احسان عبدیپور در گفتگو با هنرنیوز:
مسیری که رفتم برای همه باز است
احسان عبدی پور گفت: برای پول در آوردن و این که بتوانم در اینم حرفه بمانم و کار بسازم کار های سختی را انجام دادم. در یک مجله ای کار می کردم که مسئولش پاهایش را روی میز می انداخت و با من حرف می زد، اما من کار خودم را می کردم.
تاريخ : سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۹
احسان عبدیپور در پاسخ به سوال خبرنگار هنرنیوز مبنی بر اینکه چگونه و از چه کانالی آن هم از شهرستان توانستید وارد فضای حرفهای در این عرصه بشوید؛ گفت: بنده کاری که کردم این بود که منتظر هیچ کس برای ساخت فیلم اولم نماندم و به هیچ صورت رویا پردازی نکردم و سعی نکردم که روی ابرها راه بروم. از کانالی وارد شدم که آن کانال برای همه باز است و آن هم تلویزیون شهرستانم بود. در ضمن این همه تله فیلم ساخته میشود. یک جوان مستعد و تلاشگر با ساختن یک فیلم پانزده دقیقهای میتواند حرفش را بزند و بگوید که من فیلم ساز هستم. با تله فیلم هم میشود این کار را انجام داد. تله فیلمی بسازد که خوش ساخت باشد و آن موقع این فیلم در جشنوارهها وارد میشود و دیده میشود و جایزه هم می گیرد.
وی در ارتباط با این موضوع که شما با اینکه از بازیگران چهره استفاده نکردید، کاری استاندارد را تولید کردید چگونه به این نوع نگاه رسیدید؛ گفت: خیلی از پیشکسوتان سینمای ایران این کار را انجام دادهاند و من شاید هزارومین نفری باشم که این کار را کردم. در مجموع چهارچوب خود کار مهم است. ما به عنوان سینماگر باید ذائقه مردم، تهیه کنندگان و سینماداران را تغییر دهیم. ما باید دغدغه مردم را به تصویر بکشیم آنها برای دیدن دغدغههایشان به سینما میآیند. شما میتوانید در شهرستان فیلم بسازید و با لهجه حرف بزنید و مردم حرفتان را بفهمند. شما میتوانید یک حرف عمیق را در دل یک شهرستان بزنید. قرار نیست برای زدن حرفهای جدی و خوب حتماً به سمت آپارتمانهای شیک و لوکس برویم. آن موقع فقط ظاهر را زیبا میکنیم ظاهری که مخاطب پس میزند.
عبدیپور در ارتباط باشرایط سالهای اخیر سینما گفت: سینمای ما سالهای خوبی را سپری نمیکند. ما سینمای بیماری داریم. اینکه چرا سینمای ما به این روز افتاده است، شاید یکی از دلایلش این است که ما هیچ درگیری بزرگی نداریم. هنر زاییده بحران است و حالا به هر دلیلی ما نمیتوانیم به سمت بحرانها برویم در قسمتهای مختلف حلا چه سیاسی، چه اقتصادی باشد و چه فرهنگی.
کارگردان فیلم سینمایی «تنهای تنهای تنها» در ارتباط با فضای دانشجویان و نوع اندیشه آنها این گونه اظهار نظر کرد: در دهه هفتاد که من دانشجو بودم یادم است که هر کسی به دنبال مسئلهای بود و همدیگر را به چالش اندیشهای میکشاندیم. الان هم چین شرایطی در دانشگاهها نیست. درحال حاضر جوان ما درگیر مسئلهای نیست جوان ما ماجرا ندارد و با هم در ارتباط با مسائل مهم بحث نمیکند. به عنوان مثال بحث شان این است که سیگارت را کی عوض کردی؟ مارک سیگارت چیه؟ کدام بهتر است؟ چی مد شده است؟
وی در ادامه افزود: کسی که وارد دانشگاه هنر میشود فکر میکند که دیگر همه چی تمام شده است. دانشجو با قبول شدن در دانشگاه فکر میکند باری از روی دوشش برداشته شده است. به نظر من تازه در این مرحله کار او شروع شده است. دانشکده برای جوان امروز هدف شده است.
عبدیپور در ارتباط با مسئله خط قرمز و وجود ممیزی در کارها به این صورت نظرات خود را بیان داشت: به نظر من بودن خط قرمز خودش میتواند ماجرا باشد و یا ماجراهایی را به وجود بیاورد. اصلاً خط قرمز خودش سازنده موقعیتهای دراماتیک است. زندگی هیچ دو نفر آدمی شبیه هم نیست و در طول یک رزو یک جور سپری نمیشود. نباید بهانه تراشی کنیم. خیلیها در همین فضا کار کردند و آثارشان در جشنوارههای مختلف مانند کن و اسکار دیده شده است. هیچ عاملی به هیچ عنوان بازدارنده نیست. چنر روز پیش در یک برنامهای که مربوط به کودک و نوجوان بود با نوجوان نویسندهای صحبت میکردم و میگفتم که اگر تو نویسندهای باید با روزنامه دیواری مدرسهات همه را متحیر کنی.
وی در ادامه گفت: بگذارید مثالی بزنم معلمی در بوشهر در یک روستا با خلاقیت فردی خودش کاری کرده است که تمام دنیا آن معلم و مدرسه را میشناسند. این فرد یک سرباز معلم بود که در یکی از دهاتهای بوشهر مشغول به خدمت شد. این معلم برای مدرسه و دانش آموزانش که تعدادشان کمتر از ده نفر بود سایت درست کرد و با کمک بچهها خاطرات روزانهشان را مینوشتند و بعد از مدتی وصل شدند به یونسکو و با آنها ارتباط برقرار کردند کم کم در دنیا مطرح شدند و حالا در کریسمس برای بچه ه های این مدرسه از آنطرف عیدی میفرستند. آن فرد میتوانست غصه بخورد به عمه و خالش زنگ بزند و گله و شکایت کند و وقتش را به بطالت بگذراند اما او توقعش از خودش بیش از اینها بود. باید ببینیم خودمان از خودمان چقدر توقع داریم؟
این هنرمند همچنین افزود: زمانی بود که میخواستم وارد صدا و سیمای بوشهر بشوم، آفیشم نمیکردند تا از در داخل بشوم و این جزو آرزوهایم شده بود. اما پشت همان در میایستادم تا یه مسئولی بیاید و من همانجا طرح خودم را برایش بخوانم و می خواندم. خدا گواه است زمانی که در تهران سرباز بودم محتاج ده هزار تومان پول بودم روزی یکی از دوستانم گفت میروی فلان مجله کار کنی ولی پولی که میدهند بسیار کم و خنده دار است، اما من قبول کردم هیچ وقت یادم نمیرود کسی که آنجا بود آن چنان پاهایش را روی میز انداخته بود و با من حرف میزد، جوری که من فکر کردم او خود «دن کورلئونه» است اما من قبول کردم و برایش ویراستاری کردم.
عبدیپور گفت: شما فکر کنید الان یک ماشین پورشه زیر پایتان باشد بهترین خانه را در شمال شهر داشته باشید اما اینها چیزهایی هستند که با یک زلزله ساده یا یک سیل از بین میرود. به گونهای زندگی کنیم که با یک زلزله و طوفان همه چیزمان از دست نرود. مشکل ما این است که تکلیفمان با خودمان مشخص نیست. وقتی هنر با پول در کنار هم میآیند خیلی چیزها خراب میشود. ما نمیتوانیم این دو را با هم داشته باشیم.