رفتار با برخی از آنها هم سخت بود. شاید به این دلیل که برخی از من در ازای اجازه عکاسی طلب پول می کردند. برخی دیگر هم برای تعداد عکس هایی که می گرفتم محدودیت تعیین می کردند. اما در مقابل دست یابی ام به برخی از آنها نیز به راحتی انجام شد. گاه هم می توانستم در ملاقاتم با آنها حتی ۳ حلقه عکس بگیرم.
مصاحبه با برخی از هنرمندان نیز برایم به یادماندنی بود. به یاد دارم روزی که با فریدون مشیری تماس گرفتم، از من پرسید که کی می توانم نزد او بروم و من ۲ ساعت بعد از تماس در منزل او بودم. به یاد دارم که مشیری تنها کسی بود که برایش گل بردم. چون هم او را دوست داشتم و هم شعرش را.

برداشت ذهنی شما پیش از دیدن این اساتید تا چه حد مشابه برداشتتان پس از دیدن آنها بود؟

تصورم از برخی همان بود که دیدم. مثل فریدون مشیری اما برخی دیگر نه. همان کسی که برای ملاقاتش ۶ ماه زمان گذاشتم، چیزی متفاوت از آن چیزی بود که در موردش تصور می کردم. یک موسیقی دان که شخصیت و موسیقی اش با یکدیگر بسیار متناقض بود. پیش از ملاقاتش از موسیقی اش بسیار لذت می بردم. اما بعدها موسیقی او را که از محبوب ترین موسیقی ها برای من بود کنار گذاشتم.تنها به این علت که مرا به یاد شخصیت

گاه جنس هنرمند با آثارش متناقض است.
او می انداخت و یا استادی دیگر که وقتی در روز مورد نظرش نزد او رفتم از پشت آیفون خانه اش به من گفت که «استاد امروز در منزل نیست» وقتی با او تماس گرفتم گفت که به خانه برگشته اما درخواست کرد که قرار را به روز دیگر تغییر دهیم. وقتی نزد او رفتم و عکاسی از او پایان گرفت به او متذکر شدم که فهمیدم خود او به من گفته استاد نیست. و بعد این استاد به من گفت : هنرمندان چنین لحظه هایی دارند، اما شما به دل نگیر.

آیا لحظاتی پیش آمد که از این کار پشیمان شوید؟ یا تصور کنید که نباید به این موضوع برای عکاسی روی می آوردید؟

نه وقتی عکاسی می کنم تمام این موضوعات را فراموش می کنم. وقتی خسته و دل گرفته ام به سمت عکاسی می روم. عکاسی برای من التیام دهنده غم ها و رنج ها است.

چه تجربیاتی در این ارتباطات به دست آوردید؟ تمام این افراد به یقین تأثیری بر روح شما می گذارد؟ از میان این تأثیرات بیشتر مفیدی را کسب کردید یا گاهی دلزده شدید؟

به باور من، تجربیاتم مفید بودند. گاه از برخی از برخوردها غمگین شدم از حرکاتی آزرده شدم ناراحت شدم اما من به این اتفاقات به شکل تجربه نگاه کردم. به همین دلیل این اتفاقات را مفید می بینم.

عکاسی این کتاب چند سال به طول انجامید؟

عکاسی این کتاب بین ۱۰ تا ۱۱ سال طول کشید. روزهای اولی که عکاسی را شروع کردم بسیاری مرا جدی نمی گرفتند چون سن و سال زیادی نداشتم. اما با همه این مشکلات نگاه من نگاهی مثبت بود و به همین علت تمام شخصیت ها بر من تأثیر مثبت گذاشتند.

هیچ وقت تلاش کردید تصور خود را بدون تغییری در قاب دوربین منعکس کنید؟

من تلاش کردم اما نمی دانم که چقدر موفق بوده ام. در برخی از آثار چیدمان هم صورت گرفت اما این در مورد بعضی از آثار صدق می کند. در بسیاری از تصاویر هم سعی کردم تغییری صورت نگیرد. برای همین محیطی عکاسی کردم و هرگز به سمت عکاسی آتلیه ای نرفتم.

نظر شما نسبت به عکاسی آتلیه چگونه است؟

آثار استاد فخرالدینی به خصوص آنهایی که بیشتر به عکاسی محیطی گرایش دارند را بسیار دوست دارم. من با عکس های محیطی بیشتر سازگارم و وقتی با یک هنرمند یا اندیشمند قرار ملاقاتی تنظیم می کنم. در خانه و یا آتلیه آنها قرار تنظیم می کنم. حتی در مورد مجموعه اخیرم که نسل جوان هنرمندان است ملاقاتم در محیط کارگاهی آنها که اغلب فعالیت هنری خود را در آن انجام می دهند اتفاق می افتد.
در کتاب سایه های سپید به آتلیه یا خانه آنها رفتم چرا که چیدمان اتاق کار و خانه مستقیماً در ارتباط با روحیات هنرمند است. البته به دلیل احساس نیاز در مبانی آثارم، برخی را نیز به اجبار چیدمان کردم.

کتاب (سایه های سپید) تا چه حد
سایه های سپید آئینه روح هنرمندان پیشکسوت ایران است.
مسیر روند تغییر باورهای شما را در خود نهفته است؟ در واقع تغییر باورها و اندیشه شما تا چه حد در سایه های سپید منعکس شده؟


باورها و اعتقادات من در مورد عکاسی تغییر کرد اما چیزهای زیادی یاد گرفتم. می توان گفت نگاه عکاسانه من در طول این مدت به باور خودم بسیار پخته تر شده است. حالا راحت تر از آدم ها عکس می گیرم. 


آخرین عکسی که در این مجموعه گرفتید از کدام شخصیت بود؟

عکس استاد احمد اسفندیاری آخرین عکس از این مجموعه بود. یکی از عکس هایی که در آن چهره استاد محو و دستش با تمام چین و چروک ها به شکل دقیق نمایان شده را بیشتر دوست دارم. 



برخی از عکس های شما گویای شخصیت و تفکر هنرمند نیست. این موضوع چه منطقی دارد؟

بله. این موضوع را قبول دارم اما می توان گفت برای این عکس ها منطق خاصی را پیگیری می کنم. مثلاً از پرویز تناولی یک عکس دارم که در کنار مجسمه های بزرگ او از کلمه هیچ ثبت شده. من علیرغم آن که عکس های دیگری از این هنرمند داشتم ترجیح دادم این عکس را در کتابم چاپ کنم.

چه چیزی شما را از موضوعات روستایی و کوچه و بازار به سمت عکاسی از شخصیت های مشهور کرد؟

من از مردم کوچه و بازار هم عکاسی کردم اما هنوز از آنها مجموعه ای منتشر نکرده ام. مجموعه ای از آدم ها عکاسی کردم. در پروژه های عکاسی فیلم هم به دنبال سوژه های تازه هستم. در یکی از این پروژه ها از همه مردم یک روستا عکاسی کردم که ربطی به فیلم نداشت. یا سال گذشته از مردم یک روستا عکاسی کردم. روستایی که تنها اتومبیل آن یک تراکتور بود و دو سه تا موتور و یک آمبولانس که متعلق به چند روستا بود و بین این روستاها تردد می کرد. 

بسیاری از مردم روستا را عکاسی کردم از سوزنبان گرفته تا مردم ده. در واقع رفتم تا از مردم عکاسی کنم.
پروژه دیگری نیز انجام دادم که هنوز آن را ادامه می دهم این پروژه در مودر تک درخت هاست پروژه ای که سالهاست بر آن کار می کنم. پروژه دیگری که در مورد شغل آدم هاست. گاه پیش آمده که با یک چوپان چند روز زندگی کردم. چوپانی کردم و عکاسی کردم. وقتی عکاسی می کنم درست در لحظه ای که به دنبال هدفم می روم بسیار پر انرژی هستم. بیشتر در حیطه عکاسی فیلم فعالیت می کنم. برخی اوقات نیز عکاسی تبلیغاتی می کنم. البته عکاسی تبلیغاتی نیز بخش محدودی از کار من را به خود اختصاص می دهد.

مجموعه های خود را دیجیتال عکاسی می کنید یا آنالوگ؟

بسیاری از آثار را دیجیتال عکاسی می کنم مثل عکس های سفارشی. اما عکس های سایه های سفید و مجموعه ای از این دست را با دوربین آنالوگ عکاسی کردم.

عکاسی دیجیتال امکانات بهتری را به عکاس می دهد. چرا از عکاسی آنالوگ استفاده می کنید؟

ارتباط بیشتری با عکاسی آنالوگ انجام می دهم. با نگاتیو ارتباط بهتری دارم. شاید حس من بیشتر شباهت دارد.

مینا عبدی

کد خبر: 42547
Share/Save/Bookmark