دو میز آن طرف تر کمدکوچک پایه بلندی بود که کشوهای کوچکی داشت و هر کشو با نام تعدادی از حروف الفبا مزین بود.
می رفتیم سروقتش؛ بین حروف الفبا می گشتیم و می گشتیم تا لابه لای آنها عنوان کتاب مورد نظرمان را بیابیم؛ از بالای رف برگه ها برگه ای برداریم و نام و شماره اش را بنویسیم و برویم لابه لای انبوه قفسه ها بگردیم و بگردیم تا کتاب مورد نظرمان را بیابیم.
گاهی فقط کتابدار به ما گوشه چمشی اشاره می کرد که مثلا ۱۴/۳۲۴۵ کدام ردیف است و در انبوه قفسه ها کجا قرار دارد گاهی هم کتابدار مسن به زحمت از جای خویش برمی خاست و می آمد و دنبال کتاب مورد نظرما می گشت.
از کیفمان کارت مقوایی کتابخانه را در می آوردیم و به کتابدار می دادیم، او هم کارت را می گرفت و تاریخ برگشت کتاب را روی کارت مقوایی زرد یا سفیدی که داخل جلد پشت کتاب وجود داشت می نوشت و مهر تاریخ را با نفسش «ها» نوازش می کرد و روی کارت می کوبید.
آن روزها اجازه داده می شد تا در کتابخانه های کوچک کیفمان را با خود داخل کتابخانه ببریم و در کتابخانه های بزرگ آن را در قفسه ها بگذاریم.
نگاه مهربان کتابدارها مخصوصا آنها که مسن بودند حکایت از مراوداتشان با بزرگانی داشت که روزگاری در این کتابخانه ها رفت و آمد داشتند؛ چه دست انسان های بزرگی چون زرین کوب ها و فروزانفرها و پروفسور حسابی ها و دیگر بزرگان که در جعبه های کوچک برگه دان گشتند و نگاه پر لطف و عمیق شان که در آن کتاب ها به دنبال دانش و علم پرسه زد تا آنکه زمان گذشت و کتاب های خودشان در قفسه ها جا گرفت و نام کتابهاشان در برگه دان ها رفت لیکن خود نیز رفتند و جای به کتاب هایشان دادند.
امروز اما لاجرم از سیستم مدرن کتابداری؛ باید از کارتهای دیجیتال استفاده کرد و از گیت های الکترونیکی برای عبور از نخستین در کتابخانه تا آخرین آن بهره گرفت؛ باید از درب های اتوماتیک عبور کرد و به جای تابلو «لطفا سکوت را رعایت کنید» با تابلوی «لطفا موبایل خود را خاموش کنید» مواجه شد.
باید پشت سیستم رایانه ها نشست و در فایل جستجوی پیشرفته عنوان کتاب را تایپ کرد و رایانه ظرف فقط چند ثانیه کتاب را با تمام مشخصاتش در صفحه مانتیور مجسم کند. باید از همان سیستم کلمه و شماره درخواست را سفارش داد و شماره انتظار گرفت و رفت و در صف انتظار ایستاد تا کتابداران پشت پیشخوان سفارش کتابهای ما را که از مخزن با سیستم آسانسور جابه جا می شود به ما تحویل دهند.
دیگر زمان یاری نمی کند که سراغ رف برگه ها رفت و بین آنها گشت، دیگر نمی شود رفت و لای قفسه ها به دنبال کتاب مورد نظر گشت و در این اثنا کتاب های دیگر را هم دید. حالا حتی برای تحویل کیف و کلید کمد، باید از کارت و کلید دیجیتال استفاده کرد.
دیگر نیستند کسانی که در کتابخانه ها به بهانه مطالعه حلقه های کوچک فکری تشکیل بدهند و با هم مناظره و مباحثه های علمی کنند.
کتابخانه ها در طبقات بزرگ و مدرن رشد می کنند بی آنکه لطف و صفای قبل را داشته باشد.
آری؛ جهان مدرن ناگزیر است تا برای انسانی از جنس خود راههای تازه و تسهیلات جدید به ارمغان بیاورد، این ویژگی عصر ماست و برآن خرده نیست لیکن باید گاهی لابه لای خاطرات قدیم سرک کشید و از برگه دان ها و کتابخانه هایی گفت که عده ای سال ها و فصل ها و عمرها در آنها گذاشتند و ماحصل روزهایشان آسایش امروز ما شد که حتی در خانه می توانیم به آسانی و تنها ظرف چند دقیقه کتاب مورد نظرمان را خریداری کنیم یا آن را از کتابخانه های اینترنتی در رایانه شخصی ذخیره کنیم و بخوانیم.
اما به راستی حکایت این عبارت که «علم اندوزی باید با دود چراغ خوردن همراه باشد» در جهان مدرن بی معنا نیست؟!
مریم خاکیان