سال گذشته در یک روز برفی- بارانی اشیایی با قدمت ۱۰۰- ۱۵۰ ساله از موزه هنرهای ملی به مکانی به نام ارگ آزادی منتقل شدند.
ارگ آزادی نام جدید محل سابق سازمان میراث فرهنگی در خیابان زنجان است، که در دوره بقایی نامگذاری شد. مکانی که نه به ارگ شباهت داشت و نه کارکنان، اساتید باستانشناسی و دوستداران میراث فرهنگی میتوانستند از آن به عنوان مکانی برای بیان آزاد افکارشان درباره تاریخ، فرهنگ و هنر یاد کنند.
این موزه پیش از موزه ملی ایران (۱۳۱۶) تاسیس شد و موزههای مهمی چون موزه آستان قدس ،تخت جمشید و مردم شناسی همگی پس از آن بازگشایی شدند. از این رو باید آن را پایهگذار تاسیس موزه در ایران نامید.
موزه هنرهای ملی ایران مکانی بود که بزرگانی چون محمد علی زاویه، علی کریمی، مقیمی تبریزی، علی مطیع، علی اسفرجانی و... استادان مینیاتور، علی درودی، عبدالله باقری، نصرالله یوسفی استادان تذهیب و تشعیر، احمد امامی آبادهای استاد منبت و مشبک، محمد حسین صنیع خاتم استاد خاتم سازی، حسین کاشی تراش و معمارزاده استادان سفالگری، حبیب الله طریقی استاد زری بافی، عیسی بهادری استاد کاشی و سرامیک سازی، بهزاد، فرشچیان، تجویدی، صنعتی و... تمام هنرشناس و نویسندگانی که میتوانستند درباره هنر ایران نظر دهند در آن رفت و آمد داشتند و یا آثاری از خود در آن به جای گذاشتهاند.
در ۱۰۰ سال اخیر دو کانون هنر در ایران شکل گرفت که هر آنچه هست از این دو مدرسه
” در کجای دنیا در سال موزه و خاطره -سال ۸۹ (۲۰۱۱ م)- موزه هنرهای ملی یعنی تنها موزهیای که بیشترین خاطره فرهنگی کشور را در خود جای داده، تعطیل میکنند و با تبلیغات رسانهای از تعطیلی چنین مکانی به عنوان یکی از افتخارات میراث فرهنگی یاد میکنند! “
است. یکی مدرسه صنایع قدیمه و دیگر مستظرفه که مؤسس آن کمالالملک بود و بعد از آمدن از اروپا در سال ۱۲۸۸ تأسیس شد تا در آن هنرهای کلاسیک آموزش داده شود. ترکیب این دو کانون با یکدیگر توسط حسين طاهرزاده بهزاد مکانی به نام موزه هنرهای ملی را در سال ۱۳۰۹ بوجود آورد. ساختمان موزه از بناهای دوره قاجار در زمان فتحعلی شاه معروف به حوضخانه باغ نگارستان یکی از سه باغ (باغهای گلستان، نگارستان، بهارستان) در تهران قدیم است.
اما امروز نفیسترین موزه ایران که آثار مینیاتوری برجستهی بزرگانی چون استاد هادی خان، مينياتوريست مكتب تهران و شاگردانش را در خود جای داده بود، حیران و سرگردان است که چگونه یادگارهایش با تصمیمات غیرکارشناسانه این چنین به ورطه فراموشی سپرده شده است. در کجای دنیا در سال موزه و خاطره -سال ۸۹ (۲۰۱۱ م)- موزه هنرهای ملی یعنی تنها موزهیای که بیشترین خاطره فرهنگی کشور را در خود جای داده، تعطیل میکنند و با تبلیغات رسانهای از تعطیلی چنین مکانی به عنوان یکی از افتخارات میراث فرهنگی یاد میکنند!
درست در ۲۰ بهمنماه ۱۳۸۹ حمید بقایی در مراسم افتتاحیه موزههای هنرهای ملی، نقاشی پشت شیشه و گنجینه رضا عباسی در ارگ آزادی درباره چگونگی تفکیک موزههای منتقلشده به مجموعهی ارگ آزادی، گفت: «موزهی هنرهای ملی ایران در ساختمان مرکزی مستقر شد و موزهی ملل در ضلع جنوبی ساختمان که مدتی چاپخانه و بعد از آن، بخش اداری بود، قرار گرفت. همچنین طبقهی بالای ضلع جنوبی ساختمان با فضایی حدود دوهزار مترمربع برای نمایشگاهها اختصاص یافته است و فضاهایی از آن نیز برای فروش و نمایش آثار هنرمندان بهطور رایگان در اختیار آنها قرار میگیرد.»
آیا هنگامی که اشیا این موزه به ارگ آزادی منتقل میشد، علاقهمندان ثبت این جابهجاییها، به خاطر داشتند که در ابتدای ورود به سالن موزههنرهای ملی دو نیم تنه گچی نی زن بنام حاج مقبل (نی لبک زن سیاه پشت هنرستان) از استاد ابوالحسن خان صدیقی شاگرد کمال الملک به سال ۱۳۱۵ وجود داشت.
میگویند روزی که قرار بود با حضور دکتر علی اصغر حکمت (وزیر وقت) و تمام اعضای وزارت فرهنگ اثر استاد مجسمه ساز میدان فردوسی رونمایی شود، با کنار رفتن پرده حضار دو مجسمه میبینند، هنگامی که روبان قطع میشود، نیلبک زن واقعی شروع به نواختن میکند و حضار حیران از این همه شباهت مجسمه و نیلبک زن، شروع به تشویق صدیقی میکنند.
در این جا به جایی چه بر سر این مجسمه آمد؟ آیا حقیقت دارد که این مجسمه در اثر انتقال شکسته شد؟
قدیمیترین
” رییس جدید سازمان میراث فرهنگی برای نخستین موزه کشور چه تدابیری خواهد اندیشید ؟ آیا در سالگرد رفتن این موزه به ارگ آزادی کاری خواهد کرد که اشیای آن به موزه هنرهای ملی باز گردند “
موزه ایران نه با اشیاء آن، بلکه به دلیل شأن مکانیاش خود خاطره است. این خاطره و دهها خاطره دیگر هویت و فضای این موزه را تشکیل میدهند. اما امروز با گذشت یک سال، این جابه جایی، چه سودی برای موزه هشتاد ساله ایران جز پاک کردن هویتش و آزردن روح بزرگانی که در آن رفت و آمد داشتند، بر جای گذاشت؟ چرا در سال موزه و خاطره تاریخ هنرهای ملی ایران طی ۸۰ سال گذشته، این چنین سرگردان تصمیمات آنی شد؟ آیا اثر ثبت ملی شده به سال ۶۹ این گونه باید یاد عزیزان فرهنگ و هنر ایران زمین را زنده نگه می داشت ؟
هر چند بقایی در روز افتتاح ارگ آزادی، در جمع خبرنگاران یکی از مهمترین دلایل انتخاب این ساختمان را برای ایجاد موزه، داشتن موقعیت بهتر آن نسبت به همهی مجموعههای فرهنگی سازمان دانست و سیاست اصلی را کم کردن مدیریت دولتی از موزهها ارزیابی کرد، اما زمان چندانی نگذشت که مدیر یکی از موزههای جابه جا شده، گفت :« متأسفانه از وقتی این طرح را اجرا کردند، چند روز مجموعهی ارگ برای بازدید روی مردم باز بود، ولی بنا به دلایلی مانند نبودن امکان بلیتفروشی و حفاظت از مجموعه، اعلام شد که امکان بازدید مردم تا نوروز ۹۰ فراهم نیست، پس از نوروز نیز این قضیه مسکوت ماند.»
اکنون با گذشت بیش از یک سال از انتقال اشیای دو موزه نقاشی پشت شیشه (دومین موزه نقاشی پشت شیشه جهان) و موزه هنرهای ملی( قدیمیترین موزه ایران) و گنجینهی موزهی رضا عباسی به مجموعهی ارگ، نه تنها نمیتوان اشیای این موزهها را دید، آن اندک بازیدکنندگان سابق این موزهها هم به صفر رسیده است.
حال پرسش این است چرا اشیا موزهای که مُهر وزارت فرهنگ و هنر دارد( موزه هنرهای ملی) و متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد است، باید از بدنه آن جدا شود؟ موزهای که اصل هویتش به مدارس قدیم و صنایع مستظرفه باز میگردد، طبق چه تعریف کارشناسی به ارگ آزادی انتقال یافته و از آن بدتر تا اکنون دربهایش به روی عموم باز نشده است؟ و در نهایت رییس جدید سازمان میراث فرهنگی برای نخستین موزه کشور چه تدابیری خواهد اندیشید ؟ آیا در سالگرد رفتن این موزه به ارگ آزادی کاری خواهد کرد که اشیای آن به موزه هنرهای ملی باز گردند و در ۲۲ بهمن باز شاهد بازگشایی دوباره این موزه در موطن اصلیاش باشیم؟
مریم اطیابی