علي باباچاهي معتقد است: دههي 80 را براي شعر ميتوان دههي عبور از بحران مخاطب دانست؛ زيرا در اين دهه مخاطب شعر تكليفش را با مقولات و مباحث شعري رخداده در دههي 70 روشن كرد.
به گزارش هنرنیوز،اين شاعر در گفتوگو با ايسنا، با اشاره به روند شعري دههي 80 و اتفاقات مهم اين دهه، دههي 80 را دههي عبور از بحران مخاطب ناميد و گفت: در دههي 80 مخاطب تكليف خود را با مقولات و مباحثي كه در دههي 70 اتفاق افتاده بود، روشن كرد و بنابراين او يا جرياني را ميپذيرفت و يا نميپذيرفت؛ يعني او ميتوانست شعر و شاعران مورد علاقهي خود را به راحتي انتخاب كند.
او نكتهي مهم ديگر در فضاي شعري دههي 80 را تجديد نظر برخي منتقدان گرانسال نسبت به شعرهاي غيرنيمايي عنوان كرد و گفت: اين منتقدان در ديدگاههاي انتقادي خودشان در شعري كه زير عنوان شعر غير نيمايي، پسانيمايي، پساساختارگرايي و يا پسامدرن مطرح ميشد، تجديدنظر كردند. آنها پيشتر اين شعرها را كاملا نفي ميكردند؛ اما بعدها نگاه مثبتي به اين شعرها يافتند.
باباچاهي به رواج نوعي رباعيگرايي در فضاي شعري دههي 80 اشاره و عنوان كرد: برخي از افرادي كه در زمينههاي غيرشعري و غير از شعر امروز صاحبنظر بودند و البته افراد معتبري هم بودند، به رباعينويسي دامن زدند؛ بنابراين بر شدت اين موج افزوده شد؛ اما من اكنون به مثبت يا منفي بودن اين موضوع اشارهاي نميكنم.
اين شاعر رويكرد به غزل را به عنوان موضوع مهم ديگر در دههي 80 مطرح كرد و افزود: نسل جوان خواستند از غزل به اصطلاح نيمايي فراروي كنند و به قول خودشان، تحولي ايجاد كنند، كه به گمان من، در بين اين حركتها ما با كارهاي ظريف و جذابي از اين نسل روبهرو شديم؛ اما به طور كلي، تحول چنداني صورت نگرفت؛ بلكه آنچه رخ داد، تنها يك رفرم محسوب ميشود. اين دوستان غزلسراي جوان مدعي ميشدند كه دارند غزلي ميگويند كه زير عنوان پسامدرن است؛ حال آنكه اين دوستان نه به لحاظ غناي روحي و نه به لحاظ تعميق انديشه و نه به لحاظ توان هنري، از پس غزلي كه حتا از غزل نيمايي فراروي كند، برنيامدند؛ چه برسد به اينكه خود را پستمدرن بنامند؛ البته با اين فرض كه پستمدرن را مثبت ارزيابي كنيم. باباچاهي همچنين تأكيد كرد: من بي آنكه منكر شعري باشم كه از خصلتهاي پستمدرنيسم برخوردار باشد، اين ادعاي دوستان غزلسرا را ادعايي نه بچهگانه، كه ادعايي جوانانه تلقي ميكنم كه اين ادعا موضوعيت ندارد.
او با اشاره به هايكوگرايي در دههي 80، اذعان كرد: در دههي 80 موجي راه افتاد كه با حداقل كلمه شعرهايي نوشته ميشد كه زير عنوان هايكو قرار داده ميشد. اين هايكوها با تصور و تعريفي منطبق بود كه ع. پاشايي و احمد شاملو از هايكو در ايران رقم زدند. در ميان هايكوهايي كه سروده شد، ما با شعرهاي كوتاه و يا هايكوهايي روبهرو شديم كه در نوع خود جذاب بودند؛ اگرچه من فكر ميكنم اين دوستان شاعر خود را بيشتر در بند صورت هايكو گرفتار كردهاند و تلاش آنها بر اين بوده كه در زبان فارسي شعري بسرايند كه صورت ديگري از هايكوي ژاپني باشد.
باباچاهي با اشاره به رواج هايكوسرايي، گفت: من با خوبي و بدي اين موضوع كاري ندارم؛ اما فكر ميكنم اين هايكوها جنبهي صوري دارند و صورت هايكوهاي ژاپني را تقليد كردهاند؛ اما از برق اشراقي كه در هايكوي ژاپني و در مكتب ذن وجود دارد، بيبهرهاند.
اين شاعر در ادامه به گرايش خود به سرايش شعرهاي كوتاه اشاره و عنوان كرد: من نيز به اين جنبه پيوستهام و در كتابي كه در دست چاپ دارم با عنوان «بيا گوشماهي جمع كنيم»، 200 شعر كوتاه خود را آوردهام؛ اما من شعرهاي اين كتاب را هايكو نمينامم؛ بلكه آنها را «شعرك» ميخوانم كه يادآور داستانك است.
او سپس با اشاره به رواج برخي گونههاي شعري ديگر در دههي 80، عنوان كرد: برخي گونههاي شعري مانند «شعرتوگراف»، «شعرنقاشي»، «كانكريت» و «شعرگراف» نيز رواج يافتهاند كه بيشتر در دنياي مجازي و اينترنت ديده ميشوند و به نظر من، در آنها نوعي بازي بر شعر مسلط است و نه اينكه شعر بر بازي كلمه مسلط باشد. گاه در اين جريان نقاشي و گرافيك برجستگي خود را بر شعر نشان ميدهد؛ البته با اين تذكر كه نقاشيها و كارگاههاي گرافيكي كه با شعر همراه ميشدند، نيز در سطح متوسط و دست دومي بودند.
اين شاعر جريان ديگر موجود در دههي 80 را خوانش مجدد از شعر نيما معرفي و عنوان كرد: برخي با خوانش مجدد از شعر نيما و ستايش او ميخواستند عقبماندگي شعرهاي خود را توجيه كنند؛ ذهنيتهاي متوسطي كه با شعر متوسط خود به دفاع از ارزشهاي نيما برخاستند؛ در حالي كه نيما به دفاع مجدد نياز ندارد.
او سپس با اشاره به خلق شعرهاي مناسبتي، گفت: منظور من شعرهاي دولتي نيست؛ بلكه هدف شعرهايي هستند كه به موازات حركتهاي اجتماعي سروده ميشدند. اين شعرها به آنتن نگاه داشتند تا به دل مردم و به نوعي سبك شهرت نگاه داشتند و من در اين شعرها شعر ژرف و عميقي را نديدم.
باباچاهي با برشمردن سه جريان موازي شعر در دههي 80، از «شعر در وضعيت ديگر» به عنوان جريان شعري محور ياد كرد و گفت: يكي از اين جريانها، جريان شعر «زباني» رضا براهني بود كه با انتشار كتاب «خطاب به پروانهها» در دههي 70 آغاز شد و در سالهاي دههي 80 هم دوباره مورد بازخواني انتقادي قرار گرفت و اين مجموعه به چاپ دوم هم رسيد. شعر «زباني» رضا براهني در دههي 80 همچنان به عنوان يك نقطهي عطف به شمار ميرفت.
او افزود: اما جريان شعري ديگر، «شعر در وضعيت ديگر» است كه سبك و مكتب ادبي نيست؛ بلكه تنها يك نامگذاري براي شعرهايي است كه نوعي سركشي در آنها وجود دارد؛ شعرهايي كه خلافآمد شعر را ميتوان در آنها نهاد. اين شعر به تعبير عبدالعلي دستغيب، بيشتر طنز را محور خود قرار ميدهد؛ التقاط و امتزاج (همنشيني گفتمانهاي مختلف) به جاي انتزاع (امر مجرد و يگانه) مينشيند. گريز از عقلانيت بروكراتيك هم جزوي از اين شعر بود كه به تناقض و گروتسك هم تمايل نشان ميداد. اين شعر موافقان و مخالفان خود را دارد.
باباچاهي از «شعر ديگر» يدالله رؤيايي به عنوان جريان ديگر شعري دههي 70 و در ادامه، 80 ياد كرد و گفت: شعر او همواره اصول طلايي شعر مدرن را مد نظر دارد و از اينرو تكمركزيتي است، فرم را رعايت ميكند و روايت سلسلهمراتبي و خطي دارد. اما در دههي 80، «شعر متفاوط» از «شعر متفاوت» رؤيايي ميگذرد كه ديگر زباني استريليزه نيست. «شعر در وضعيت ديگر» تجربههاي زباني «شعر ديگر رؤيايي» را دست كم نميگيرد؛ بلكه با ستايش از آن به نكوهش كلانروايتهايي ميپردازد كه مدام وعدهي رستگاري ميدهند.
او يكي ديگر از جنبههاي شعري دههي 80 را توجه به ترجمهي شعر معرفي و عنوان كرد: در دههي 80، توجه و علاقه به ترجمهي شعر زياد شد، بويژه علاقه به ترجمهي شعر عاشقانه. ناشران فكر كردند كه در اين فضاي سياستزدهي اجتماعي، فضايي را به شعر عاشقانه اختصاص دهند؛ بنابراين مترجمان شعرهاي عاشقانه را ترجمه كردند كه اين شعرها مورد توجه و علاقهي بسيار قرار گرفت.
باباچاهي در پايان گفت: در نتيجه اگر دههي 70 را دههي سبك و تجربه و دههي تجربه و ابداع بناميم، دههي 80 را ميتوانيم دههي بسط تجربهها نامگذاري كنيم.