تکثیر کتب روانشناسی را در جامعه باید از جهات مختلفی مورد بررسی قرار داد؛ نخست اینکه آیا بینش علمی جامعه ظرف یکی دو دهه نسبت به شناخت روان جمعی و روح فردی در گذار از مسیر مطالعات و پژوهش به جایگاهی رسیده است که مردم، خود، تمایل به مطالعه این کتب پیدا کنند یا اینکه تلاش بر این است مردم به شناختی در این سطح از خود و زندگی شان برسند؟!
در این صورت انتشار کتاب هایی که اغلب عناوین جالبی چون «قورباغه ات را قورت بده»، «مدیریت زمان»، «مدیریت بحران درون» و مواردبسیاری از این دست دارند و اغلب حاصل مطالعات روانشناسان غربی یا به واسطه یک شخص موفق نوشته است وارد بازار شده و به دست مردم رسیده است.
اما آیا واقعا در جامعه ای که هنوز علم روانشناسی در آن در پیوندهای سنت و مدرنتیته به درجه لازم از شناخت عمومی نرسیده است، کتاب هایی از این دست می توانند کمک موثری به دردهای اجتماعی باشد یا صرفا به قرص های مسکن می مانند که دردهای جامعه را برای مدتی کمرنگ می کنند!
از آن گذشته حجم کلان این کتاب ها در بازار نشر، می تواند بیانگر مسائل دیگری نیز باشد؛ این کتاب ها راهکارهای درمانی مستمری برای افراد ندارند، برای مشکلات جوامع توسعه یافته تدوین شده اند و به طبقه بورژوا جامعه اختصاص دارند.هیچ کدام از کودکان کار، مستمندان، مردم طبقات ضعیف و متوسط ایران نمی توانند از این راهکارها استفاده کنند، شکل سنتی جامعه، مردم را به سمتی نمی برد که مطالعه این کتاب ها به کارشان بیاید؛ به طور کل دغدغه اقتصادی اجازه هرگونه درونکاوی و خویشتن پردازی را از افراد می گیرد و جامعه ما دردهای زیادی دارد که التیام آن معیشت بهتر مالی است.
به نظر می رسد ازدیاد و کثرت کتاب های روانشناسی در جامعه همیشه نمی تواند به مفهوم علاقه و تمایل مردم یا شناختشان نسبت به این حوزه باشد؛ می تواند مفهومی دیگر داشته باشد و آن این است که «جامعه بیمار است» و از بیماری روانی رنج می برد؛ بیماری روانی که بخشی از آن جمعی است و بخشی دیگر فردی. طیف زیادی از مردم این روزها، به مراکز مشاوره، مطب روانشناسان و روانپزشکان مراجعه می کنند و می کوشند از طریق همیاری و همفکری با آنها مشکلات خود را حل کنند. جماعت بسیاری از این طیف علاقه ای حتی به مطالعه یک صفحه از هیچ کتاب روانشناسی ندارند و از مدیریت بحران تنها سرعت درمان را می بینند.
با این حال کثرت کتب روانشناسی، ما را به این سمت می برد که ممکن است در پس پرده خبرهای دیگری باشد؛ همچون ترویج یک روحیه نامتعارف با فرهنگ درونی جامعه. این مسئله در تضاد پنهانی با زیرساخت های فکری یک جامعه است که می تواند توازن ها برهم بزند، البته چنین روحیه ای کمک می کند تا فرد برای مدتی احساس بهبودی کند.
همچنین ناشران زیادی در سطح جامعه به انتشار این کتب مبادرت دارند و سود حاصل از انتشار چنین کتبی را بسیار بیشتر از کتاب های سایر حوزه ها می دانند؛ علاوه بر آن این کتب دقیقا به این دلیل که ترجمان یک ذهن غربی نسبت به شرق هستند دارای برتری بینی ها و تضعیف سنت ها و خرد جمعی یک کشور شرقی نیز می شوند. با این حال انتشار این کتب بسیار برای ناشر بسیار مقرون به صرفه است، بالاخص که بسیاری از این ناشران معروفترین و بهترین کتب روانشناسی را از طریق فضای مجازی کپی برداری یا گاه خریداری می کنند و به انتشار حداکثری آن دست می زنند.
با این حال همچنان این پرسش باقی است که کثرت و ازدیاد کتب روانشناسی خارجی، تا چه حد به بهبود شرایط روحی مردم کمک می کند و اصلا چه جایگاهی برای آنها می توان قائل شد.
م.خ