پرده سینما- در وبلاگ خود بازمانده «من تو جایی از شهر به دنیا آمدم كه اطرافم همهاش درگیری بود. یك شب شام غریبان، یك چاقوكشی شد، بعد از این كه آمدند و دعوا ختم شد، بیست و چهار جنازه روی زمین افتاده بود.» این جملات بخشی از مصاحبه مفصلی است که سیزده سال پیش حمید نعمت الله با مسعود کیمیایی انجام داده بود . این روزها محاکمه در خیابان آخرین ساخته مسعود کیمیایی بر پرده سینماها قرار دارد. فیلمسازی که همیشه حاشیه های بسیاری در اطراف او قرار داشته است.
کیمیایی پس از سالها هنوز تغییر نکرده.
چند وقت پیش فرصتی پیش آمد که شماره های از مجله «فیلم» را که متعلق به اوائل دهه شصت بود را مطالعه کنم در یکی از این شماره به مطلب جالبی از نویسنده ای برخوردم که راجع به کیمیایی یادداشتی نوشته بود .مهمترین نکته این یادداشت این بود که انگار این یادداشت نه در اوائل دهه شصت بلکه همین امروز نوشته شده است و این نشان می دادکه کیمیایی هنوز پس از سالها تغییر نکرده است. بد نیست بخشهای جالب این یادداشت را درهمین جا بیاورم. نویسنده ماهنامه «فیلم» نوشته بود: مسعود کیمیایی استعداد بالقوه ایست که به هدررفته است. هیچ کس جز شخص کیمیایی به لحاظ ویژگیهایش قابل ملامت نیست. کیمیایی فیلمساز روز است و می کوشد تا همه را راضی کند و بارها کوشیده صحنه هایی را در فیلمها کار کند که یا اجازه نخواهند گرفت یا صحنه حذف شده، یا به طریق دیگری گرفته شده است. زندگی خصوصی اش در کارهایش راه باز می کند بی حوصله وبی دقت ومملو از فکرهای لحظه ای بریده قشنگ ،فکر و سیر کار امروز ش با فردا بسیار متفاوت است ....
زندگی خصوصی کیمیایی
اماخود کیمیایی نیز در زمان نمایش فیلم حکم گفت وگویی با طالبی نژاد و گلمکانی در ماهنامه «فیلم» کرده وگفته بود: تمام این سالها زندگی خصوصی و اجتماعی من وارد نقد شده. جایی یادم رفته به کسی سلام کنم حاصلش نقدی خصمانه شده است. جایی به کسی سلام کرده ام در نقد تظاهر به مهربانی شده.
دلخوری های کیمیایی وماجرای گوگوش
کیمیایی همچنین در این مصاحبه دلخوری هایش رااز برخوردهای میان او و نویسندگان عنوان می دارد. او می گوید: وقتی آقایی دوکلمه از ترانه گوگوش را تیتر مطلبش می کند و آن مطلب را درباره بلوچ می نویسد این کار به چه معنی است؟ اگر می خواهی بگویی این فیلم بد است، بنویس بد است و استدلال کن که بد است تا از تو یاد بگیرم. تازه آیا تو بیشتر از من زندگی کرده ای که بخواهی به من درس زندگی بدهی؟ بیشتر از من جان کنده ای؟.... دیگر چه بگویم ؟ کدام جنبه از زندگی و کار نامه ات حجیم تر وپر بارتر از من بوده ؟ من فیلمی ساخته ام ، به این چه ربطی دارد که اینطوری القاء کنی که "گوگوش " تصنیفی خوانده و منظورش تو بوده ای ؟ ای بابا این تاسف برانگیز است. ممکن است زندگی من به قد فیلمهایم نباشد و فیلمهایم جلوتر اززندگی خصوصی ام باشد. امااینها نباید باهم قاطی بشود و یک جاهایی مدال فیلمسازی رااز سینه ام بکنی، تن من ودستهای خودت را خونین کنی و منظره ای زشت بسازی.
کیمیایی وطالبی نژاد
در همین مصاحبه مجادله لقظی بین طالبی نژاد و کیمیایی به وجود می آید و کیمیایی ماجرای قدیمی فیلمنامه دندان مار را به وسط می کشد وحتی با رد کردن هر گونه دوستی با طالبی نژاد با لحنی که به نظر طالبی نژاد توهین آمیز بود می گوید: آقای طالبی نژد یادت می آید روزی با من درد دل می کردی ومی گفتی روزی که از شهرستان به تهران می آمدم و در یک ساندویچ فروشی کار می کردم، عکس فردین بالای سرم بود و عاشق فردین بودم وغیره.....
البته آقای طالبی نژاد در ادامه توضیح می دهد که هیچ گاه شاگرد ساندویچی نبوده وضمنا اصراری ندارش که خودش را به کیمیایی بچسباند.
ماجرای الیا کازان
کیمیایی نیز در جایی از این مصاحبه با اشاره به یادداشتی از طالبی نژاد خطاب به او می گوید: شما دنبال این می گردی که اسم الیا کازان را کنار اسم من بگذاری تا شبهه ی خیانت را مطرح کنی. اینها کلک است.... شک ندارم این مطلب را نوشتی تا خودت را بزرگ کنی. بعد کیمیایی درادامه می گوید: آخر من چه ربطی به الیا کازان دارم؟ کی را لو داده ام خبر چینی کی را کرده ام؟
کنجاوی های افکار عمومی
البته طالبی نژاد همچنین خطاب به کیمیایی گفته بود: خب وقتی که آقای کیمیایی با گوگوش از دواج می کند، باید این راهم بپذیرد که افکار عمومی درباره زندگی خصوصی اش کنجکاوی، داستان سرایی و حتی خیالبافی می کند. آقای کیمیایی نمی تواند به افکار عمومی اعتراض کند که چرا درباره زندگی خصوصی اش کنجاوی یا فضولی یا داستان سرایی می کنند.
البته آقای کیمیایی نیز جواب جالبی داده بود: من این را با قطعیت می توان بگویم که همسر کیمیایی، کسی که آن بالا دارد آواز می خواند نیست همسرش همان است که توی خانه بود. [که خب در اینجا این پرسش مطرح می شود که چه کسی بود که ریش هایش را تراشید و زیر دوربین عکاس ها و فیلمبردارها فائقه آتشین را از ایران به آمریکا برد و بعد بهانه ی ساختن فیلمی درباره ی «دختر فیدل کلسترو» را سر داد و بالخره برگشت به ایران؟ مگر شخصی به جز کیمیایی بود؟! بنابراین چطور بعداً از خودش سلب مسئولیت می کند؟!]
زندگی جنجالی آقای کیمیایی
جهانبخش نورایی منقد شناخته شده سینما زمانی در مصاحبه ای خطاب به کیمیایی گفته بود: شما آقای کیمیایی یک زندگی جنجالی داشته ای و این راباید بپذیری. شاید مثل خیلی ها زرنگ بودی که آب از آب تکان نخورد .به نظرم شاید این نتیجه نوعی کم تجربگی و ساده دلی باشد .... به نظرم تو درزندگی خصوصی ات هم مثل فیلمهایت هستی. به جای پوشیده و پنهان حرف زدن مستقیم می روی درشکم طرف و این خیلی جاها به ضررت تمام شده .
رفاقت کسب و کار من است
اما رفاقت وکیمیایی دو واژه از هم جدایی نا پذیرند. کیمیایی زمانی درباره ریشه های این موضوع در مصاحبه ای توضیح داده است. مصاحبه ای که در آن حمید نعمت الله خطاب به او گفته بود: «به هر حال شما دچار عارضه دلتنگی شدهاید. قلبتان پوست پیازی شده و الا در زندگی روزمرهای كه من میبینم، كسی تعابیری مثل «رفاقت» را تا این اندازه جدی نمیگیرد. سلام و احوالپرسی و احترام متقابل. راضی هم هستند. البته بدشان نمیآید اسم این رابطه را رفاقت نزدیك بگذارند، اما همه میدانند زیاد جدی نیست و كمبودی هم حس نمیكنند. اجازه دارند از یكدیگر متوقع باشند. شما دچار این ضعف یا امتیاز هستید كه به این عوالم خیلی حساس باشید، حساسیتی كه تا امروز ابزارتان شده برای كارهایتان به هر حال شما تا پایان عمر به این حسرت خواری محكوم هستید.»
کیمیایی نیز اینگونه جواب داده بود: «همه چیز نسل ما بیرون خانه و با هم بود. پس هر آنچه بود در همان كوچه و اطراف محله بود. حالا اینجاست كه رفاقت میشود بزرگترین حكم. یعنی وقتی زندگی میرود تو كوجه، اصل و زندگی تبدیل میشود به رابطه. رابطه با رفقا.»
کیمیایی به یمن هوش اش زنده مانده
همین سال گذشته بود که آیدین آغداشلو اظهار نظر جالبی درباره کیمیایی کرده بود. او گفته بود: «کیمیایی دوست سالیان دراز من است. یکی از دوستداشتنیترین و شیرینترین آدمهاییست که در زندگی دیدهام. محضرش فوقالعاده است. هوش فوقالعادهای دارد. او هم مثل من به یمن هوشاش زنده مانده. حضورش برای من مغتنم است؛ هر چند که در این اواخر کمتر از حضورش بهرهمند شدهام. به عنوان فیلمساز، مثل اغلب فیلمسازهای دههی چهل به بعد، صاحب سبک و سیاق و روش خودش شد. تقریبا از هیچکدامشان هم خیلی خوشم نمیآید. فقط از سهراب شهیدثالث خوشم میآید. تحسین و تاختنهای زیادی که در بارهی کیمیایی هست، بیخودیست. او هم مثل بقیه فیلمسازهای مطرحیست که در این سالها فیلم ساختهاند؛ با محدودیتها و بارقههای نبوغ. اینها بلد نیستند فیلم تمام و کمال بسازند. یا فیلمی که بر مبنای سینمای قصهگو یا متکی بر ادبیات باشد. ولی عموماْ در فیلم های آنها لحظههای درخشان وجود دارد؛ مثل آن صحنهای از گوزنها که سید در حال التماس به فروشندهی مواد مخدر است.»
کیمیایی سواد چندانی ندارد
او درادامه گفته بود: «نه!.. مسعود کیمیایی روشنفکر نیست. مسعود کیمیایی دوست عزیز من است. موجود بسیار نازنینیست. اما سواد چندانی ندارد.»
باخت بزرگی برای ما
کیمیایی زمانی در مراسم بزرگداشت ممیز جمله فابل توجهی گفته بود : «این كه هنرمندانی هم اكنون به حذف هم كمر بسته اند، باخت بزرگی برای ما است.»
اظهار نظر درباره بهروز وثوقی
کیمیایی بیش از یک دهه قبل درباره بهروز وثوقی گفته بود: «خب بهروز كه مسألهاش فرق دارد. او هنرپیشه فیلمهای من بود و تقریباً رفیق، همین. بعد هم به سمت جریانی رفت كه بیهویتی محض بود اما اسفند [منقردزاده] چیز دیگری است، او هم این حسها را دارد. اسفند سربزنگاه فرار نمیكرد، سربزنگاه میماند.
نفرت از کمدی
اما آقای کیمیایی همیشه از فیلم کمدی متنفر بوده و آن را سمی برای جامعه می دانسته: «متفاوت شاید، اما كمدی هیچ وقت. سینمای كمدی را برای آمریكا، هالیوود و تاریخ سینما خیلی هم دوست دارم . در حال تعویض شرایط تلخ و سیاه یك جور ریاكاری میدانم. آخرش هم میگویند لبخند باید به لب مردم بیاید و خنداندن مردم ثواب است ... نه، نمیپسندم، دوست ندارم، از من برنمیآید.»
دشمن جشنواره های بین المللی
جشنواره های خارجی هیچگاه برای کیمیایی مهم نبوده. او زمانی دراین باره گفته بود: «كتابی چاپ شده بود كه مثلاً فیلمهای برگزیده دهه گذشته را انتخاب كرده بود. در آخر كتاب هم نوشته شده بود، هر فیلم چه نشستهای جهانی داشته است. تمام موفقیتها در جشنوارههای درجه 2 بود. دلم نمیآید این واژه را به كار ببرم، اما این موفقیتها بیشتر نمایش بوتیكی فیلمهای ایرانی بود. پر از مقوا و دیپلم افتخار و این چیزها از جشنوارههای درجه 2. ما در بخشهای اصلی فستیوال ونیز چیزی نداشتیم، در مسابقه كن نداشتیم، در برلین نداشتیم. خب، موضوع خیلی هم جدی نیست. البته غیر از عباس كیارستمی. عباس كیارستمی بلد است هر طور فیلمی بسازد. تواناییهایش را میشناسم. او در همه زمینهها مستعد است. شنیدهام كه بعضی گفتهاند او جای دوربین را بلد نیست. او آنقدر خوب جای دوربین را بلد است كه این توهم برای تو پیش آمده. مثل آن شكارچی كه میتوانست در انبوه پرندگان كه آسمان را سیاه كردهاند، بزند كه به هیچ پرندهای نخورد!»
مثلث کیمیایی
هنوز کیمیایی را به خاطر قیصر و گوزنها و... تحسین می کنند اما راز موفقیت کیمیایی چیست؟ به اعتقاد کیمیایی اصلاً آن موفقیت ما هم هندسه مشخص و معینی نداشت. بر مبنای برنامهای خاص حادث نشده بود، پس آینده هم نمیتواند غیر از این باشد. آن چیزهایی را كه شما موفقیت میگویید، من اسمش را میگذارم تماس گسترده. وقتی تماس ایجاد شد، منتقد اصیل، روشنفكر اصیل، هنرمند اصیل و بیننده اصیل، همه یك جا قرار ملاقات میگذارند برای این كه آنجا، جای دروغ نیست، دروغ نمیشنوی.
کیمیایی ومنتقدان
مسعود كیمیایی چند سال پیش در مورد برخورد افراطی نقدها در مجلات تخصصی علیه فیلم «رئیس» گفته بود: این حرفها نمیتواند به من كمك كند و متاسفانه گاه نقدها حالت عصبی و بیادبانه پیدا میكند كه ناشی از بیمنطقی نویسندگانش است اما من سالهاست كه بیادبیها را فراموش كردهام... برخی از این منتقدها، در تاریكی ایستادهاند و در شرایطی كه من در روشناییام، دارند با من حرف میزنند. همه چیز من را هم میدانند، گویی بغل من هستند اما من آنها را نمیشناسم.
دوست ندارم حرف «تروفو» را تكرار كنم
كیمیایی درباره عدم تناسب تعداد منتقدان نسبت به تعداد فیلم های ایرانی؛ اظهار داشته بود: این ماجرا خیلی به همریخته است و یكی از دلایلش هم این روزنامههایی كه هستند كه منتشر میشوند و برای اینكه مطلب داشته باشند و صفحاتشان پرشود، نویسنده و منتقد میسازند و صفحاتشان را به دست اینها میدهند. عكس فلان فوتبالیست یا كارگردان سینما یا بازیگر در یك روزنامه، یك صفحه را میگیرد و اتفاقاتی كه اینگونه میافتد، روی آن نویسنده هم تاثیر میگذارد. راجع به چیزی مینویسد، عكس خودش هم چاپ میشود. وی اظهار داشته بود: اكثر این منتقدان میخواهند فیلم بسازند و این دیگر حرف من نیست چرا كه آمارش معلوم است. من هم دوست ندارم حرف «تروفو» را تكرار كنم كه گفت «تمام پاسبانها، دزدهای خجالتی هستند».
کیمیایی رفیق باز
کیمیایی همواره به رفیق بازی متهم بوده است . بد نیست بدانید امین تارخ در زمان اکران فیلم رییس در گفت وگویی با هفته نامه «سینما» گفته بود: من كوچكترانه پیشنهاد میكنم كه چقدر خوب میشود اگر فیلمنامههای آقای كیمیایی به وسیله یكی دو تا فیلمنامه نویس نوشته بشوند، اصلاح بشوند و انرژی روی فیلمنامه گذاشته شود. چون همیشه طرحها و فكرهایش خوب است، ولی شخصیتهای اضافه وارد میشوند و گاهی هم این شخصیتها به واسطه رفاقت پشت صحنه، یا بنا به لقبهای پشت صحنهای، وارد میشوند. چون كیمیایی آدم رفیقبازی است و این رفیق بازی را در خود حرفه هم اعمال میكند. اگر دقت كرده باشید، در بسیاری از فیلم هایش هنرپیشههای مشترك وجود دارد یعنی چند هنرپیشه هستند كه در همه فیلمهایش هستند. یعنی اگر شده خودش را به چهارمیخ بكشد، برای اینها نقش میتراشد و نقش میگذارد و یا نقش را مناسب آن بازیگر میكند. حالا لزوماً این اتفاق در نقشهای اول نیست شاید در نقشهایی پایینتر باشد و همین موضوع برای من مقدس است، همین برای من جذاب است كه رفاقت صمیمانهای داشته باشد و آمیخته شده با حرفهاش هم باشد، كسانی كه كیمیایی را دوست دارند، دوستش دارند و پایش ایستادهاند و او هم میفهمد كه چه كسانی دوستش دارند و پایشان میایستد.
هنوز از بیست چنددهه قبل تناول می کند
تارخ درادامه گفته بود :میدانید به نظر من كیمیایی نمره 20 خودش را در سینمای ایران گرفته است، اما به شخصه متأسفم كه كیمیایی نشسته است پای نمره 20 چند دهه گذشتهاش و هنوز از آن تناول میكند.