به گزارش هنر نیوز، دیروز ایمیلی از سازمان میراث فرهنگی به دست خبرنگاران این حوزه میرسد با این مضمون:« با احترام از جنابعالی دعوت میشود تا در مراسم افتتاح نمايشگاه آثار هنرمندان مدرسه صنایع مستظرفه و مدرسه صنایع قدیمه كه به مناسبت هشتادودومین سال تاسیس موزه هنرهای ملی و آغاز فصل جديد فعاليت موزه برگزار میشود حضور به هم رسانيد.
زمان:سه شنبه ۱۸/۷/۱۳۹۱ ساعت ۱۰ صبح
مکان: ميدان بهارستان،خيابان كمال الملك،ساختمان مركزي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،موزه هنرهای ملی ايران»
و تو بیاختیار لبخند تلخی گوشهی لبانت مینشیند و به یاد میآوری که ۲۶ دی ماه؛سالگرد تعطیلی نخستین موزه ایران توسط سازمان میراث فرهنگی است! ۲۶ دی ماه سال ۸۹ مصادف با هشتادمین سالگرد تاسیس موزه هنرهای ملی ایران، این مکان تعطیل و به سازمان میراث فرهنگی( ارگ آزادی) منتقل شد، تا علاقهمندان فرهنگ و هنر همچنان یک سال و نیم پس از این حادثه از دیدن آثار این موزه محروم شوند و درست در هیجدهمین روز از پاییز سال ۹۱ دوباره شاهد انتقال این اشیا به موطن اصلی خود باشند تا مصداقی باشد بر این سخن فرودسی پاکزاد که: سخن هر چه گفتيم همه خيره بود/ آب روان از بنه تيره بود
دربارهی چرایی این انتقال و آسیبهای وارده به موزه هنرهای ملی با
سعید فلاح فر - مدرس دانشگاه و کارشناس هنری- به گفت و گو نشستیم.
چه ضرورتی داشت موزه هنرهای ملی شکل بگیرد؟
پرسش من این است که ما در دانشگاههای مختلف مثل سوره، علمی کاربردی و آموزشگاههای خصوصی با اساتید مختلف برای آموزش نگارگری به دانشجویان از یک سو و تمرکز دوباره برای احیا این هنر اصیل و برگزاری دورههای مختلف مکتبهای نگارگری
اگر موزه هنرهای ملی نداشته باشیم به کجا باید مراجعه کنیم که دانشجویان و اصل کارها را از نزدیک مشاهده کنند؟! یکی از مراکز استثنایی که میتوانید دوره درخشانی از نگارگری و مکتب آموزشی احیا شده در نگارگری را ببینید، موزه هنرهای ملی است.
تمام هنرشناسان و نویسندگانی که میتوانستند در مورد هنر نظر بدهند به این موزه رفت و آمد داشتند و آثاری از خود در آنجا به جا گذاشته بودند.
دفتر یادبودهای موجود در این مکان خودش یک موزه است. آنچه در تاریخ این موزه نهفته شده بدون تردید آنقدر ارزشمند است که بتوان در موردش صحبت کردو معرفی نمود.
آیا زمان انتقال موزه به ارگ آزادی مخالفتهایی از سوی متخصصین صورت گرفت ؟
هیچ انتقاد علمی مطرح نشد. در واقع یک تصمیم اداری و مدیریتی گرفته شده بود و بعضیها تلاش میکردند برای این تصمیم توجیهات علمی پیدا کنند. درواقع پروسه برعکس بود. معمولاً یک دلایلی وجود دارد که بر اساس آنها تصمیم گرفته میشود.
انتقال موزه به نظر من تصمیمی بود که از قبل گرفته شده بود و بعدها کارشناسان سعی میکردند برای آن دلایلی بسازند و توجیه کنند.
این توجیهات چه بودند؟
مثلاً یکی از دلایل این بود که اینجا بازدید کننده کم دارد. خیلی جالب است که ما ارزش یک فضای هنری و موزه را با تعداد بازدیدکنندگان بسنجیم. در چنین اتفاق هنری و تاریخی بزرگی طبیعتاً آنچه در ابتدا مهم جلوه میکند، کیفیت است.
این توجیه مثل آن است که بگوییم تخت جمشید از تهران خیلی دور است پس باید آن را به میدان انقلاب بیاوریم تا همه مردم آن را ببینند. تعداد مخاطب که در نفس موضوع قابل قبول نیست.
انتقاد دیگر این بود که رفت و آمد به این موزه و دشوار است که البته وزارت ارشاد تقبل کرده بود از در دیگر وزارتخانه امکان رفت و آمد را مهیا شود و مشکلی نبود.
دلیل دیگر آن بود که دور موزه پارکینگ است. خوب اینها که برآیند اتفاقات تعطیلی بوده و قابل حل است. اصولاً دلیل علمی هرگز برای این کار ارائه نشد مگر توجیهاتی که تلاش میکردند تصمیمات مدیریتی را درست جلوه دهند.
آیا انتقال موزهای که بیشترین خاطره فرهنگی داشت، حتا به لحاظ تصمیم مدیریتی بدون حضور کارشناس صحیح بود؟ من چند جا نوشتم به فرض کنیم این یک انتقال علمی و درست بود، آیا لازم است که این اتفاق درست در یک روز برفی بیفتد آن هم بدون حضور هیچ کارشناس موزهداری، کارشناس بستهبندی، کارشناس حمل و نقل اشیا تاریخی فرهنگی؟! چرا صرفاً با حضور تعدادی کارگر اشیا چنین ارزشمندی را بستهبندی کردند با عجله و در یک روز برفی منتقل کردند؟!
یک حاج آقای روحانی میگفت نگویید انتقال، بگویید شبه دزدی! کاری که با این عجله انجام میشود اسمش انتقال نیست، اسمش یک کار علمی نیست. جمع کردن عجولانه این موزه آن هم در یک روز برفی نشان میداد کار هرگز علمی نیست و هیچ توجیه علمی و کارشناسی پش سر آن نیست.
ظرف چند روز اشیا موزه جمعآوری شدند؟
فکر میکنم
در نصف روز، با بستهبندیهای عجیب و غریب انگار که میخواهند یک انباری را تخلیه کنند. این کارها جمع شد و به ساختمانی رفت که هویتش هیچ شباهتی به اینجا ( موزه هنرهای ملی) ندارد و چند وقتی هم که آثار آنجا( ارگ آزادی) بود متأسفانه حتی یک ثانیه هم به نمایش در نیامد که ما حداقل دلمان خوش باشد که اینها را بردند به جایی که نمایش دهند.
به نظر شما چه کسی باید پاسخگو باشد؟
پرسش همین است به هر حال آسیبهای مادی و معنوی به وجود آمده را چه کسی جواب میدهد.
دیروز که صحبت افتتاح بود گفتم کاشکی یکی از این مدیرانی که دستور انتقال داده بود ده دقیقه پشت تریبون حرف میزد که دلایل من برای انتقال این بوده و این سودها را داشته است!
چرا ما در مملکتمان با این سبقه فرهنگی کارهای فرهنگیمان را با آزمون و خطا انجام میدهیم؟! یک موزه را عجولانه انتقال میدهیم و بعداً مشخص میشود اشتباه کردیم. در این بین اصلاً مهم نیست اگر اثری بشکند، گم شود، روحیه هنرمندان آسیب ببیند، سابقه فرهنگی بهم بریزد، تخریبی اتفاق بیفتد. برای اینکه ما بلند نیستیم فکر کنیم.
یک کاری را انجام میدهیم اگر اشتباه بود، دوباره کاری کنیم.
چرا هیچ گوش شنوایی در حوزه میراث فرهنگی نیست که نقد ما را بشنود. این اتفاقات چیست که در این حوزه میافتد.
همه کارشناسان به اتفاق میگویند انتقال سازمان میراث فرهنگی از تهران به شیراز اشتباه است و هیچ کس گوش نمیدهد و این انتقال رخ میدهد و دو سال بعد با هزاران آسیب و کوله باری از مشکلات به تهران باز میگردد و تنها اتفاقی که میافتد به رسانه اعلام میکنند زیاد دربارهی این موضوع صحبت نکنید. آخر این چه تصمیمگیری مدیریتی در حوزه میراث فرهنگی است! چرا ما به نظر کارشناسانمان احترام نمیگذاریم و همه کارهایمان را با آزمون و خطا انجام میدهیم. میراث فرهنگی جای آزمون و خطا نیست. ارزش میراث فرهنگی بیش از آن است که با آزمون و خطا مدیریت شود. و متأسفانه
موزه هنرهای ملی یکی از هزاران موردی است که میراث فرهنگی تلاش کرد با آزمون و خطا آن را مدیریت کند.
آیا قبل از افتتاح بازدیدی داشتید؟ آیا قرار است تغییرات جدیدی اعمال شود و اشکالات مکان موزههنرهای ملی برطرف شود؟
فکر میکنم اگر آسیب رفت و آمد را به صفر برسانیم خودش هنر است به قولی گفتنی «از طلا بودن پشیمان گشتهایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید»
در همین حمل و نقلها یکی دو اثر آسیب دید.
رئیس پیشین موزه آقای افتخاری کارهای تحقیقاتی زیادی درباره موزه انجام داده، کتاب نوشته و به موضوع این موزه کاملاً مسلط است، خیلی دوست دارم ایشان به موزه برگردد و با توجه به حافظه خوبی که نسبت به اشیا موزه دارد و
از آنجا که برخی اشیا موزه ثبت نشده، شاید یکی از کارهای واجب آن است که از آقای افتخاری درخواست کنیم اشیا موزه را چک کند که آیا آثار تمام و کمال به سلامت بازگشته است یا نه.
اگر تمام کارها به تمام و کمال و سلامت بازگشته و یا آسیبهایی که در حمل و نقل دیده برطرف شود، غیر از یکسال و نیم آسیب روحی و روانی و معنوی حداقل اگر موزه را برگردانیم به همان حالت صفر، باز هم خوب است. خیلی آدم بلند پروازی نیستم که توقع داشته باشم کارهای دیگری برای بهبود وضعیت موزه انجام شود، همه نگرانی و تردیدم آن است که به همان نقطه صفر قبل از انتقال هم برنگردیم.
آن چند شی آسیب دیده خاطرتان هست؟
صندلی خاتم که آسیب دیده بود. البته نوع آسیب دیدگی به این شکل قابل ارزیابی نیست. باید یک کارشناس خبره نظر دهد. ممکن است تغییر رطوبت یا دما به آثار آسیب رسانده باشد، حتی چسبهایی که موقع حمل و نقل به روی اشیا میزدند همه مواد شیمیایی است که میتواند در دراز مدت ترکیبات آسیب رسانی ایجاد کند. آیا چسب زده شده روی آثار صد در صد پاک شده است؟
اینها آسیبهایی است که شاید چند سال دیگر خودش را نشان دهد.
شکستگی صندلی خاتم با چشم دیده میشود اما تابلوی نگارگری زیر شیشه که به آن رطوبت خورده باشد و شاید ۳ سال دیگر باعث ریزش رنگش شود و یا ۴ سال دیگر ترکیبات شیمیایی چسب، پوسته چوبی فلان منبت را از بین ببرد، اکنون مشخص نمیشود. اینها احتیاج به آزمایشات و تحقیقات بیشتر دارد.
مریم اطیابی