یادداشتی برای سالروز تولد اعجوبه رنسانس؛
از غرور داوود تا خشم موسی
تاريخ : سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۵۱
میکل آنجلو بوئوناروتی هنرمند برجسته فلورانسی را همه با نام میکل آنژ می شناسند. مرد همه کاره عصر رنسانس که علومی چون پیکرسازی نقاشی، معماری، شعر را می توان از هنرهای او دانست. این هنرمند چنان سرمایه عظیمی برای تاریخ هنر جهان به حساب می آید که اگر بخواهیم نام او را از کتب تاریخ پاک کنیم باید بخش اعظمی از هنر سده رنسانس، منریسم و باروک را هم از تاریخ هنر حذف کنیم. شاید در تاریخ هنر باختر هیچ هنرمندی بدین اندازه اثر گذار نبوده است. مردی که معاصرانش او را میکل آنژ ملکوتی می نامیدند. گرچه عظمت بشری او مقبول بود؛ قدرت خلاق اش در دل پاپ ها نظامیان و دانشمندان هراس میافکند و ازین رو او را مخوف می خواندند. در بیست و شش سالگی و در اوج جوانی پیکره داوود را برای شهر رم ساخت و از آن پس داوود به عنوان نماد هنر فلورانسی شناخته شد.
تندیس مادونا بروژ و پرده خانواده مقدس از آثار این هنرمند است که در مدت اقامتش درفلورانس از او بر جای ماند. نقاشی تالار شورای قلورانس ـ« نبرد کاشینا»- اثری بود که می توان منریسم را ناشی از توجه هنرمندان جوان به این پرده و این تاثیر دانست.
محسمه موسی حاصل درخواست یولیوس دوم مبنی بر ساخت آرامگاهش توسط میکل آنژ است. پیکره ای که آن را حاصل شناخت هنرمند به جهان پیرامونش می دانند و با آن که میکل آنژ به هنگام ساخت آن تنها سی سال داشت؛ آن را نتیجه بلوغ هنری اش می دانند.
اما پس از بازگشت نابغه هنری ایتالیا به فلورانس، یکی از بزرگترین دستاوردهای عمر او شکل گرفت. اثری که به تغییر در نگرشه ای اومانیستی بزرگترین هنرمند جهان غرب منتهی شد. سقف بزرگ نمازخانه سیستین که حاصل چهارسال از عمر میکل آنژ را در خود دارد. سیصد پیکره که میکل آنژ در تمامی مراحل اجرای آن بروی آهک مرطوب، تنها بود. تغییر حالت روحی وی در این نقاشی ها به خوبی دیده می شود. انسان سقوط کرده با آمدن نجات دهنده که دسته های مزدهم و در هم فشرده نقاشی ها در همه جا اعلامش می کردند؛ این جا ثبت می شود. اما خدایی نه به باور انسان اعصار گذشته، که در هیبت یک ابر انسان، با بازوانی نیرومند و انگشتانی کشیده که به انسان اشاره می کند.
بسیاری معتقدند یکی از بزرگترین آثار میکلانژ پس از بازگشت او به رم شکل گرفت. داوری اخروی بر دیوار محراب نمازخانه سیستین. سقفی پوشیده از پیکره های در هم تنیده و پر پیچ و تاب. آنچه محققان آن را الگوی نقاشی منریست و راهگشایی برای سبک پر تحرک باروک می دانند.
با آن که در سال های پایانی عمر خویش بیشتر به معماری روی کرد؛ اما پیکره باکره داغدار (پیه تا رُندانینی) را در سال های میانی دهه هفتاد سده شانزدهم خلق کرد. سال هایی که بیشتر اشعارش را در آن سرود.
سبب ماندگاری میکل آنژ شاید آن بود که از قواعد پیرامونش گامی فراتر می نهاد و راه تازه ای را امتحان می کرد. ازین روست که هنر میکل آنژ بر هنر پیش از او فایق می آید و در عین حال آثارش با مشخصات هیچ سبکی قابل توضیح نیست. هنر او کیفیت والای سازنده تمامب آثاری است که برآنند زندگی روح را به وساطت زیبایی جسمانی مکشوف کنند.
در زمان حیات میکل آنژ دو کتاب درباره او نوشته شد. یکی توسط جورجیو وازاری به سال 1550 و دیگری توسط کُندیو به سال 1553.
شاید میکل آنژ بزرگترین درس تاریخ برای روح انسانی باشد که هنر را وسیله ای برای شکافتن سبک های رایج عصر خویش و گذر از حصارهای پیرامون می داند.
مینا عبدی
برگرفته از دو کتاب تاریخ هنر هلن گاردنر و دائره المعارف روئین پاکباز