بدون پارتی بازیگر شدم
مهدی امینی‌خواه در گفتگو با هنرنیوز؛
بدون پارتی بازیگر شدم
مهدی امینی‌خواه از بازیگران خوب سینما و تلویزیون ایران است که تا امروز حضور موفقی را در این عرصه داشته است و در کارهای قابل قبولی ایفای نقش کرده است، تازه‌ترین کار او را در سريال «پنجره» دیدیم، به همین بهانه با او گفتگویی انجام دادیم که آن را می‌خوانید:
 
تاريخ : دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۴

خب تازه چه خبر؛ در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستی؟

فیلم سینمایی «خانه‌ای در مه» را به تازگی تمام کردم، مشغول بازی در فیلم سینمایی «قاره پیما» به کارگردانی آقای وحید پیمان‌زاده هستم، فیلم سینمایی «انسان‌ها» به کارگردانی «محسن توکلی» و همین طور فیلم سینمایی «چگونه میلیارد شدم» به کارگردانی «علی عبدالعلی‌زاده» را آماده اکران دارم و سريال‌های «کیمیای خاک» و «بگو که هستم» هم در نوبت پخش از تلویزیون است.

از حضورت در «پنجره» بگو

به واسطه همکاری قبلی‌ام با آقای صلح میرزایی در فیلم سینمایی «شاخه گلی برای عروس» وقتی پیشنهاد کار را از جانب ایشان دریافت کردم و وقتی فیلم نامه را خواندم از کار خوشم آمد و پیشنهاد بازی در این کار را پذیرفتم.

نقش «مهندس پرویز دولت‌خواه» برایت چقدر جذابیت داشت که بازی در این کار را پذیرفتی؟

‌«مهندس دولت‌خواه» یک مهندس باهوش، زیرک، به شدت سالم است، که حواسش به همه چیز بوده و می‌داند که چه کار می‌کند. درون شرکت اختلاسی صورت می‌گیرد که انجا مهندس عدالت خواه وارد عمل می‌شود و با زیرکی سعی می‌کند که جلوی اتفاقات بعدی را بگیرد و البته موفق هم می‌شود که این کار را بکند.

خودت پرویز را چطور دیدی؟چقدر در جذابیت داستان نقش دارد؟

«مهندس دولت‌خواه» یک مهندس کاملا متعهد است که به کارش خیلی علاقه دارد. مهندس هدایت (عبدالرضا اکبری) و مهندس شایقی(کامران تفتی) این سه نفر کارها را انجام می‌دهند و مهندس دولتخواه در عین این که آدم خوبی است بسیار مثمر ثمر است. من قبلا با آقای صلح میرزایی کار کرده بودم و به خوبی با روحیات ایشان آشنا
بازیگری انتها ندارد، هر چی بیشتر جلو میری بیشتر تشنه کار می‌شوی، هر روزی که می‌گذرد تو یک چیز جدید یاد می‌گیری و روز بعد که می‌روی می‌بینی که روز از نو و روزی از نو.
بودم.

مثبت بودن نقش برات مهم بود، چند وقتی بود تو را در نقش‌های مثبت ندیده بودیم.

‌آره. پرویز واقعا مثبت بود. خوب من از سال ۷۵ به مدت هشت سال یکسره نقشهای مثبت بازی کردم و احساس کردم که دارم کلیشه می‌شوم، کمی از مثبت مطلق فاصله گرفتم و منفی هم بازی کردم. حالا هم هر دو را به بازی می‌کنم، گاهی منفی، گاهی مثبت و بعضی اوقات هم خاکستری و نقش‌های مختلف در ژانرهای مختلف عاشقانه، دارا، کمدی.

به نظرت بازیگری شغل است، یا احساس یا تفریح؟

تلفیقی از سه مورد، یک شغل با احساس مفرح، شغل چون به واسطه آن زندگی می‌کنی، تفریح هم هست؛ اما یک تفریح سخت که این سختی‌ها می‌تواند برایت لذت بخش باشد، به شرط این که تو عاشق کارت باشی و حتما باید یک آدم احساسی باشی، تو ناب ترین احساسات را برای کاری که به عنوان شغل انتخاب کردی خرج می‌کنی.

مهدی امینی‌خواه در حرفه‌اش جا افتاده، یعنی به آن چیزی که می‌خواسته رسیده؟

شاید، نمی‌دانم! برای این که بازیگری انتها ندارد، هر چی بیشتر جلو میری بیشتر تشنه کار می‌شوی، هر روزی که می‌گذرد تو یک چیز جدید یاد می‌گیری و روز بعد که می‌روی می‌بینی که روز از نو و روزی از نو.

‌پس فکر می‌کنی که توانسته باشی به آن خواسته‌ات برسی؟

آره، من برای کارم واقعا زحمت کشیدم و از صفر شروع کردم، بدون این که پارتی داشته باشم؛ توی این زمینه هم مدعی هستم که پارتی نداشتم، من برای کارم درس خوندم، بی خوابی کشیدم و آدمی هم که زحمت کشیده دوست دارد که به بالاتر برسه اما اما هدف من این نقطه نیست، دوست دارم باز هم یاد بگیرم و تجربه کنم.

در تمام این سالها که مشغول کاری؛ بهترین تجربه‌ای که کسب کردی چی بوده؟

هر لحظه از بازیگری تجربه است. شرایطی که برایت پیش می‌آید، آدماهایی که با آن‌ها روبرو می‌شوی، تلخی‌ها و شیرین‌هایی که در کار وجود دارد و تو باید آن‌ها را تجربه کنی، اصلا تجربه کردن برایت تجربه می‌آورد، از روزی که وارد این عرصه شدم تا به این لحظه که روبروی شما نشستم؛ تجربه کسب کردم و یادگرفتم، یاد گرفتم اگر هم چیز بَدی بوده را فراموش کنم.

وقتی یک نقشی را بازی می‌کنی، به ماندگاری خودت اهمیت می‌دهی یا به ماندگاری آن نقش؟

‌حتما ماندگاری نقش. وقتی تأثیرپذیری نقشت را ببینی که می‌تواند روی مردم جامعه‌ات هم مؤثر باشد به خودت می‌بالی که توانستی این نقش را به بهترین شکل بازی کنی. وقتی نقش جاودانه بشود به واسطه آن نقش تو هم جاودانه می‌شوی.
سال ۱۳۷۸ سريالی داشتم به نام «مهمانی از بهشت». هنوز هم مردم بعد از این همه سال این کار را به یاد دارند، همین طور سریال «برای آخرین بار» با این که نقشم تقریبا منفی بود؛ اما آن کار را به شدت دوست دارم و فکر می‌کنم برای مردم هم خاطره‌ساز شده است.


کدام یکی از نقش هایت را ماندگار می‌دانی؟

سال ۱۳۷۸ سريالی داشتم به نام «مهمانی از بهشت». هنوز هم مردم بعد از این همه سال این کار را به یاد دارند، همین طور سریال «برای آخرین بار» با این که نقشم تقریبا منفی بود؛ اما آن کار را به شدت دوست دارم و فکر می‌کنم برای مردم هم خاطره‌ساز شده است.

به نظرت محبوبیت یک بازیگر به چه چیزهایی بستگی دارد؟

این که مردم‌دار باشد. وقتی که خودت باشی، وقتی اصول حرفه‌ای بودن را رعایت کنی، وقتی فرهنگ، تکنیک، اخلاق و منش این کار را رعایت کردی؛ محبوبی. باید جایگاه خوبی برای خودت پیدا کنی و با مردم صادقانه رفتار کنی که اگه در رفتارت با مردم ذره‌ای غرور داشته باشی به جاودانگی نمی‌رسی.

از این که بازیگری را به عنوان حرفه‌ات انتخاب کردی پشیمان نیستی؟

نه! برای چی پشیمان باشم، خودم خواستم و شد. با زحمت و تلاش اومدم و توانستم این جایگاه را پیدا کنم، من از سن ۱۵-۱۶ سالگی با تئاتر وارد این کار شدم و چون علمی و تئوری آمدم؛ جدا شدن از آن برایم سخت است، حتی اگه من بخواهم از آن جدا بشوم شاید آن نخواهد از مهدی جدا بشود و طاقت دوری من را نداشته باشد.

تو در عرصه تلویزیون حضور موفقی داشتی دغدغه این روزهات چی‌‌ست؟

داشتن امنیت و به فکر آینده شغلی‌ام. این که ۱۰ سال دیگه کجام و چی کار می‌کنم؟ من همیشه به آینده کاری ام فکر می‌کنم، اما همیشه باید با امید زندگی کرد و توکل داشت به خدا.

از ابتدای حضورت تا به این جا نقطه افتخار کارنامه ات را کدام کار میدانی؟

هرکدام از کارهایم را که برای‌شان زحمت کشیدم و از جان مایه گذاشتم را دوست دارم؛ وقتی کارت را به بهترین شکل ممکن انجام دهی به آنها افتخار هم می‌کنی، من همه کارهایم را دوست دارم. از شور عشق، چپ دست، قصه دلها، سريال برای آخرین بار. هر نقشی که متفاوت بوده رودوست دارم.

سقف آرزوهات در دنیای بازیگری و حرفه ای بودن؟

نمیدونم شاید خیلی بلند است و من هنوز بهش نرسیدم، هنوز خیلی راه دارم برای رفتن. خیلی کارها هست که دوست دارم انجام بدهم. وقتی تو کارت را با شایستگی انجام می‌دهی دوست داری که تا انتهای آن را هم ببینی، امیدوارم که لیاقت آن را داشته باشم که به این حد و سقف برسم.

به عنوان یک دوست روی مهدی امینی‌خواه می‌توان حساب کرد؟

شاید خودخواهی باشد، اما من آدمی هستم که اگر در دوستی‌ام تعهدی دادم تا انتها پای آن ایستادم، به قول و قرارم خیلی اهمیت می‌دهم و با کسی دست یا علی نمیدهم و اگر بدهم تا آخرش باهاش می‌مانم و همیشه شعارم این بوده: دوستی، صلح و آرامش.

و حرف آخرت برای پایان این گفتگو؟

از شما بابت این گفتگوی خوب و دقیق ممنونم، از مردم نازنینی که خیلی با محبت هستند و هیچ چیزی توی دنیا نمی‌تواند جوابگویی محبت آنها باشد. همه را به یگانه بی همتایی می‌سپارم که خیلی خیلی بزرگ است. شاد باشید. خداحافظ.


گفتگو: پرستو فولادی نژاد
کد خبر: 36428
Share/Save/Bookmark