علیرضا جلالی تبار به روایت علیرضا جلالی تبار.
علیرضا جلالی تبار در فصل گرم و زیبای تابستان به دنیا آمده. اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ در شهر تهران.۵ تا خواهر و برادر دارم ... فارغ التحصیل رشته ادبیات از دانشکده هنر و معماری هستم و مجرد.
ورودت به دنیای بازیگری و تصویر از کجا شکل گرفت؟
خوشبختانه در خانواده ما هنر یک موضوع موروثی است، همه اعضای خانواده من به نوعی دستی در هنر دارند، چه از پدربزرگم که نی مینواخت و چه پدرم که نقاش بزرگی است؛ حتی برادر و خواهرهایم هم به سمت هنر کشیده شدند. من سال ۷۲-۷۳ با ورود به هنرستان صدا و سیما خیلی جدی تر و محکم تر از قبل کار تصویر را، چیزی که از بچگی دوست داشتم را پی گرفتم و سال ۱۳۷۶ وارد دانشکده هنر و معماری شدم و آنجا بود که با گروه تئاتر بهرام بیضایی آشنا شدم و همه چیز از همان جا برای من شروع شد و فعالیتم را آغاز کردم تا بازی در فیلم سینمایی «وقتی همه خوابیم» و من رسماً کارم را در حیطه تصویر آغاز کردم.
خُب تازه چه خبر در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستی؟
در حال حاضر که سريال «راز پنهان» را در حال پخش دارم و به تازگی فیلم سینمایی«خنده در باران» را در اکران داشتم که متأسفانه به دلایلی مظلوم واقع شد و آنطور که باید و شاید دیده نشد. اما کارهای آماده پخش و اکران: سريال «راستش را بگو» را برای پخش در ماه رمضان امسال داشتم که باز هم به دلایلی نشد و زمان پخش آن به وقت دیگری موکول شد، سريال «پل» که چند سالی است که از ساخت آن می گذرد و نمی دانم که چرا پخش نمی شود وفیلم های سینمایی صفحه ۱۱۳،مادر پائیزی،محرمانه را در نوبت اکران دارم.
درباره سريال جدیدت «راز پنهان» و حضورت در این کار بگو؟
«راز پنهان» برای من یک سريال پر هیجان است چون فیلمنامه لبه تیزی داشت. وقتی شما بازی در کاری را قبول میکنی و این مسؤلیت را میپذیری باید همه تلاشت را بکنی تا کار خوبی را تحویل بینندهات بدهی. بازی در این کار را خیلی دوست داشتم با این که تمام وقت مشغول کار بودم و عملاً از بخش شخصی زندگیام دور بودم.از چندی پیش فشرده و متمرکز مشغول بازی در این کار شدم،همه عوامل از همان روز اول به هم قول دادیم که قصه به این خوبی را فدای تند کاری نکنیم و کاری را برای ببینندهای که میخواهد ساعتی را به تماشای کاری بگذارد را بسازیم که خودمان هم از آن راضی باشیم. یکی از بهترین شاخصههای راز پنهان دیالوگ هایی است که گفته میشود. من هم تا به این جای کار هم به عنوان یک مخاطب عام و هم به عنوان بازیگر کار این سريال را یک اتفاق محترمانه در کار تصویر می دانم.
این اولین سريال مناسبتی بود که برای ماه رمضان بازی کردی.به نظرت چطور آمد؟
من هنوز هم فرق این سريال مناسبتی را با غیر مناسبتی را نمی فهمم. وقتی پیشنهاد بازی در این کار به من شد هیچ حرفی درباره کار مناسبتی برای ماه رمضان در میان نبود. اما وقتی کمی گذشت و کار جان و پَر و بالیگرفت و از آنجایی که یک مضمون اخلاقی هم دارد تصمیم بر این شد که کار برای ماه رمضان ساخته شود.
کار سريال برای ماه رمضان حتماً با یک فشردگی زیاد همراه است، این فشردگی و سختی برای تو اذیت کننده نبود؟
این فشردگی دقیقاً در این یک ماه آخر برای ما پیش آمد چون تصمیم بر این شد که کار برای ماه رمضان آماده شود، فشردگی کار ما هم زیاد بود چون شبانه روز مشغول کار بودیم، لوکیشنی که در آن کار می کردیم در کَن بود اما رفاقت بچهها، دلسوزی برای این کار و این که این کار برای همه ماست و مسؤلیتی که در قبال کار پذیرفته بودیم همه آن فشردگی ها،خستگی ها و بی خوابی ها برطرف می کرد.
از «فرامرز» در «راز پنهان» بگو، چقدر دوستش داشتی؟
خیلی زیاد دوستش دارم و او را شریف میدانم چون زمانه او را عوض کرد. فرامرز در این قصه مقابل خودش و گذشته خودش و بلاهایی که سر فطرتش آورده قرار می گیره و تحت تأثیر همه آدمهایی است که در کنار او زندگی می کنند.
بازیگری برای تو یک شغلِ،احساسِ یا تفریح؟
اصولاً کار برای من بزرگترین تفریح دنیاست. از چیزی به عنوان لَم دادن و نشستن بیخودی سر در نمی آورم. من اگر بخواهم استراحت کنم به کوه میروم. آدمی تا وقتی که می تواند باید کار کند و مهمتر باید از کارش لذت ببرد و وقتی از کاری لذت بردی یعنی آن را تفریح می دانی..گاهی بازی در بعضی از کارها آن قدر برایت لذت بخش است که در دقایق آخر کار که همه در هیاهوی این هستند که از کار خارج شوند باز هم دل کندن از عواملی که چند ماهی را با آنها زندگی کردی قطعاً کار سختی است. بازیگری برای من هم همه این واژه ها در بر می گیرد،شغل،تفریح،احساس.
تو کار تئاتر،سینما و تلویزیون را با تجربه کردی. کدام یکی از این مقوله ها را پر مخاطب تر می دانی؟
مسلماً تلویزیون چون پر مخاطب تر است اما سینما ماندگارتر. اما درباره تئاتر، تئاتر هنر نابی است که هنوز شروع نشده تمام می شود،می شود از تئاتر فیلم برداری کرد اما اتفاقات زنده ای که در تئاتر می افتد با هیچ دوربینی ضبط نمی شود.همین اتفاق زنده که نمی توانی حتی یک ثانیه از آن را هم تقلب کنی با هیچ چیزی قابل قیاس نیست برای همین ما مخاطبین خاص تئاتری داریم.صحنه و بازیگری درست مثل یک دریاست که شاید دوست داشته باشی که تنی به آب بزنی اما باید شنا کردن را یاد بگیری چون ممکنه با یک اشتباه کوچیک غرق شوی.
بهترین،قشنگ ترین و شاید هم تأثیرگذارترین دیالوگ و سکانسی که در کارهایت گفتی و بازی کردی مربوط به کدام کار است؟
در همین کار «راز پنهان» یکی دو سکانس را عجیب دوست دارم که روی خودم هم خیلی تأثیر گذاشت. سکانسی بود که فرامرز در منزل امیر علی بهش میگه «تا به امروز به هر چیز که فکر کردم و رسیدم دروغ بود خدا کنه تو دروغ نباشی رفیق»، اما او هم دورغ بود. این شاید تلخ ترین دیالوگی بود که گفتم و جایی هم که فرامرز به همراه پدر و مادرش یک تبادل حسی داشتند که وقتی به آن فکر هم می کنم تحت تأثیر قرار می گیرم.
تا به حال نقدی را درباره خودت شنیدی که برات جای پیشرفت داشته باشد؟
آره نقدهای خوب میشنوم. از نقدهای منفی که همیشه استقبال میکنم چون نقد منفی باعث می شود که من پیشرفت کنم؛ اما به شرط نقد منفی با استدلال نه این که از روی بی اطلاعی حرفی را زده باشیم.چند روز پیش یکی نفر با من تماس گرفت و گفت چرا این سريال این قدر بَده؟پرسیدم کدام سکانس و چرا؟گفت من اصلاً کار را ندیدم!اگر شما کار را ندیدی پس چرا این حرف را می زنی؟چطور می توانی این قدرزود قضاوت کنی؟من اگر بخواهم سکانسی را بازیکنم خودم سخت ترین نقد را به آن می کنم به خاطر سابقه مطبوعاتی که داشتم و بعد آن را بازی میکنم اگر کسی بتواند با گفتن یک نقد سازنده مرا به جلو سوق بدهد خوشحال تر می شوم.من همیشه تشنه شنیدن هستم.
پس گفتی که سابقه مطبوعاتی هم داری تا حالا با کدام نشریات کار کردی؟
هفته نامه سروش که یک مصاحبه خیلی مفصل و به نظر خودم جذاب با آقای بیژن بیرنگ و زنده یاد مسعود رسام گرفتم. در همان زمان هم صفحه ای را در مجله داشتیم که به کارهای انیمیشن می پرداخت با یکی از بانیان آن مصاحبه مفصلی انجام دادم،بعد از در نشریه تهران امروز می نوشتم و خیلی جاهای دیگر که در زمان خودش خیلی به این کار علاقه مند بودم چون آن را جذاب می دانستم.
تأثیر مطبوعات را در موفقیت یک بازیگر را تا چه حدی مهم می دانی؟
با احترام به همه دوستان و همکاران مطبوعاتی خودم متأسفانه مطبوعات یکی دو تا از کارهای من را زمین زده در حالی که در همان مدت کوتاه می توانست کارهای من را به بالاترین نقطه اوج برساند.اگر شما راست نوشتی،اگر در برابر ذهن مخاطب و هنرمندی که مطلبی را از می نویسی امانت دار خوبی بودی پس کارت را به درستی انجام دادی وگرنه که مطمئن باش برای این کار ساخته نشدی!!
از مطبوعات گلایه هم داری،چیزی که آزرده خاطرت کرده باشد؟
باز هم با احترام به همه دوستان مطبوعاتی ام.من هنوز هم خودم را یک مطبوعاتی میدانم.چون مطبوعات را نماینده افکار عمومی و مردم می دانم. گلایه ای دارم از یک دوست مطبوعاتی دارم کسی از جانب من نوشته بود که من از شاگردان عبدالحسین نوشین بودم در حالی که زنده یاد استاد حمید سمندریان از شاگردان ایشان بودند اصلاً سن من به آن زمان قد نمی دهد. برای همین می گویم خوب شنیدن، صداقت و امانت داری از فاکتورهای مهم در حرفه مطبوعات است.
از این که بازیگری را به عنوان حرفه ات انخاب کردی پشیمان نیستی؟
نمی دانم،در بین کار بازیگری کار های دیگری را هم تجربه کردم اما من آدم پشت میز بشین نیستم،ابتدای مصاحبه هم گفتم دوست دارم که کار کنم اما کسی که کار بازیگری را انجام داده و با سختی های زیاد این کار،از بی خوابی ها،دور بودن از خانواده،شب کاری های زیاد آشناست و آن را دوست دارد نمی تواند کار دیگری را قبول کند.من خیلی به پشیمانیفکر نمی کنم چون معتقدم که هر کسی را برای کاری آفریده شدهاست.
فکر می کنی مردم و یا شاید هم طرفدارای خاصت چه تصویری از تو در ذهنشان باشد؟
صادقانه می گویم واقعاً نمی دانم این را باید از مردم بپرسید، همیشه همه نظرات یکی نیست. سر فیلم م«ادر پائیزی» که در جشنواره کودک اصفهان اکران شد وقتی از سالن بیرون آمدم یک نوجوان از من پرسید چرا توی این فیلم بازی کردی، من واقعاً نمیدانستم جواب این سؤال را که برای من شیرینی خاصی هم داشت را چه بدهم. امیدوارم در کارهایی بازیکنم که اولاً مردم از آن خوششان بیاید و بعد هم من بتوانم با بازی ام روی ببینندهام یک تأثیر مثبت بگذارم.
به نظرت محبوبیت یک بازیگر به چه چیزهایی بستگی دارد؟
به صداقت در حرفه اش و صداقت مضاعفی که باید با مردم داشته باشد، ما بینندگان به شدت باهوشی داریم تو نمی توانی با یکبازی سطحی بیننده ات را گول بزنی، نمی توانی با بازی ات برایش ادا در بیاوری چون به راحتی آب خوردن می فمهد و این در برخورد اجتماعی هم با مردم صدق می کند،اگر تو مردم دار بودی و حواست به مردم بود بدان که محبوب هم می شوی.به دست آوردن این محبوبیت اصلاً کاری ندارد به شرط آنکه خودمان خرابش نکنیم.
برای انتخاب یک نقش فیلم نامه برات اهمیت دارد یا کسانی که قراره با آنها کار کنی؟
صد در صد فیلم نامه برایم در درجه اول اهمیت قرار دارد،اگر فیلم نامه خوبی در دست باشد که بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد و در پایان کار به بیننده تلنگری بزند حتماً می تواند موفق باشد.هر بازیگری فیلم نامه برایش مهم است من هم از این قاعده مستسنی نیستم.با یک فیلم نامه خوب می توانی با بازیگران خوبی هم کار کنی یعنی ناخودآگاه بازیگر خوبی می شوی چون همه تلاشت را برای ارائه یک بازی می کنی.
در این مدت بهترین و مهمترین تجربه ای که به دست آوردی چی بوده؟
این که صبر وحوصله ام را زیاد کنم.این که حتی اگر کسی به من و در حق من بدی کرد تحمل کنم و اجازه بدهم که زمان خودش همه چیز را حل کند.این بهترین درسو تجربه ای بود که هم در بازیگری و هم در زندگی به دست آوردم.
هیچ وقت به اجرا فکر نکردی؟دوست نداشتی مجری باشی؟
هرگز به مجری بودن فکر نکردم، مجری بودن یک فن تخصصی است و فکر نمی کنم که کار هرکسی باشد.فقط داشتن یک صدا برای اجرای یک برنامه مهم نیست یک مجری باید مخاطب شناسی،رسانه شناسی را بلد باشد.باید دانش این کار را داشته باشد.اجرا را یک کار سخت می دانم چون ظرایفی دارد که تا آنها را ندانی نمی توانی مجری خوبی باشی. یک مجری باید بَلَد این کار باشد.
علیرضا جلالی تبار شدن برای علیرضا جلالی تبار شدن چه هزینه هایی را پرداخت کرد؟
جوابت را در دو کلمه می گویم.عمرم را.
تو تا به این جا در کارهای قابل قبولی بازی کردی،نقطه افتخار کارنامه ات را کدام کار میدانی؟
من هنوز برای جواب دادن به این سؤال خیلی جوان هستم، هنوز خیلی راه دارم برای رفتن، هنوز خیلی چیزها هست که دوست دارم تجربه کنم. هنوز به مرحلهای نرسیدم که که به کاری افتخار کنم فکر میکنم اگر بعد از ۷۰ سالگی این سؤال را از من بپرسی جواب بهتری دارم.
چندین حضور حرفه ای و بازی در کارهای قابل قبول،دغدغه این روزهای علیرضا جلالی تبار چیست؟
مثل همیشه چندین فیلم نامه به دستم رسیده که مشغول خواندن آنها هستم و اگر لایق کاری باشم و احساس کنم که می توانم گره ای را از داستان باز کنم حتماً بازی در آن کار را قبول می کنم.در حال حاضر هم منتظر مهیا شدن شرایط برای کار در پروژه ای هستم که از سال گذشته به من پیشنهاد شده.یکی دو تا طرح هم خودم دارم که باز هم منتظر ایجاد یک شرایط ایده آل برای کار هستم و اگراین شرایط به آن چیزی که من در ذهنم دارم نزدیک شود مشغول کار می شوم.
دوست داری در کارنامه هنری ات نام چه کسانی دیده شود؟
زمانی که دانشجو بودم خیلی دوست داشتم که استاد بهرام بیضایی و استنلی کوبریک را از نزدیک ببینم، وقتی وارد دانشکده شدم و با بهرام بیضایی آشنا شدم و پیشنهاد بازی در کار "وقتی همه خوابیم" به من داده شد و افتخار این را پیدا کردم که در این کار بازی کنم به خودم خیلی امیدوار شدم.در حال حاضر هم خیلی از اساتید و بزرگان این کار هستند که دوست دارم با آنها کار کنم اما به شرط این که شرایط هم مهیا شود،خیلی دوست دارم که با ناصر تقوایی کار کنم کاری که خودش آن را دوست داشته باشد.کار کردن با مردی از خطه جنوب با آن نوع ادبیات خاصش فکر می کنم برای من تجربه خوبی باشد.دوست دارم دوباره با بهرام بیضایی کار کنم و از تجربیات منحصر به فردش تجربه کسب کنم.اصلا بودن در کنار این عزیزان حتی اگر نقشی هم نداشته باشی درست مثل رفتن به یک کلاس درس است.
بعد از چندین حضور حرفه ای و بازی در کارهای قابل قبول، دغدغه این روزهای علیرضا جلالی تبار چیست؟
یادم میاد یک روز آقا بیضایی بهم گفتن علیرضا امروز بهترین بازی عمرت را بکن. من هم گفتم چشم اما به شرط این که فردا بمیرم، آقای بیضایی هم خندیدن و گفتن نه دیگه در این حَد! هنوز خیلی به آن چیزی که در ذهنم نقش بسته نرسیدم.دوست دارم که با یک گروه تئاتر خیلی خیلی حرفه ای کار کنم اما هنوز به این شرایط نرسیدم.دوست دارم که در یک فیلم سینمایی معرکه کار کنم که مردم آن را خوب درک کنند نه این که برای چند ساعتی وقت گذرانی به سالن های سینما بیایند.
برام این را بگو به عنوان یک دوست روی علیرضا جلالی تبار می توان حساب کرد؟
من آدم وقتشناسی هستم. سعی می کنم برای دوستان دوستی کنم و به این دوستی وفادار باشم.دوستی با رفاقت فرق می کند،آدم برای دوستش شاید هر کاری نکند و هر از گاهی حالش را بپرسد اما برای رفیقت حاضری از همه زندگی ات بگذری.من هنوز دوستان و رفقایی دارم که شاید ۱۵-۲۰ سال است که با هم به معنای واقعی رفاقت می کنیم.
زندگی خوب خیلی چیزها به آدم هدیه می کند،زندگی به تو چه هدیه ای داده است؟
همین زنده بودن و زندگی کردن.این که در کشوری به نام ایران با تمام مشکلاتی که دارد زندگی می کنم و در کنار مردمانی نفس می کشم که خیلی خوبند.من مطمئنم اگر هر جایی از این دنیا جز ایران زندگی می کردم حتماً حوصله ام سر می رفت.
یه ورق سفید و یک قلم اگر شاد باشی و اگر غمگین چه چیزی را روی آن می نویسی؟
نوشتن تنها بخش شخصی و خصوصی زندگی من است که دوست ندارم از آن حرف بزنم بهتره بریم سراغ سؤال بعدی.
اگر قرار باشد برای آدمهای اطرافت چه کسانی که می شناسی و چه کسانی که نمی شناسی آرزویی بکنی چی می گی؟
برای همه آدمها تندرستی و سلامتی.چون اگر تن درستی داشته باشی با افکار بهتریبه هدفت می رسی.آرزوهای خوب همیشه کارگشاست،مهم نیست که تو آن آدم را میشناسی یا نه،همین که بدانی یک جایی از این شهر که چندان هم به تو دور نیست حال خوبی دارد برایت کافی است،همیشه برای دیگران آرزوی خوب کردن به تو انرژی می دهد.
فکر می کنی آدمهای اطرافت هم برای تو آرزوهای خوب می کنند؟
صددرصد.در این موضوع هیچ شکی نیست.محبتهای مردم با هیچ چیزی قابل قیاس نیست.مردم خیلی بیشتر از تصور ما برای ما آرزوهای خوب می کنند و حتم دارم اگر آرزوهای خوب آنها نبود شاید من به این جایگاه نمی رسیدم و خیلی از این اتفاقات خوب برایم نمی افتاد.
حرف آخر؛ ناگفته ای که دوست داشتی بگی و من نپرسیدم؟
ممنونم بابت این گفتگو و اما حرفی که نگفتم من در زندگی ام عادتی دارم و این که خیلی اهل عمل کردن هستم و اگر احساس کنم کاری درسته و باید انجامش بدهم حتما آن را انجام می دهم و اگر بدانم غلط است به سمت آن کار نمی روم. برای همین نه شکایتی دارم و نه گلایه ای.اگر کسی را دوست داشته باشم و او را بپذیرم در همان لحظه به او میگویم واگر از کسی طلبی داشته باشم در همان لحظه به او می گویم برای همین هیچ حسرتی را در زندگی ندارم و دعایی که همیشه خودم در حق خودم می کنم و آن را از خدا می خواهم این که «خدایا توی زندگی و کارم چه شکست بخورم و چه پیروز بشم از من غافل نشو و من رو به حال خودم رها نکن».
گفتگو: پرستو فولادی نژاد