به گزارش هنرنیوز ، بارها دیدهایم هر کسی که ترانه، تصنیف یا آواز میخواند، خود را خواننده معرفی میکند. عدهای دیگر نیز مدتی برای خوانندگی آموزش میبینند و بعد از مدتی هم خود را خواننده میدانند. عدهای دیگر فقط در محافل خصوصی میخوانند و آنها هم خود را خواننده میدانند. افراد دیگری نیز هستند که حتی در رسانههای امروزی صدای آنها پخش میشود و آنها نیز خود را خواننده میدانند. این چند خط مقدمهای بود که بپرسیم به واقع چه کسی خواننده است؟
این پرسش از آنجایی اهمیت دارد که پاسخ به آن تکلیف ما را در زمینه اینکه برای اهداف خود به چه کسی مراجعه کنیم و حد و حدود ما چقدر است را روشن خواهد کرد.
برای اینکه بتوانیم بگوییم چه کسی خواننده هست، ابتدا باید ببینیم تعریف لغت \"خوانندگی\" چیست؟
بهصورت عمومی هر کسی که میخواند (ترانه، تصنیف، آواز) خواننده نامیده میشود. با این تعریف به قول استاد محمد منتشری هشتاد میلیون مردم ایران خواننده هستند و کافی است طرف لال نباشد!!
بهتر است کمی جزئیتر به این قضیه نگاه کنیم. و دستهبندی کلی و پیشنهادی برای افرادی که خواننده هستند داشته باشیم:
دسته اول: آنهایی که بهصورت آماتور میخوانند. این افراد نه آموزش منسجمی دیدهاند و نه آگاهی به علم آوازی دارند و فقط بهصورت خودجوش میخوانند. این نوع خوانش را میتوان در همه اقشار جامعه و در هر سن و جایگاه اجتماعی یافت. حتی میتوان لالاییهای مادرانه را نیز در این دسته قرار داد.
دسته دوم: آنهایی که علاقه خاصی به موسیقی دارند و بیشتر با آهنگها مأنوس هستند. کارهای زیادی گوش میدهند، کنسرت میروند، و اینکه از این فضاها دور نیستند. این دسته از افراد میتوانند با حفظ کردن کارهایی که به آنها علاقهمند هستند به خوانش بپردازند. شاید همه ما در خاطره داریم که پدران یا مادران یا دوستان ما ترانههایی از خوانندگان معروف را برای ما همیشه میخواندند و خاطرات شیرین آنها در ذهن ما همیشه میماند.
دسته سوم: افرادی که برای این علاقهمندی خود اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند. و مدت کوتاهی در این کلاسها شرکت میکنند و بعد آموزشها را رها میکنند. این افراد نیز میتوانند بخوانند.
دسته چهارم: افرادی که برای این علاقهمندی خود اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند. ولی این شرکت بهصورت جستهگریخته و غیر منسجم هست. در بین این افراد، کسانی هستند که شاید ده یا پانزده سال هم کلاس میروند ولی چون جستهگریخته بوده هنوز یک دوره کامل آموزش را ندیدهاند. این افراد نیز میتوانند بخوانند.
دسته پنجم: افرادی که برای این علاقهمندی خود بهصورت جدی اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند ولی چون در زندگی آنها آواز اولویت دست چندم آنهاست، با هر اتفاقی که اولویت بالاتری نسبت به آواز برای آنها دارد، از فضای آموزش کلاس خود دور میشوند. این افراد نیز میتوانند بخوانند.
دسته ششم: افرادی که برای این علاقهمندی خود بهصورت جدی اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند و بعد اینکه دورهای را پشت سر گذاشتند (مثلاً یک دور ردیفهای آوازی را فراگرفتند)، از فضای موسیقی جدا میشوند و به اولویتهای دیگر زندگی خود میرسند. و در کنار آن گاهی موسیقی را نیز در جد اجرای آماتور یا حتی تدریس دنبال میکنند. این افراد نیز میتوانند بخوانند.
دسته هفتم: افرادی که بهصورت جدی اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند ولی به خاطر تفکرات غیرحرفهای خود نه در راستای تفکرات استاد خود که در راستای راهی غیرحرفهای حرکت میکنند و حتی ممکن است یک دوره آموزشی را نیز پشت سر بگذارند. و بعد وارد فضای جدی موسیقی میشوند و میخوانند. این افراد هم بهمانند بقیه دستهها میتوانند بخوانند
دسته هشتم: افرادی که بهصورت جدی اقدام به شرکت در کلاسهای آموزش آواز میکنند و دقیقاً بر اساس راهنماییهای استاد خود دورهای را تمام میکنند. و بعد وارد فضای جدی موسیقی میشوند و میخوانند. این افراد هم بهمانند بقیه دستهها میتوانند بخوانند.
دسته نهم: افرادی که به اهدافی خاص، آموزشهای خاصی را برای خوانندگی میبینند. بهعنوان مثال میتوان به معتادانی که از نظر روانی میخواهند فارغ شوند، گفتاردرمانیها، موسیقیدرمانیها، دانش آموزان مدارس و... اشاره کرد. این افراد نیز میخوانند.
بهصورت کلی میتوان کلیه کسانی که در سطح جامعه میخوانند را در بخشهای بالا جای داد. ولی چند نکته قابل ذکر است:
1- افرادی که در هر کدام از این دستهها جای دارند، سطوح کیفیتی مختلفی دارند. در این دسته افرادی هستند که قدرت آوازخوانی ندارند و فقط تصنیف میتوانند بخوانند. و ضمناً این افراد نیز اینکه چگونه تصنیف را میخوانند سطوح کیفی مختلفی دارند. همچنین افرادی هستند که آواز میتوانند بخوانند ولی سطوح کیفیتی مختلفی دارند.
2- درست است که تمام کسانی که در این دستهها هستند میتوانند در رابطه با خوانندگان دیگر نقد داشته باشند، ولی سؤال اینجاست چرا افرادی شدند گلپا، طاهرزاده، شجریان و... و عدهای دیگر از نظر کیفی شدند خوانندگانی درجه دو، سه، چهار، یا حتی پنج شدند؟ و اینکه آیا کسانی که در دستههای دیگر قرار میگیرند میتوانند امثال خوانندگان گلها را نقد کنند؟
جواب این سؤال را به خوانندگان این متن واگذار میکنیم ولی فقط راهنمایی میکنیم که به این فکر کنید چرا شخصی مثل استاد شجریان یا ایرج یا منتشری یا امثال این بزرگان، خوانندگانی شدند دستنیافتنی و درجه یک؟ مگر خوانندگانی که درجه دو یا سه هستند یا از اینها تقلید میکنند، بهمانند این اساتید تمرین نداشتهاند؟ دوره نرفتهاند؟
به اعتقاد نگارنده این متن، تفاوت در یک چیز مهم است و آن هم هوش، نوع نگاه و تفکر این اساتید به ظرایف هنری است که آنها را از بقیه متمایز کرد و درجه یک و مرجعی مطمئن شدند. حال میتوانید بهتر جواب دهید به این سؤال که آیا افرادی که در دستههای دیگر هستند میتوانند چنین افرادی که از نظر هوش و نگاه به دنیای هنر و احساس بینظیر هستند را نقد کنند؟ آیا ما واقعاً درک میکنیم چه فضای ماورایی را این بزرگان ارائه میدهند؟ آیا برایتان پیش آمده که هر بار که آثار این بزرگان را گوش میدهید، فضای جدیدی از هنر آنها برای ما آشکار میشود؟ آیا افرادی که لزوماً نوازنده هستند یا پژوهشگر یا حتی شاعر میتوانند این افراد را در حیطه هنر آوازخوانی نقد کنند یا خیر؟
این موضوع دقیقاً بهمانند این است که اختلافی نظری بین لویی لاگرانژ و رنه دکارت در زمینه معادلهای در ریاضیات به وجود بیاید و یک معلم ریاضی ابتدایی بهصورت رسانهای نظر بدهد!!! یا یک زیستشناس در این زمینه نظر بدهد!!! وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد، بهصورت ناخواسته تحلیلهای اشتباه و برداشتهای اشتباه باعث میشود فردی کوچک را بزرگ و فردی بزرگ را کوچک جلوه دهیم. آیا هدف ما واقعاً این باید باشد؟
واقعیت این است اگر افراد دیگر از نظر هوش و قدرت ورود به دنیای احساس و هنر، بهمانند این اساتید توانمند بودند، خوانندگانی درجه دو یا سه نبودند. به همین دلیل است اگر استاد محمد منتشری یا دیگر بزرگان آوازی ما میگویند کسی که شاعر است نمیتواند به نقد تخصصی در زمینه هنر آواز بپردازد، یا میگویند دیگر آوازخوان قدرتمندی بهمانند قبل انقلاب نداریم. این جملات نه توهین است و نه جملهای خام. بلکه این جمله بهعنوان حرفی تخصصی از افرادی متخصص در زمینه آواز به هدفی علمی بیان میشود.
3- افرادی هستند که به علوم مدیریتی واقف هستند و در این زمینه تخصص دارند. اشخاصی که مدیر هستند لزوماً به تمام تخصصهایی که در افراد زیردستشان هست نباید اشراف داشته باشند، بلکه باید قدرت کشف منابع نیروها، ایجاد بستر برای آنها و هدایت منابع انسانی را در بستر فراهم شده به سمت هدف داشته باشند. این افراد میتوانند نیروهای متخصصی چون بنان، تاج، ادیب، گلپا، مسعودی، منتشری و... را در جهت رسیدن به اهداف هدایت کنند. نمونه این فرد پیرنیای گلها بود. ولی آیا هرگز پیرنیا در مورد خوانندگان آوازی یا تصنیفی گلها، نظرات تخصصی داد؟ بیشک ایشان بسترهایی (کارگروه) را فراهم کرده بوده تا منابع نیروهای مستعد را شناسایی کند و در جای خود بگذارد. فردی بهمانند مهرتاش نیز علاوه بر قدرت مدیریت، در زمینه موسیقی نیز تخصص داشت که این دو بازو کمک بزرگی به او کرد که علاوه بر مدیریت نیروهای متخصص، امر آموزش و پرورش متخصصین را نیز بتواند در دستور کار خود قرار دهد، کاری که فردی بهمانند پیرنیا هم نتوانست انجام دهد. همین موضوعات ریز است که فردی بزرگ به نام شهیدی میگویند امثال مهرتاش هزارهاند. ولی ما متأسفانه از این جملات بهراحتی عبور میکنیم. و حتی این جملات را بهحساب علاقه شخصی این بزرگان به هم میگذاریم ولی غافل هستیم که وقتی بزرگ باشی در دنیایی فراتر از اینکه صرفاً علاقه شخصی علل نظراتت باشد سیر خواهی کرد.
حال سؤال بند قبل را باز تکرار میکنیم آیا فردی که نه قدرت مدیریت دارد و نه بهمانند مهرتاش شاگرد درویش خان و متخصص نیست میتواند مدیریت عدهای متخصص را به عهده گیرد؟
متأسفانه وقتی اساتید بزرگ ما بهمانند محمدرضا شجریان، محمودی خوانساری، محمد منتشری، حسین قوامی و... حرفی را در این زمینهها مطرح میکنند، هر فردی که در هر دستهای از موارد بالا قرار دارد که بیشک از نظر هوش و ذکاوت هنری و تکنیکی در حد و اندازههای این بزرگان نیست، آنها را بهراحتی زیر سؤال میبرد. واقعاً چرا ما نباید بیاموزیم، تخصصی در زندگی عمل کنیم و در حیطهای که سالها برای آن تلاش کردهایم عمل کنیم. باید اضافه کنیم گاهی حتی هنرجویان دست چندم نیز مدعی هستند ولی باید بدانیم در تمام این دستهها ما در کجای کار قرار داریم و حد و حدود خود را بدانیم و در همان حد سخنرانی کنیم.
محمد مصطفی مهربانی - هنرآنلاین