نگاهی به تابلوی سحرگاه نوزدهم
یادداشتی بر اثر جلیل جوکار؛
نگاهی به تابلوی سحرگاه نوزدهم
 
داخلی آرشيو خبر
تاريخ : جمعه ۴ شهريور ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۲
سحرگاه نوزدهم از چندین رویکرد قابل برسی است. اولین رویکردی که بر آن مترتب است رویکرد نماد پردازانه است. رویکرد نماد پردازانه در دو وجهه از کار جلوه می‌کند که یکی رنگ است و دیگری فرم.

نماد در اثر جوکار لباسی از مذهب به خود می‌پوشد و هم‌نوا با نرمی و خلوص فرم به بیان حادثه می‌پردازد. خطوط نرم و روان هستند و این لطافت معنای عرفانی اثر را پر رنگ‌تر جلوه می‌دهد. رنگ‌های آرام و دلنشین این تصویر گرچه تقابل سیاهی و سفیدی را به شکلی نمادین بیان می‌کنند ام در تضاد با یکدیگر قرار ندارند. گویی تلطیف گشته‌اند تا با یکدیگر به تناسب و هماهنگی برسند. در این نگاره اگرچه شیطان رنگی از ستم و تباهی بر چهره دارد، اما این تباهی در میان انبوه فرشتگان چندان آزار دهنده نیست و می‌توان او را شکلی طرد شده اما از جنس فرشتگان دانست. از طرف دیگر برجستگی در اندام او لطافت عالم معقول را تا حدی از او می‌زداید. این نگرش نمایان‌گر موجودیت حقیقی شیطان به عنوان موجودی میان انسان و فرشته دانست که همان جن است. موجودی که از سویی به مادیت تعلق دارد و از سویی به عالم معنا. بی شک توجه نگارنده به این تلفیق دلنشین حکایت از علم او به رموز تصویر دارد. نکته ای که به اعتقاد وی شرط لازم اما ناکافی برای خلق اثر هنری است. آگاهی و سپس آمیختن این دانش به نیروی خلاقه همان چیزی است که در آثار وی به وضوح پیداست. شناخت رنگ در نگارگری ایرانی جایگاهی برتر دارد . از دیرباز نگارگر ایرانی بر این اعتقاد بوده است که هنر به عالم مُثل متعلق است و ازین رو باید از خصوصیات زمینی مبرا باشد. وجه مشخصه نگارگری در تمامی ادوار انفصال از دنیای زمینی در عین برداشت از داستان‌های ملموس و اتصال آن به مضامین معنوی است. این خصوصیت از تفکر انسان شرقی برمی خیزد و می‌توان آن‌را سنتی نیاکانی دانست. لیکن از آن‌جایی که هنرمند شرقی خویش را جزئی از جهان مثالین و میهمانی چند روزه بر روی زمین می‌داند، اندیشه خود را به جهان محسوس متعلق نمی‌داند. می توان گفت همواره مضامین را به تخیل می‌آمیزد و از این ترکیب جلوه‌ای بی همتا خلق می‌کند.

ازین منظر می توان هنر را جلوه‌ای از شهود هنرمند دانست. در این تصویر گرچه در برخی نقاط با جزئیاتی اغراق شده مواجهیم اما می‌توان گفت خطوط و جزئیات خسته کننده در اثر هنری با رقت رنگی تلطیف شده و به گونه‌ای بیان روحانی دست یافته است.

در خصوص ترکیب بندی آثار که می‌توان آن را شکلی از قوی دانست این نکته بازم به ذکر است که این ترکیب اسپیرال به نظر نمی‌رسد. ازین رو می‌توان گفت ترکیب بندی دانست که شبیه اما نه کاملاً اسپیرال است.

از منظر نقد فرم‌ها به نقاشی های قهوه خانه شباهت نزدیکی دارند. و از سویی دیگر پیکره حضرت علی به واسطه بزرگی سر به نقوش انسانی مکتب شیراز نزدیک است. پرداخت پر اسرار خطوط به مکتب رضا عباسی مانند است و از آبشخور تاریخی بسیاری از مکاتب هنری گذشته خود سیراب.



نکته دیگر منظر داستان شناسی اثر یا به عبارت دیگر امانت‌داری در عین تخیل‌گرایی اثر هنری است. حظور پرندگانی که مانع رفتن امام به مسجد می‌شوند و اشاره دست مولای متقیان به ککعبه به عنوان نمادی از تسلیم شدن در برابر حق به وضوح نماینده عظم راسخ علی(ع) در تصمیم خویش است. هنرمند نه تنها به انعکاس داستان می‌پردازد، بلکه مضامین نهفته در اثر هنری را به مدد نقش و رنگ به عالم واقع فرا می‌خواند. شمشیری که میان دستان شیطان او را به عنوان محرک حادثه نشان می‌دهد حالتی نمادین دارد. در واقع هنرمند به مدد این هم‌آمیزی حادثه ای را به تصویر می‌کشد که درهم تنیدگی خیر و شر ، حادثه و کمال، جدایی و وصال، و جهان معقول و محسوس را در خود مستحیل داشته است.



از منظر حساسیت‌های بصری و شناخت مبانیایی فرم‌ها نیز می‌توان در این نگاره نشانه‌های معناشناختی بسیاری یافت. در این نگاره مجموعه‌ای از فرم‌ها به هم گره خورده و به وضوح کانون اهمیت داستان را نمایش می‌دهد. کعبه در نقطه طلایی تصویر قرار گرفته و ازین منظر می‌توان به اهمیت شناخت اصول حاکم بر کادر پی برد.

نقطه عطف تصویرجایی است که چهره حضرت علی علیه‌السلام قرار دارد. رنگ‌پردازی اثر نیز به گونه‌ای است که می‌توان این نقطه را به وضوح دید. گرچه این تمرکز از ماهیت منتشر اثر کاسته و آن را به عدم تعادل کشانده است، لیکن استفاده از رنگ زرد در خانه کعبه اندکی ازین سستی کاسته است. گرچه این نکته لازم به ذکر است که سردی رنگ آبی در پس زمینه به این نقصان دامن زده‌است، لیکن این امر از ارزش‌های پنهان در اثر نمی‌کاهد.

نکته دیگری که باریک اندیشی خالق را نمایان می‌کند قطره اشکی است که از گل سرخ جلوی تصویر سرازیر است. این حزن در چهره‌ای نهفته در میانه در و منتها الیه زمین نیز مشاهده می‌شود که می‌توان آن‌را جلوه ای متفاوت از حزن دانست. تلفیق انسان با گیاه در فرهنگ اسطوره‌ای یونان جایگاه مشخصی دارد. ......................

این نگرش از لطافتی اسطوره‌ای برخوردار است، لیکن بیش از آن‌که به فرهنگ شرق مرتبط باشد، ریشه در فرهنگ غربی دارد. لیکن هم نشینی در این مجموعه به یقین خصوصیات غربی را از آن می‌زداید.

از طرفی حاشیه های این نگاره بارها توسط بال فرشتگان و شیطان منقطع شده است. این انقطاع از سویی تصویر را از انحصار جدول‌کشی می‌رهاند و از سویی آن را نظم می‌بخشد.

آن‌چه در این خصوص لازم به ذکر است این است که، توجه به ماهیت منتشر نور، عدم حضور سایه - روشن در اثر، ساده‌پردازی، عدم تمرگز در سراسر کادر و یا به عبارت دیگر چرخش نگاه و عدم توقف آن از وجوه مشخصه نگارگری شرقی و به خصوص ایرانی است. هم‌چنین حضور فضای لازم برای تنفس بصری از نکات قابل توجه در هنر شرقی محسوب می‌شود.

در نهایت می‌توان گفت نگارگری معاصر گرچه به خلوص و اعتبار اعصار پیشین خود نیست، لیکن هنوز هم عصاره هایی از عالم معقول در آن به جای مانده است.

کد خبر: 31333
Share/Save/Bookmark