چرا فیلم «يك خانواده محترم» ساخته می شود؟
ماجرای ساخت چنین فیلمهایی در کشور ما که شاید کم هم نباشند از يك جريان فرهنگي، هنري آغاز شد كه خود را شاگرد و پيرو دكتر شريعتي ميدانستند. تكيه گاه فكري و فرهنگي آنان كتاب تشيع صفوي، تشيع علوي دكتر شريعتي بود. اشكال آن كتاب از نظر جغرافياي فرهنگي آن بود كه حداقل يكصد سال از زمان عقب بود و مشكلي از مسائل فرهنگي، هنري انقلاب اسلامي را حل نميكرد
تاريخ : سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۰۰
متاسفانه نگاه التقاطي بر گرفته از تضاد نو و كهنه بعنوان مسأله اصلي انقلاب و جامعه مبناي مديريت فرهنگي، سينمايي كشور در دهه ۶۰ و ۷۰ گرديد، به اين معني كه سينماي ايران خالي از قصه و داستان جذاب و گيرا و بدون قهرمان (پهلوان) جلوه گر شد. تنها نگاه جشنوارهاي و پذيرفته شدن در جشنوارههاي خارجي طبعاً با نگاه سياه و منفي نسبت به ايران و ايرانيها و لذا به آثار ارزشي يا دفاع مقدس و طرفدارانه نسبت به انقلاب و ارزشهاي مردم ايران كاري نداشتند. يكي از نمونه هاي مطرح سياه نمايي در اين زمينه فيلم بدوك (فيلمي با موضوع قاچاق دختر از بلوچستان به دوبي) بود. اين فيلم در بخش خارج از مسابقه جشنواره فجر قرار داشت، اما هانري دولون، مدير وقت جشنواره كن كه به ايران آمده بود اين فيلم را بازبيني كرد و در طي سه نامه و با التماس از طريق مديرعامل وقت بنياد سينمايي فارابي فيلم به جشنواره كن رفت. مجله معتبر لوموند پس از پخش اين فيلم در فرانسه اعلام كرد، جمهوري اسلامي بزرگترين سند بر عليه خود را بدست ما داد.
به تبعيت از نگاه كهنه و نو شريعتي، دعواي سنت و مدرنيته در سينماي نوين ايران باب شد. تنها در مورد دعواي گاري با اتوبوس ۵ فيلم سينمايي در فارابي ساخته شد دعواي بين قنات و چاه عميق با موتور آب و ... ديگر مضامين مورد علاقه مديران و سياستگذاران بود چنانكه گونهي سينماي دفاع مقدس جايي در ميان فيلمهاي سينما نداشت چون اين فيلمها تصوير دلاوري و مقاومت و ارزشهاي ناب انساني و اسلامي را ترويج مينمود. اين مديريت الگوي خود را سينماي روشنفكري مجارستان، آلمان شرقي و لهستان ميدانست. طبعاً الگوي سيناي اروپاي شرقي، براساس تفكر چپ و ضد قهرمان و ضد قصه حركت ميكرد نمونه جديدتر اين گونهي سينماي سياه نما فيلم آبادانيها (سياه و سفيد) است كه ظاهراً تلاش كرده است از فيلم دزد دوچرخهي دسيكا گرته برداري كند جالب بود به آثار دفاع مقدس و ديگر موضوعهاي ارزشي لقب پروپاگاندا (تبليغاتي) ميدادند و آنها را آثار سينمايي قلمداد نمي كردند. متأسفانه اين نگاه و تفكر سينمايي آنچنان در ذهن مديران و سياستگذاران سينما رسوب كرده بود، كه وقتي فروپاشي اردوگاه چپ (شوروي سابق) اتفاق افتاد، اين نگاه فرهنگي، هنري در سينما تحت عنوان آسيب شناسي اجتماعي در دهه هفتاد تداوم يافت. البته در قالب فيلمهاي روشنفكرانه و چند لايه كه پايان آنها تلخ و سياه بود. جالب بود مدير امور بين الملل فارابي پس از ۱۵ سال حضور در اين پست، اعلام نمود ما از روز اول (۱۳۶۲) تا امروز حتي يك فيلم دفاع مقدس به هيچ يك از جشنواره هاي خارجي نبرديم در اينجا اعتراف مسئول سينمايي آلمان شرقي را بعنوان يك عبرت ذكر كنم. يكي از مديران فرهنگي كه مدتي بعد از فروپاشي شوروي سابق به آلمان سفر كرده نقل مي كند مسئول سينماي آلمان شرقي به بنده اعتراف كرد ما حدود پنجاه سال از ناحيه سينماي آمريكا، كلاه سرمان رفت يعني مديران هاليوود بما مي گفتند شم فيلم هنري بسازيد و ما را تشويق ميكردند، بنابراين ما با بضاعت فراوان فيلمهاي روشنفكري ساختيم و هاليوود با بهره بردن از قالب داستان و قصه و حضور قهرمان، اذهان مردم جهان را تسخير مي كرد. ما پس از ۵۰ سال احساس مي كنيم تلاش بيهوده انجام داده ايم چون هم مخاطب نداريم و هم آثار ما در ديگر كشورها قابل پخش نيست كار تا آنجا پيش رفت كه در سالگرد فروپاشي اردوگاه چپ، فيلم سينمايي هاليوود در تلويزيون مسكو پخش مي شود كه در خلال آن به روسها يادآور مي شود كه حكومت آنها و مكتب ماركسيسم جز سراب و فريبي براي آنان نبوده و آنها را به جايي نرسانده است.
مورد دوم اعتراف صداي آمريكا در سال ۶۷ بود كه خانم گوينده با خوشحالي به شنودگان فارسي زبان يادآور شد: ما خوشحاليم كه به شما اعلام كنيم، موفق شديم از ورود نيروهاي فرهنگي، هنري خميني به سينما و هنر ايران جلوگيري كنيم.به اين گونه بود كه تعداد تماشاچيان سينما در سالهاي اوليه دهه هفتاد به پايين ترين حد خود رسيد.
بهرحال گردانندگان سينماي اصلاحات پيرو همين نگاه بودند و بعضاً خود را شاگرد مديران دهه شصت ميدانستند، اگر در اين سالها فيلمهايي چون طلاي سرخ، دايره، زندان زنان و ... داريم، در واقع تداوم نگاه مديريتي همسو با جشنوارهها را شاهديم. جالب است در وقايع و حوادث ايام فتنه بيشترين حضور را عناصر سينمايي دارند كه خود جاي سوال دارد. واقعيت اين است كه عناصر فرهنگي و سياسي حاضر در صحنه سينما و غير آن غالباً تفكر چپ دارند، يعني اينان از نظر اقتصادي سوسياليست هستند و در عرصه اعتقاد مسلماناند و ميخواهند ولايت مدار باشند كه البته نشدني است و در تضاد بين نگاه اقتصادي و اعتقادي اين كفهي اعتقادي است كه سبك تر است و لذا در عرصه سياسي و فرهنگي از كاروان انقلاب اسلامي باز ميمانند.
ملت ما يك ملت با انديشه و فرهيخته است كه ديرينهي فرهنگي چند هزار ساله دارد و بزرگان اين قوم در قله ادب و هنر و فرهنگ جهان ميدرخشند، در همين سالها آثار ترجمه شده مولوي در آمريكا در ردهي اول يا دوم فروش قرار دارد.
در دويست سال گذشته تا ايام نضجگيري انقلاب اسلامي عزت ملت ما پايمال دشمنان بخصوص انگليس، روسيه، فرانسه و آمريكا گرديد. با اوج گيري نهضت اسلامي در ايران از دهه چهل، مشكل آمريكا و ديگر متحدان او آن بود كه مي خواستند اين ملت تاريخ ساز را تحقير كنند تا بتوانند به اهداف شوم خود برسند در گذشته يكبار توسط ميرزاي شيرازي و فتواي تاريخي او اقتدار ديني اين ملت به رخ استعمار انگليسي كشيده شد و در دوران معاصر با سخنراني معروف حضرت امام راحل (ره) در سال ۴۳ درباره كاپيتولاسيون بار ديگر جلوه عزت و سربلندي ملت خود نمايي كرد. در دوران پهلوي دوم شرايط بگونهاي شده بود كه بعضي از عناصر نظامي و غيرنظامي آمريكا براي آمدن به ايران تقاضاي دريافت حق توحش مي كردند. لذا در سالهاي ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي فيلمهايي چون «بدون دخترم هرگز» ساخته مي شود تا وجهه ايران بخصوص مرد مسلمان ايراني را خراب كنند. جلوهي شخصيت امام (ره) و نهضت ايشان به هر ميزان كه رشد و پويايي نشان مي دهد دشمن تلاش مي كند تا توسط رسانههايي چون فيلم و سينما اين جلوه را خاموش نمايد.
در چند سال گذشته فيلمهايي چون سيصد، الكساندر، ديكتاتور و اخيراً فيلم سينمايي آرگو با موضوع اِشغال لانه جاسوسي آمريكا در تهران بر پرده سينماهاي جهان به نمايش در ميآيد ظاهراً بخشي از اين مأموريت ايران ستيزي پس از فتنهي ۸۸ به داخل ايران انتقال پيدا كرده است. فيلم سنگسار ثريا در يكي دو سال گذشته و فيلم «يك خانواده محترم» در سال جاري از اين نمونه هاست.
جالب است تهيه كننده و كارگردان اين فيلم چند سال مديريت بخش مستند سينما را به عهده داشتهاند و بعضي از اين اتفاق اظهار تعجب ميكنند در صورتيكه اگر روند مديريت سينما از دهه شصت تا امروز (قبل از مديريت فعلي سينما) بررسي شود اين فيلم هم در راستاي همان تفكر جشنوارهاي و كثيف نشان دادن ايران ميباشد. يعني تصويري سياه و تيره از ايران كه دشمن مي خواهد و حذف آنچه خوبي و ارزش است از تصوير جامعه ايران، البته نكتهي جالب اين فيلم، اين است كه در مقطع و فضاي دفاع مقدس ظاهراً حوادث فيلم اتفاق ميافتد. بد نيست نمونه برخورد تهيهكننده فيلم در زمان مسئوليت را يادآور شوم : در شب پاياني دهمين جشنواره نمايشگاه قرآن در سال ۸۱ و در اتاق سينمايي دو نفر از سينماگران دعوت بودند كه يكي از آنها نيامد و ديگري كه به سينماي مستند تعلق خاطر داشت، به اتفاق تهيهكننده فيلم (آقاي آفريده) و يك منتقد حاضر بودند، چهره سينمايي حاضر عنوان نمود براي كُخ آلماني يك شهود علمي دست داد و او با سيل سياه زخم را كشف كرد و براي محمد يك شهود علمي دست داد و قرآن را ارائه داد. اين تهيهكننده كه مدير وقت سينماي مستند و سينماي جوان بود در قبال اين توهين مستقيم به آورنده وحيالهي سكوت كرد حتي يك جمله يا يك كلمه در جواب او بيان نكرد. وقتي در مقابل توهين به پيامبر سكوت پيش ميگيرد طبعاً امروز تهيهكننده فيلم ضد ايراني ميشود. بعيد نيست ايدهها و محورهاي موجود در فيلم توسط شريك فرانسهاي به كارگردان ديكته شده باشد، چون در سينماي جشنوارهاي با نگاه روشنفكرانه و چند لايه، سياه بيني حكم واجب ميباشد كه كارگردان و تهيهكننده به آن تن دادهاند.
والسلام – اشکان سامانی