نگاهی به مجموعه شعر شهرام مقدسی
خط‌کشی روی کاغذی سفید!
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۵۶
شهرام مقدسی متولد 1340 است و در همین سن کم، «بازنشسته» هم هست و حوزه تخصصی‌اش هم «حقوق» است. او سه دهه است به طور مشخص،‌ اسمش را به مخاطبان خاص شعر گوشزد کرده. شاعر مشهوری نیست، اما شاعر بی‌نامی هم محسوب نمی‌شود.
طبیعتاً اسمش در ردیف آن نسل نخستین «شعر حوزه» به گوش نمی‌رسد (نه به گوش منتقد یا مخاطب خاص، به گوش مخاطب عام و مردم کوچه‌ و بازار) شاید یک دلیلش این باشد که «رسانه» از او دوری کرده در این همه سال؛ نه اینکه او دوری کرده باشد از رسانه، سال‌ها در بخش «ترانه و تصنیف» تلویزیون، نظردهنده و مرجع تشخیص خوب از بد و زیبا از زشت بوده، اما چه رسانه‌های تصویری، چه رسانه‌های صوتی، چه رسانه‌های مکتوب، چندان توجهی به او نکرده‌اند از این بابت که «سوپراستاری» جدید برخاسته از نسل انقلاب را به مردم معرفی کنند.

بنابراین بسیار کمتر از آن چیزی که شعرش بوده، قدر دیده و چون بخشی از عمر شاعرانه‌اش را هم صرف «شعارگرایی» کرده، «شعرگرایی»‌اش بیشتر در مجالس ادبی تهران به چشم آمده و چون این «شعرگرایی» را در روزگار زیاد شدن دست و ازدیاد شاعران، پیشه کرده، خودبه‌خود در سیلی که راه افتاده، قاطی شده و مردم هم که کنار ایستاده‌اند، تنها سیل را می‌بینند نه مثلاً ساعت طلایی را که از دست «بیل گیتس» افتاده توی آب!

«احتمالاً تو هم باید یک روباه باشی» کتاب متفاوتی است در این روزگار «همانندگویی» و «کلون‌سازی» (به شیوه‌ کلون‌سازی جرج روکاس در سه‌گانه دوم «جنگ ستارگان»!) بنابراین اگر سری به برخی از کشف‌ها و شهودهای مقدسی بزنیم، احتمالاً می‌توانیم با لذتی که دیگر کم‌کم، یادمان رفته آخرین بار با خواندن کدام شعر، ما را با «روزگار خوش شعر ایران» پیوند می‌داده، آشتی کنیم:


«همه قبل از رسیدن به قایق‌ها

مرده‌اند

دریا را برای ماهی‌ها بگذار و بعد


آخرین ترانه تشییع را بخوان


کسی نیست


فقط خودتی


و خانه‌ای که در آتش می‌سوزد!»


شعر مقدسی در این کتاب، گرچه روایتگر زمانه‌ وی نیست به تمامی، اما گاه، گریزی صریح دارد به واقعیت؛ این را البته از نقاط ضعف او می‌دانم که سیمای «زمانه» در کارش، کامل نیست و این ضعف هم به این دلیل نیست که قادر نیست این سیما را به تمامی بسازد و وارد اثر کند، به این دلیل است که «محافظه‌کار» است به‌شدت «محافظه‌کار» است و شاعر محافظه‌کار از یادها می‌رود. این را باید به خاطر بسپارد چرا که پرنده، در آشیانه‌ای که باد با خود خواهد برد، هرگز ایمن نیست!


«زودتر از آنکه فکر کنی


موهایت ریخته


پوستت چروکیده


چهل پله بالا رفته‌ای


و بعد


بی که بفهمی


افتاده‌ای از پل...

*
ماشین‌ها


بوق می‌زنند!»


شعر مقدسی، در این کتاب، سهل است، اما ممتنع نیست، ساده است اما قادر نیست «ابرِ استعاره» را بالای «متن» نمودار سازد. شعر او همچنین، شعر ساده‌ای است که سالم هم هست یعنی ساده‌انگارانه نیست در حوزه «زبان»، چنان‌که رسم غالب روزگار است در دهه هشتاد. شعر او، «شعر منثور» است نه «شعر سپید»؛ نمی‌شود شعرش را در تقاطع وزن عروضی و موسیقی عادی کلام، جستجو کرد.


کمبود موسیقی، پاشنه آشیل شعر اوست. این فقدان موسیقی، هر شعر عمومی را در برابر «مخاطب عام»، «شخصی» می‌کند؛ و شعری که «مخاطب عام» را «درگیر» خود نسازد، در این «شعرگریزی» روزگار، هرچقدر هم که موفق باشد، از یاد می‌رود!


«نام دیگر سرنوشت


مداد سیاهی‌ست


که از دست ما افتاد در کودکی


تا کودکی دیگر آن را بردارد و بی‌اختیار


روی کاغذی سفید


خطی بکشد!»


يزدان سلحشور
کد خبر: 9426
Share/Save/Bookmark