سفر ابدی شهناز، زنگ هشدار دوباره برای موسیقی ایرانی!
مسئولان پنبه ها را از گوش در آورند؛
سفر ابدی شهناز، زنگ هشدار دوباره برای موسیقی ایرانی!
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۰


اگر تا به حال این موضوع برایمان دغدغه شده باشد که اطرافیانمان چه می‌شنوند؛ پی به دردی بزرگ برده‌ایم. شاید بهتر است با این سوال آغاز کنیم که طرفداران موسیقی سنتی و اصیل ایرانی چند درصد جامعه آماری ما را تشکیل می‌دهند. اگر کودکان را از جامعه آماری مان کنار بگذاریم و قبول کنیم که موسیقی سنتی برایشان غیر قابل فهم و قدری دشوار است؛ اگر نوجوان‌ها را نیز از این حجم خط بزنیم بدین بهانه که هیجان‌های درونی شان را با موسیقی پاپ سازگار می بینند و بدان گرایش دارند؛ اگر بزرگسالان را نیز از این جامعه کنار بگذاریم چراکه غالباً جزء بدنه کار جامعه محسوب می‌شوند و جز شنیدن گاه به گاه رادیو وقتی برای شنیدن ندارند؛ پیرترها می مانند و ضبط صوت های قدیمی کاست خورشان که نغمه‌های سال‌های دور رادیو ملی را در خود نگه داشته اند. حال اگر آمار تقریبی میان‌سالان و بازنشسته‌های کشورمان را در یک کفه ترازو بگذاریم و حجم مخاطبان جوان و نوجوان موسیقی پاپ و راک و گونه‌های زیرزمینی موسیقی را در کفه دیگر، تازه متوجه می‌شویم که چرا می‌گویند نبض موسیقی اصیل کُند می زند!
نبضی که با پیرتر شدن جامعه دوست دارانش به نابودی گرایش پیدا می کند. اما چرا مسئولان آستین‌هاشان را بالا نمی‌زنند! هیچ اقدامی نمی‌کنند و قرار نیست چاره ای برای زنده نگه داشتن موسیقی سنتی بیاندیشند. برخی به صراحت اقرار می‌کنند که موسیقی سنتی دغدغه مسئولان نیست و برایشان مرگ این هنر هیچ تفاوتی با زندگی اش ندارد!
یک سوال ساده کافیست که باور کنیم موسیقی سنتی روبه انقراض است. چه حجمی از آلبوم‌های موسیقی مورد استقبال مخاطبان است و ازین حجم چه میزانی به موسیقی سنتی اختصاص می‌یابد؟ در شرایطی که یک آلبوم موسیقی پاپ ۲۰ هزار تیراژ دارد و در مقابل یک آلبوم موسیقی سنتی در بهترین حالت به تیراژ ۴ هزار نسخه می‌رسد؛ می‌توان به رخداد یک حادثه علم یافت! آمار فروش موسیقی پاپ نشان می‌دهد که مردم موسیقی را می‌شنوند و با وجود تکثیر غیر قانونی آلبوم‌ها و هم‌چنین با وجود عدم رعایت قانون کپی رایت و حقوق مولف، بازهم آلبوم های موسیقی به فروش می‌رسند. این‌جاست که باید اندکی تامل کرد.
چرا موسیقی سنتی مخاطبان کمی دارد؟ در سراسر دنیا موسیقی کلاسیک مخاطبانی خاص دارد. مخاطبانی که گرچه از بدنه اجتماع هستند؛ اما طیف خاصی از جامعه را شامل می‌شوند. به همین سبب است که این گونه موسیقی که بیانی گویا از اصالت و تمدن یک سرزمین است؛ باید در دست دولت‌ها زنده بماند و با حمایت و بودجه دولتی ادامه حیات دهد. اتفاقی که در همه نقاط دنیا شاهد آن هستیم. اما در ایران اهالی موسیقی سنتی از حمایت دولتی محروم هستند. بسیاری از گروه‌ها حتی برای اخذ مجوز نیز دچار مشکل‌اند. بسیاری از موانع دیگر نظیر نداشتن مکانی مناسب برای تمرین؛ عدم توان گروه‌ها در تهیه سالنی در خور موسیقی اصیل ایرانی برای اجرا، عدم حمایت شرکت ها برای نشر آثار آن‌ها به سبب عدم استقبال مخاطبان از آلبوم ها و ده‌ها مسئله دیگر که به گره‌های کور موسیقی ایرانی بدل شده‌اند؛ توان آن را از گروه‌های سنتی می‌گیرد که به راحتی ادامه حیات دهند.
در همین آشفته بازار مرگ پی در پی اساتید بنام موسیقی سنتی ایران بر مشکلات و ناکامی‌های موسیقی سنتی دامن می‌زند و سرمایه‌های تکرار نشدنی‌اش را به سرعت از آن می‌گیرد!
شگفتا که تنها آلبوم‌هایی که فروش می‌رود به هنرمندان درگذشته متعلق است و دیگر استقبال مخاطبان از آن ها به نوشدارو می‌ماند پس از مرگ سهراب! شاید این بهانه غیر قابل پذیرش است که نام این هنرمندان برای اولین بار به هنگام اعلام خبر درگذشتشان از رسانه‌ها به ویژه صدا و سیما به گوش می‌رسد و به یکباره تیتر اول روزنامه‌ها می‌شود. اما واقعاً باید پذیرفت که بسیاری از مردم برای اولین بار به هنگام اعلام خبر درگذشت هنرمندان نام آن‌ها را می‌شنوند. شاید برای اهالی رسانه ملی هم دغدغه نیست که هنرمندان را به وضوح معرفی کنند و آن‌ها را بیشتر به مخاطبانشان بشناسانند پیش از آن‌که دیر شود. اما هیچ کس در قبال از دست رفتن موسیقی سنتی ایرانی پاسخگو نیست. شاید بهتر است از مسئولان بخواهیم پنبه‌ها را از گوش درآورند و کمی به احوال موسیقی سنتی ایرانی رسیدگی کنند تا بخش بر جای مانده هویت فرهنگی مان از دست نرود!

کد خبر: 59747
Share/Save/Bookmark