بیست و چهارم ماه ذیحجه روز مباهله نام گذاری شده است. در این روز در سال دهم هجرى، رسول خدا (ص) همراه حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام در نقطهاى خارج از شهر که بعدها در آن جا مسجدى ساختند و امروزه به نام مسجد مباهله معروف است با هیئت نمایندگى نصاراى نجران قرار مباهله گذاشتند؛ اما نجرانیان عقب نشینى کرده و با پیامبر مصالحه کردند.
در همین راستا آیه ای نازل شد که به موضوع مباهله پیامبر به همراه اهل بیتش اشاره دارد. «فَمَن جآجَّکَ فیهِ مِن بَعد ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا ندعوا ... هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسید، [باز] کسانی با تو به مُجاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنانِ خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
تفسیر آیه مباهله
ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه مباهله (آیه ۶۱ سوره آل عمران)، می نویسد:
«چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم مکه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطانِ حجَتِ رسول قاهر گشت بر کافران؛ وُفود (گروه ها) آمدن گرفتند به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله وسلم . بهری (گروهی) اسلام می آوردند و بهری امان می طلبیدند. در جمله ی وفود، وَفْد (گروه) نجران بود. عصر در مدینه آمدند. جامه های دیبا پوشیده و صلیب ها در گردن افکنده. جهودان بیامدند و با ایشان مناظره کردند و ایشان را گفتند: شما بر هیچ نه آید. (شما باطل هستید)
چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم نمازِ دیگر(عصر) بکرد، ایشان روی به رسول کردند و گفتند: عیسی را چه می گویی؟
گفت: بنده ای بود که خدای تعالی او را برگزید.
گفتند: یا محمد! او را پدری می شناسی؟
رسول گفت: او نه از نکاح زاد تا او را پدر باشد.
گفتند: هیچ بنده ی مخلوق را دیدی که نه از نکاح باشد و او را پدر نباشد؟
[رسول گفت: آری. آدم که پدری و مادری نداشت.]
و آنان چون این سخن نپذیرفتند، رسولْ ایشان را گفت: چون شما قول من باور نمی کنید و حجّت قبول نمی کُنید، بیایید تا مباهله کنیم که خدای مرا خبر داد که عذاب آرد بر دروغ زن.
با یکدیگر نگریدند و گفتند: چه رأی است شما را؟ گفتند: مهلت باید خواستن تا فردا. گفتند: ما را مهلت ده تا فردا تا ما اندیشه کنیم.
آنگه برفتند و باهم بنشستند و رأی زدند. اسقف، ایشان را گفت: اگر محمد فردا آید و عامه ی (همه ی) صحابه را در قفا گرفته (پشت سر آورده) از او هیچ اندیشه مکنید و با او مباهله کنید که او بر حق نیست و اگر آید و خاصّه فرزندانِ خود را و قرابات (نزدیکان) خود را آرد، از مباهله ی او حَذَر کنید.
چون بامداد بود و صحابه در مسجد جمع شدند و هر کسی توقع کرد که رسول، او را حاضر کند، رسول گفت: مرا نفرموده اند الاّ خاصّگان خود را از زنان و مردان و کودکان آن جا بَرَم. آنان را که خدای تعالی به دعای ایشان، عذاب فرستد و عذاب صَرْف کند. [بازدارد]
آنگه دست علی گرفت و حسن و حسین از پیشِ او می رفتند و فاطمه علیهاالسلام به دنبال ایشان می رفت تا به صحرا شدند و ترسایان بیامدند و اسقفِ ایشان در پیش ایستاده، چون ایشان را در نگرید، آنان را دیدند.
اُسقُف گفت: اینان که اند از محمّد؟
گفتند: آن بُرنا (جوان) پسر عمّ و داماد اوست بر دخترش و آن زن دختر اوست و آن کودکان دخترزادگانِ اویند.
او با ترسایان نگریست و گفت: بنگرید که محمد چگونه واثق (مطمئن) است که به مباهله، فرزندان و خاصّگانِ خود را آورده است و به خدای که اگر هیچ خوف بودی او را از آن که حجّت بر او باشد، چگونه اختیار کردی هلاک خود و هلاک اینان را از مباهله ی او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودی من اسلام آوردمی و با او مصالحه کنید بر آن که او حکم کند و بازگردید و با شهر خود شوید و رأی بزنید تا صلاح شما در چیست؟
گفتند: رأی تو، رأی ما باشد و آن چه تو گویی عین مصلحت باشد.
اسقف گفت: یا ابا قاسم! ما با تو مباهله نمی کنیم و لکن با تو مصالحه می کنیم و با ما مصالحه کن بر چیزی که به آن قیام توانیم کردن.
و رسول صلی الله علیه و آله وسلم با ایشان مصالحه کرد و نامه نوشت بر مصالحه. مسیحیان نامه بستدند و ببردند و در راه با یکدیگر می گفتند: این که ما کردیم صلاح بود یا نه؟ بزرگِ آنان، ایشان را گفت: و اللّه که ما و شما می دانیم که محمد پیغامبری مُرسَل است و آن چه آورده است از کتاب، از (طرف) خدای است و به خدای که هیچ کس با هیچ پیغامبر مباهله نکرد و الاّ مستأصل شدند و از ایشان کسی نماند کوچک و بزرگ و اگر شما این کنید، هلاک شوید و بر پشتِ زمین، هیچ ترسا نماندی که من در ایشان نگریستم. که من روی ها (صورت هایی) دیدم که اگر از خدای بخواستندی تا کوه ها را از جای برکَنَد، بر آن اجابت کردی.»
استفاده امام كاظم (ع) از آیه مباهله در گفت و گو با رشيد
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل تفسیر آیه مباهله به چند روایت در این باره اشاره می کند. علامه به نقل از کتاب عیون اخبار الرضا نوشته است: «موسى بن جعفر (ع) روايت كرده كه در گفتگويش با رشيد آمده كه رشيد به آن جناب عرضه داشت: چگونه مى گوئيد ما ذريه رسول خدائيم ؟ با اينكه رسول خدا (ص) پسر نداشت؟ و ذريه و نسل هر انسانى از فرزند پسرش باقى مى ماند، نه فرزند دختر و شما فرزندان دختريد، پس ذريه رسول خدا (ص) نيستيد.
موسى بن جعفر (ع) فرموده من پيش خود فكر كردم مصلحت در اين است كه به او بگويم تو را بحث قرابت و بحق قبر رسول خدا (ص) و بحق رسول خدا كه در اين قبر است سوگند مى دهم مرا از پاسخ دادن به اين سؤ ال معاف بدار و همين كار را كردم، رشيد رو كرد به من (و ساير ساداتى كه در مسجد اطراف من بودند و گفت: اى فرزندان على سلام اللّه عليها و تو اى موسى كه رئيس اينانى، و بطورى كه به من رسيده امام زمانشان هستى، بايد دليل خود را بگوئيد و به هيچ وجه تو را از پاسخ دادن به هر سوالى كه مى كنم معاف نمى دارم يكى يكى سوالات مرا با دليلى از قرآن پاسخ مى دهى، چون شما فرزندان على (ع) ادعا داريد كه از كتاب خدا هيچ چيزى بر شما پوشيده نيست، نه يك الف و نه يك واو، و هر چه در قرآن هست تاويلش نزد شما است و است دلال مى كنيد به اين كلام خداى عزوجل كه فرموده (ما فرطنا فى الكتاب من شى ء) و خود را از نظريه تمامى علما و قياس هاى ايشان بى نياز مى دانيد.
در پاسخش گفتم: حالا اجازه مى دهى جواب بدهم؟ گفت: بياور آنچه دارى، گفتم: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم: (و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين و ذكريا و يحيى و عيسى و الياس)، حال اى بگو ببينم پدر عيسى (ع) كه بود؟ گفت عيسى پدر نداشت، گفتم : قرآن كريم عيسى (ع) را با اينكه پدر نداشت از طريق مادرش مريم ملحق به ذرارى انبيا كرده، ما هم همينطور خداى تعالى ما را از طريق مادرمان فاطمه سلام اللّه عليه ملحق به ذرارى رسول خدا (ص) كرده، آيا اين دليل بس است يا زيادتر بياورم گفت: بياور آنچه دارى، گفتم: كلام خداى عزوجل است كه مى فرمايد: (فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم، ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكافرين )، و احدى ادعا نكرده كه در داستان مباهله با نصارا با رسول خدا (ص) داخل در كساء شده باشد، الا على بن ابيطالب و فاطمه و حسن و حسين (عليهماالسلام)، پس تاويل اين كلام خداى تعالى (ابنائنا) حسن و حسين (عليهماالسلام ) است و (نسائنا) فاطمه (عليهاالسلام ) و (انفسنا) على بن ابيطالب (عليه السلام ) است.
پاسخ امام رضا (ع) به سوال مامون درباره خلافت حضرت علی(ع) با اشاره به آیه مباهله
علامه طباطبایی در روایت دیگری در تفسیر المیزان آورده است: «و در سوال هاى مامون از حضرت رضا (ع) آمده كه مامون از آن جناب پرسيد: چه دليلى هست بر خلافت جدت على بن ابيطالب(ع) ؟ فرمود: آيه (انفسنا)، مامون گفت : بلى اگر نبود (نسائنا)، فرمود: بله اگر نبود (ابنائنا).
اينكه امام در پاسخ او فرمود: (انفسنا) منظورش اين بود كه خداى تعالى در اين كلمه نفس على (ع) را مانند نفس پيامبرش دانسته، و اما اشكالى كه مامون كرد و گفت: (بلى اگر نبود (نسائنا)، منظورش اين بوده كه كلمه (نسائنا) در آيه دليل بر اين است كه منظور از (انفس ) مردان است، چون در مقابل كلمه (نساء) كلمه (رجال) قرار مى گيرد و لذا كلمه (انفس) بايد به معناى رجال باشد (و معناى آيه تا اينجا اين است كه بيائيد تا مردان و زنان خود را بخوانيم)، پس ديگر كلمه (انفسنا) دليل بر فضيلت نمى شود و اينكه امام در پاسخ از اشكالش فرمود: بلى اگر نبود (ابنائنا) منظورش اين بوده كه وجود كلمه (ابنائنا) در آيه بر خلاف مقصد تو دلالت مى كند، براى اينكه اگر مراد از كلمه (انفس) مردان بود، شامل حسن و حسين (عليهماالسلام) و همه پسران هم مى شد، ديگر حاجتى نبود كه كلمه (ابنائنا) را بياورد، پس آوردن اين كلمه دليل بر اين است كه منظور از كلمه (انفس) هم رجال نيست.