حكايت عشق در داستان يوسف‌
 
تاريخ : چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۴۴
قصه حضرت يوسف عليه‌السلام يكي از زيباترين داستان‌هاي پندآموزي است كه در قرآن كريم آمده و سرشار از زيبايي و پند است. تقريبا همه مسلمانان و هر كسي كه با قرآن آشنا باشد، داستان حضرت يوسف‌(ع) را مي‌داند و اغلب كامل هم مي‌داند.
با چنين پيشينه آشنايي، هنگام بيان قصه حضرت يوسف‌(ع) آنچه در دستور كار روشنفكران و مبلغان اخلاق و تعاليم اسلامي‌ مي‌ماند، تشريح ابعاد عميق و ناشناخته موجود در اين داستان است.
وجود نام يوسف در اغلب فرهنگ‌ها و جوامع نشان مي‌دهد كه اين پيامبر گرامي ‌در تمام اديان ابراهيمي ‌شناخته شده و حكايت عزت حضرت يوسف‌(ع) در سراسر جهان گفته شده است.

طبعا ساخت فيلم سينمايي يا مجموعه تلويزيوني مبتني بر چنين قصه شنيدني و با چنان حجم عظيم از بينندگان بالقوه كاري سترگ است كه دست زدن به آن نيازمند تمهيدات فراواني است. مثلا زماني كه يهوديان تصميم به ساخت فيلم «ده فرمان» گرفتند، همه قابليت‌هاي روز سينما را به كار بستند و تا امروز هم گويا اثري تاثيرگذارتر و بزرگ‌تر از آن، البته به روايت يهوديان، در حيطه معرفي زندگي حضرت موسي‌(ع) ساخته نشده است.

دست‌اندركاران ساخت فيلم‌ها و مجموعه‌هاي تلويزيوني تاريخي در كشور ما چندي است كه به تبحرها و توانايي‌هاي چمشگيري دست يافته‌اند. بيش از 2 يا 3 دهه است كه تلاش براي ساخت آثار نمايشي مبتني بر مضامين تاريخي و از جمله تاريخ اديان و تاريخ صدر اسلام در كشور ما تجربه شده و امروز ارائه آن وارد عرصه بين‌المللي هم شده‌ است. براي نمونه مي‌توان از آثار موفقي چون سربداران، امام علي‌(ع)، مريم مقدس و ولايت عشق نام برد.آثار شاخص ديگري چون «مختارنامه» هم كه در راه است.

مجموعه تلويزيوني حضرت يوسف‌(ع) كه اخيرا از سيماي جمهوري اسلامي‌ پخش شد، بايد اين دو توانمندي موجود و بسيار ارزشمند محتوايي و فني را جمع مي‌كرد. يعني كسي يا مجموعه اي پيدا مي‌شد كه توان بيان كيفي و متعالي تلويزيوني قصه حضرت يوسف‌(ع) را به كمال وجه مي‌داشت و از سوي ديگر، مي‌توانست با بهره‌گيري از بنيه توانمند فني وارد حيطه پرداختن به يكي از عميق ترين مضامين الهي قرآن كريم شود.

ساخت يك فيلم يا يك مجموعه تلويزيوني فقط در اين خلاصه نمي‌شود كه روايتي ساده از يك قصه عميق كه همه آن را بخوبي مي‌دانند، بيان شود؛ بي‌آن‌كه در ساخت آن از تكنيك، پرداخت، حاشيه پردازي‌هاي ضروري و جذاب و در نهايت «دراماتيزه» كردن‌هاي هنرمندانه و خلاقانه استفاده شود.

عيبي ندارد كه در ساخت چنين اثري از توانمندي‌هاي بين‌المللي هم استفاده شود كه هم به افزايش بسامد توزيع جهاني آن اثر و هم به رشد صنعت مجموعه‌سازي در تلويزيون ايران كمك مي‌كند. اين ابتكار را كارگردان فقيد و شهير مسلمان، مصطفي عقاد به بهترين وجه انجام داد.

بديهي است؛ داستان حضرت يوسف صديق‌(ع) حكايت عشق است. در اين قصه همه عاشقند اما برخي به عشق حقيقي و برخي به عشق زميني متوسل شده اند. در قصه حضرت يوسف‌(ع) پيراهني وجود دارد كه محور تبيين معناي عشق است. پيراهني كه پاره شدنش را به گرگ نسبت دادند، پيراهني كه توسط زليخا دريده شد و پيراهني كه بوي يوسف را پراكند و در نهايت چشم يعقوب را بينا كرد.

تاريخ ادبيات ما و شايد تاريخ هنر ما مشحون است از اشاراتي كه به يوسف‌(ع)، زليخا، حضرت يعقوب، كنعان و بوي پيراهن يوسف شده است.در بسياري از ديوان‌هاي متعلق به شعرا و در اغلب رساله‌هاي عرفاي نامدار كه دقيق شويم، اشاره اي به عشق و يوسف مي‌بينيم.

مجموعه تلويزيوني حضرت يوسف‌(ع) به اين دليل كه آخرين اثر در اين زنجيره است، قطعا بايد رنگ و بويي فراتر از همه اين اشارات مي‌داشت. اما آنچه ما در مجموعه تلويزيوني حضرت يوسف‌(ع) ديديم با اين قبيل انتظارات فاصله داشت. جز اندكي از آن، حكايت فراگير عشق نبود و رنگ و بوي عارفانه عميقي كه مورد انتظار بود، به تصوير كشيده نشده بود. خلاصه كردن فرايند تكاملي عشق در دويدن زليخا به دنبال يوسف شايد ساده‌ترين برداشت از عشق است. حتي نام زيبا و قرآني «يوسف» در بخش اعظم مجموعه به يوزارسيف تغيير داده شد كه هيچ رنگ و بوي قرآني و اسلامي ‌نداشت و كسي دليل آن را هم ندانست.

انتخاب «كاست» يا همان بازيگران كه مي‌توانست به موفقيت اثر كمك شايان كند، ظاهرا در برخي موارد عجولانه و بدون محاسبه صورت گرفته بود. در طول نمايش اين اثر، بيننده بارها احساس مي‌كرد كه انگار بازيگران به ابتكار خود و به صلاحديد شخصي بازي مي‌كنند، في‌البداهه ديالوگ مي‌گويند و انسجام مشخصي در تماميت اثر تعريف نشده است. گاه وجود صحنه‌هاي طولاني، مانند آن «اپيزود»ي كه بيش از نيمي‌از آن را به مرگ و تشييع جنازه مستخدمه زليخا اختصاص داد، از بي‌حوصلگي تدوينگر يا نبودن تصويري كه بشود به جاي اين صحنه‌هاي طولاني استفاده شود خبر مي‌داد. تا آنجا كه در تاريخ ادبيات ايران سراغ داريم «يوسف گمگشته بالاخره به كنعان بازگشت و كلبه احزان گلستان شد» اما نمي‌دانيم چرا در سريال يوسف پيامبر، حضرت يعقوب بود كه به مصر رفت و كاخ آخناتون را گستان كرد.

مجموعه يوسف پيامبر در عين حال خالي از ارزش نيست. دكور، طراحي صحنه، طراحي لباس و بخشي از فيلمبرداري قابل اعتناست. اما بخشي از آن مانند عنوان بندي به قدري ابتدايي ساخته شده بود كه انگار اين سكانس با حذف و اضافه‌هاي عجولانه به اول مجموعه چسبانده شده و به همين دليل تعجب بيننده اين مجموعه را بر مي‌انگيزد. تغييراتي هم كه پس از يكي دو پخش در «عنوان‌بندي» رخ داد، نشان مي‌دهد كه ناظران هم آن را نپسنديده بودند.

موسيقي مجموعه اگرچه مضمون و نغمه‌هاي جذابي داشت اما شامل چند قطعه تكراري بود و در تطابق موسيقي و تصوير دقت كافي نشده بود. در بخش پاياني مجموعه، موسيقي يكنواخت و تكراري بارها پخش شد كه هرگز نتوانست به ارتقاي حس ملحوظ در اوج لحظه ديدار يوسف و يعقوب كمكي كند.

شايد ضعيف‌ترين بخش مجموعه طرح داستان و به اصطلاح «فيلمنامه» باشد. اگر چه ادعا مي‌شود كه براي اين سناريو 4 سال كار شده است اما ارزيابي آن اعتبار چهار ساله را در اين كار نشان نمي‌دهد. البته باور داريم كه صرف توجه به 4 سال كار كه اعتباري ايجاد نمي‌كند. يا بايد پذيرفت 4 سال كار كافي نبوده، يا 4 سال كار مفيد نبوده است يا اين افرادي كه در اين 4 سال روي سناريو كار كرده‌اند، قابليت‌هاي لازم را براي پردازش آن نداشته‌اند.

در ساخت اثر فاخري چون «يوسف پيامبر» و در متن بيان مفهوم الهي عشق قطعا زيباترين بيانات و جملات مورد انتظار است. پيش بيني مي‌شد كه «ديالوگ» نويسي اين اثر، بسيار سنجيده و حساب شده صورت گرفته شده باشد؛ در حالي كه در جاي جاي مجموعه جملات نا مفهوم، پيش پا افتاده و نا متناسب به گوش مي‌رسيد و جملاتي مانند «مي‌روم ايمان بياورم» يا «آنها را ديشب آوردند و صبح همان روز بردند» تنها نمونه‌اي از اين سهل‌انگاري است.

در بخشي از اين مجموعه، با كمال تعجب شاهد بوديم كه بين فرعون و مشاورانش از برخي كلمه‌هاي اروپايي مانند «اسكله1» به جاي بندر يا بارانداز، و «سيلو2» به جاي انبار غله استفاده شد. حتي در جايي كاهنان معبد ادعا مي‌كردند كه اوضاع تحت «كنترل» است. حتما نويسنده اين متن مي‌دانسته است كه «اسكله» كلمه‌اي ايتاليايي، «سيلو» واژه‌اي فرانسوي است و كاربرد كلمه «كنترل» حتي در زبان روزمره فارسي هم توصيه نمي‌شود. هيچ زبان‌شناسي هم توصيه نمي‌كند كه در يك متن تاريخي متعلق به هزاران سال پيش، آن هم از زبان فرعون يا حضرت يوسف‌(ع) از اين قبيل واژگان استفاده شود.

در اين اثر، حتي از سياهي لشكري قابل توجه، بجز در صحنه‌هاي پاياني استقبال و «سان ديدن!» حضرت يعقوب از ارتش مصر، استفاده نشده بود.

انتظار مي‌رود در ساخت آثاري با اين درجه بالاي اهميت كه از يك سو به دليل قرآني بودن و از سوي ديگر، به دليل تاريخي بودن و جهاني بودن، حائز مقام بالايي است و نمي‌توان دوباره دست به كار ساخت اثري در همان زمينه شد، از همه ظرفيتهايي كه توان علمي، شناخت، تخصص فني و همه پيش نيازهاي لازم را براي ساخت آن اثر داشته باشند استفاده شود.

مي‌توان درك كرد كه سازندگان اين اثر بجز حسن نيت قصدي نداشته‌اند، اما حسن نيت، اعتقاد، باور و ايمان خالص تنها پيش نيازهاي لازم براي ساخت يك اثر ماندگار تلويزيوني و سينمايي چون حضرت يوسف‌(ع) نيست.

ورود به عرصه مقدس قرآني و ساخت آثاري برگرفته از مفاهيم قرآني فقط به حسن نيت، ايمان و دلسوزي نياز ندارد. بالاترين توان هنري، فني و برنامه‌ريزي و بهترين نگاه استادانه به مفاهيم معنوي نيز مورد نياز است. قطعا براي ساخت اثري از زندگي پيامبر مكرم اسلام افرادي مومن‌تر، متعهدتر و داناتر از مصطفي عقاد هم بودند. اما ساخت چنين اثري به توانمندي‌هاي ديگري نياز داشت كه شايد عالمان و دانشمندان نداشتند اما فيلمسازي متبحر چون عقاد داشت. بي‌دليل نيست كه برجسته‌ترين هنرمندان نيز در ورود به چنين ساحت مقدسي، خود را صاحب صلاحيت نمي‌دانند.

نويسنده:علي‌اكبر عبدالرشيدي

کد خبر: 7167
Share/Save/Bookmark