هنر اسلامی در نور و تجلی آن حضور مییابد و از این سان به واسطه مفهوم عمیق این عنصر در عرفان اسلامی به ویژه در عرفان شیخ اشراق، ابن عربی، و صدرالمتألهین مؤید این نکته است که جریان وجود از مطلق به صورت نور متجلی گردیده و هر جا نشان از وجودی هست نوری است از جانب وجود مطلق.
نکته دیگر این که فلاسفه اسلام و حکمای اسلامی بر این اعتقادند که فلاسفه عالم مثال همه از جنس نوراند و حکیم و عارف و هنرمند در سیر صعودی و عروج عرفانی از ماده پیراسته شده و وارد قلمرو نور میشود. پس اصل و بنیان تجرید در عالم اسلام نیازمند بازیابی و تأملاند.
از سویی، جلوه نور در معماری و نگارگری وجهی ذاتی با خود به همراه دارد. به همین سبب نور نه تنها تعیین کننده هویت اثر هنری است. بلکه اثر هنری را واجد صفت الهی و نمودی از واجب الوجود میکند.
نور در فلسفه شیخ اشراق جایگاه ویژهای را به خود اختصاص میدهد. فره نوری است که از وجود خداوند ساطح میشود و از این نور برخی از مردم بر برخی تواناتر میگردند و هر یک بر فنی توانا میگردند.
بارزترین جلوه نور در نگارگری ایرانی همین نور است که برگرد سر بزرگان و پاکان حلقه زده است. این هاله همان هاله ایاست که بر گرد موجودات حلقه زده است. چنان که هانری کربن این نور که برگرد مخلوقات اهورا فردا هاله افکنده است. این همان نور ساطح از عالم قدس است که اکسیر معرفت و قدرت و فضیلت تلقی میشود. این هاله در نگارگری حضور مییابد. جوهری است سراسر از نور، نوری که مخلوقات اورمزد را در مبداء وجود خود به وجود میآورد.
اولین باز نمود نور در نگارگری ایرانی به «رساله جالینوس» باز میگردد که متعلق به مکتب نگارگری سلجوقی است در این تصویر تمام شخصیتهای موجود در تصویر دارای هاله نورانیاند. علت وجود هاله نور برگرد پرندگان به دلیل وجود ۲ فره در فرهنگ زرتشتی است. فره ای که همه موجودات از آن بهرهمندند و فره ای که خاص شاهان معنوی است.
شباهت مفهوم «الله نور السماوات و العرض» در فرهنگ اسلامی هاله نوری است که به شکل شعله آتش برگرد صورت اولیاء قرار دارد.
نور در هنر هندسی ایران نیز متجلی میگردد. این تجلی در «شمسه» به عنوان معرفی نور به شکل خورشید نمود یافته است. شمسه در نگاره شطرنج بوذرجمهر و سفیر هند که یکی از نگارههای شاهنامه شمسه ای است بالای سر پادشاه نشان از فره ایزدی دارد. این تجلی «شمسه» بر این مدعاست که نور آرام آرام از تصویر عینی فاصله میگیرد و به انتزاع گرایش مییابد.
سقف مسجد شیخ لطف الله در اصفهان نیز گونهای تجرید گرایانه تر از تجلی نور در هنر اسلامی است. شمسه گویی نظام یکدست بلورین عالم مادی و غیر ذی روح را که نظمی ریاضیوار دارد به یاد میآورد.
از میان نقشهای هندسی آنها که دارای ستارهاند بیشتر تداعی کننده آسماناند شبکه دوایر هم مرکز مدارگونهای که زیر نقش گرههای ستارهای است یادآور مدار ستارگان است و شعاعهای هم فاصله شمسهها همچون پرتوهایی است که در آسمان پر ستاره از ستارگان میتابد.