مبانی نقد و بلاغت در میراث ادبی کهن
به مناسبت برگزاری دومین مجمع عمومی انجمن علمی نقد ادبی؛
مبانی نقد و بلاغت در میراث ادبی کهن
دکتر نصرالله امامی -استاد دانشگاه شهید چمران - در یادداشت خود که به مناسبت برگزاری دومین مجمع عمومی انجمن علمی نقد ادبی؛ نوشته شده بود از «مبانی نقد و بلاغت در میراث ادبی کهن» سخن گفت.
 
تاريخ : دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۲۴

برخی از منتقدان معاصر که توفیق آشنایی با میراث کهن بلاغت در منابع اسلامی را نیافته اند، همواره از فقدان نظریه ادبی و موازین نقد به صورتی شکل یافته و مدوّن در این منابع سخن می‌گویند، در حالی که این نظر به جهات مختلفی فاقد اعتبار است؛ زیرا منطقی به نظر نمی‌رسد که اشتراک سرچشمه‌های نقد کهن در منابع اسلامی و مغرب زمین که عمدتا متکی بر آراء ارسطو و شارحان اوست بتواند مبنایی برای نظریه های انتقادی در منابع مغرب زمین شود و ادیبان ما که بعضا حتی نکات بدیعی را نیز بر یافته ها و گفته های ارسطو افزوده اند، فاقد این بهره باشند؛ البته در کنار این سخن باید اعتراف کرد که برخی نمونه‌های مطروحه ارسطو در فن شعر و دیگر آثارش اساساً در ادبیات ایران و عرب، موردی نداشته است و هنگامی که ناقدان کهن ما از این مقولات سخن گفته اند گاه به خطا رفته اند، ولی این موارد نباید بدان معنا باشد که اعتبار دیدگاه‌های انتقادی آنان را یکسره باطل و بی بنیاد بدانیم. آنچه تاثیر گذاری ارسطو بر نقد ادبی کهن ما را شکل داده، آن است که ناقدان و علمای بلاغت کهن را با نگاهی فلسفی به شعر آشنا ساخته است و آنان تحت تاثیر ارسطو، ادبیات را با همان نگاهی مورد بحث قرار دادند که ارسطو هستی و وجود را مورد بحث قرار داده است. آنان به سیاق تحلیل ارسطو از هستی، ادبیات را در دو مقولۀ لفظ و معنا مورد بحث قرار داده اند که در واقع، منطبق بر صورت و هیولی در مقولات فلسفی ارسطو است ( بنگرید به عدنان: ۱۵۹).
تاثیر ارسطو علاوه براین نکته بنیادی و پایا در نقد و بلاغت اسلامی که مبنای بسیاری از آراء بعدی شد، نگاه دانشورانه، ژرف و نقّادانۀ ارسطو به شعر بود. از آنجا که ورود علمی به هر مقوله ای، برخورداری از طبقه بندی و ترمینولوژی تعریف شده‌ای را طلب می کند، ارسطو در نگاه علمی ناقدان ما به ادبیات گذشته نیز اثر گذار بود و بسیاری از محققان معاصر، طبقه بندی های بسیاری از ادیبان قرن سوم تا پنجم هجری و شاید بعدتر در مباحث ادبی را تحت تاثیر ارسطو دانسته اند؛ هرچند که شاید برخی از آنها اشاره مستقیمی در آثار خود به ارسطو نکرده باشند ( رک: آذرنوش / ۵۰).
ارسطو از جنبۀ دیگری نیز در مقوله های نقد ادبی گذشته و زایایی آن موثر بوده است؛ زیرا نقد متذوقانۀ کلاسیک که از دیر باز یعنی از عصر جاهلی آغاز شده بود و تقریبا در همه دوره های فعّال نقد ادبی ما حضور پر نفوذ خود را حفظ کرده بود، اندک اندک تکراری و ملال آور می‌نمود و این نگاه متذوّقانه به نوعی توقف رسیده بود و نیازمند گونه‌ای تازگی بود و در این میان آراء ارسطو مدد رسان برخی از این ادیبان برای نقد ذوقی تجربه گرا شد، که یکی از آنان «حازم قرطاجنی» است. حازم قرطاجنی بلاغت و مباحث انتقادی را پس از یک دوره توقف و اسارت در چنبرۀ مباحث خالی از لطف و مکرّر، به مدد پشتوانه های نظری و آراء فلسفی ارسطو که از طریق مطالعه تلخیص فن شعر، ویرایش ابن سینا و فارابی حاصل کرده بود، به تشریح برخی از مبانی شعر شناسی پرداخت و مباحث تازه ای را در مقوله محاکات گشود. او که خود را وامدار ارسطو می دانست، بارها در منهاج البلغاء و سراج الادباء از فن شعر با تلخیص بوعلی یاد کرده است.
ارسطو و پشتوانه های نظری برای مقولات آشنا برخی از مقوله های نظری در نقد شعر که قبلا در آراء ادیبان کهن اسلامی آشنا می‌بود، با طرح دو بارۀ آراء ارسطو به صورت جدی‌تری مورد توجه قرار گرفت؛ که از جمله آنها مبحث وحدت و یکپارچگی در شعر است. تاثیر ارسطو سبب شد تا «الحاتمی» از ادیبان قرن چهارم – مرگش در ۳۸۸ هجری- با تاثّر از ارسطو و با همان نگاه تجربی او به مقوله وحدت بپردازد. نگاهی که یاد آور وحدت اندامواره در آراء ادیبان قرن نوزدهم مغرب زمین است.
الحاتمی پیوستگی اجزاء شعر را همانند پیوستگی اعضاء بدن انسان می داند، به گونه ای که اگر جزئی از اجزاء گسسته شود، درستی ترکیب آن به هم می خورد و شعر دستخوش فساد و زیان می گردد و از نیکویی و زیبایی می افتد (الحاتمی، حلیه المحاضره فی صناعهالشعر/۲۱۵).
عبدالقاهر جرجانی هم در سایۀ همین تاثیر پذیری از ارسطو، شعر را مدیون تناسب اجزاء آن با یکدیگر می‌داند (بنگرید به دلائل الاعجاز : ۴۳-۴۴).
گفتنی است که مساله وحدت نیز برای ادیبان گذشته ما یکسره نا آشنا نبوده است؛ زیرا مثلا روبه بن عجّاج حتی پیش از ترجمه و رواج آراء ارسطو و آشنائی منتقدان ادبی با دیدگاه وی، مساله وحدت در شعر را مطرح کرده است ( بنگرید به: عدنان: ۱۵۸) و جاحظ هم که پیوندی با دیدگاه های ارسطو نداشته، نیکو ترین شعر را آن می دانست که دارای اجزائی منسجم و همبافت باشد ( البیان والتبیین ۱/۶۷).
این موارد تنها به عنوان نمونه هایی از جدّی بودن آراء ادیبان کهن در عرصه بلاغت مطرح شد وطرح مسایل جزئی تر و تفصیل آنها مجالی بیشتر می طلبد.
گزیده منابع
آذرنوش، آ(۱۳۶۳) : الشعر والشعرای ابن قتیبه در آیین نقد ادبی، امیر کبیر، تهران.
الجاحظ(بلا تا) : البیان و التبیین، تحقیق عبدالسلام هارون، قاهره.
جرجانی، عبدالقاهر (۱۹۸۱) : دلائل الإعجاز فی القرآن، دارالمعرفه، بیروت.
الحاتمی، محمد ابوالحسن (!۹۷۹) : حلیه المحاضره فی صناع] الشعر، تحقیق جعفر الکیّالی، بغداد.
عدنان، سعید (۱۳۷۶): گرایش های فلسفی در نقد ادبی، ترجمه نصرالله امامی، دانشگاه شهید چمران.
القرطاجنی، ابوالحسن (۱۹۸۵)، منهاج الأباء و سراج البلغاء، تونس.
کد خبر: 41468
Share/Save/Bookmark