نگاهی به مجموعه داستان
 
تاريخ : شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۲۶
   برجسته‌ترین ویژگی این مجموعه را می‌توان سیطره‌ی کامل زنانگی بر تمامی جوانب گوناگون آن دانست. وجود روحی زنانه که در زبان و لحن و دغدغه‌ی همه‌ی داستان‌ها جاری است. راوی در هشت داستان از یازده داستان این مجموعه اول شخص است و در شش داستان، این راوی اول شخص مونث است. اما در داستان‌هایی که راوی اول شخص است و مذکر هم، با همان لحن و زبان زنانه مواجه‌ایم. به ویژه در داستان "مثل همیشه" که راوی پسر داستان، با زبان و حال و هوایی کاملن زنانه و بعضا رمانتیک روایت می‌کند. ممکن است برخی از نویسندگان و منتقدان اساسن با تقسیم‌بندی داستان‌ها به زنانه و مردانه مخالف باشند و آن را در ادامه‌ی تفکر مردسالار و جدایی جنس‌ها بدانند، اما آن‌چه در این‌جا مدنظر ماست، تفاوت‌های روان‌شناسانه میان دیدگاه زنان و مردان است که معمولن در لایه‌ی دوم داستان‌ها خود را بروز می‌دهند. تفاوت‌های روانی‌ای که به ساختار جنسیتی وابسته است و قابل انکار نیست. زنانه بودن یک داستان به خودی خود نه تنها ضعفی محسوب نمی‌شود، بلکه می‌تواند نقطه‌ی قوتی برای نویسنده‌ی زن باشد. به ویژه که در اثر تسلط گفتمان مردسالار بر همه‌ی جوانب جامعه از جمله هنر و ادبیات، بسیاری از نویسندگان زن ما به طور ناخودآگاه تحت تاثیر گفتمان زبانی مردانه قرار دارند. اما در استفاده از ذهنیات و زبان زنانه در داستان باید به دو نکته‌ی مهم توجه شود. اول این‌که حال و هوای زنانه با ساختار روایی داستان هم‌خوانی داشته باشد. استفاده از راوی اول شخص غیر هم‌جنس می‌تواند این هماهنگی را بر هم زند. گروهی از منتقدین معتقدند اساسن یک نویسنده نمی‌تواند با راوی اول شخص، ذهنیات و احساسات فردی غیر هم‌جنس خود را روایت کند. چرا که هیچ‌گاه یک مرد نمی‌تواند خود را کاملن در قالب روحیات و ذهنیات یک زن قرار دهد و با تمام جنبه‌های روانی جنس مخالف خود آشنا شود و بالعکس. لذا معمولن (و نه همیشه) ما در داستان‌هایی با راوی اول شخص غیر هم‌جنس با نویسنده، با تناقض‌های روانی و احساسی در روایت (به ویژه روایت‌های ذهنی) مواجه می‌شویم. البته این حکم قطعی نیست و ما با آثار شاخصی از نویسندگان مطرح مواجه‌ایم که به خوبی توانسته‌اند از پس راوی اول شخص غیر هم‌جنس برآیند. تجربه و تسلط زیاد در امر نوشتن و یا داشتن ویژگی‌های روانی خاص می‌تواند از علل این توفیق باشد.
    نمونه‌ی عدم هم‌خوانی راوی با ویژگی‌های جنسیتی در این مجموعه را می‌توانیم در روایت داستان "مثل همیشه" ببینیم.
    نکته‌ی دومی که باید در داستان‌های زنانه مورد توجه قرار گیرد، فرار از قید و بند گفتمان‌های اجتماعی و فکری جامعه‌ی مردسالار است. سایه‌ی تفکر گفتمانی و مردسالار بر ذهنیات افراد در جوامع توسعه نیافته (چه مرد و چه زن) به قدری سنگین است که گاه رهایی از آن برای قشر فرهیخته‌تر جامعه هم دشوار می‌شود. چرا که چنین گفتمان‌هایی در عمق ضمیر ناخودآگاه ذهن رسوب کرده و هنر و ادبیات هم که زاییده‌ و تحت تاثیر همین ضمیر ناخودآگاه است.
   با دقت به تصویری که از شخصیت‌های زن در داستان‌های این مجموعه به نمایش درآمده و با بررسی نوع نگرش‌ها و کنش‌های این شخصیت‌ها می‌توانیم به سلطه‌ی گفتمان مردسالار بر جنبه‌ی ناخودآگاه این متن‌ها پی ببریم. شخصیت زن در اکثر این داستان‌ها منفعل بوده و از منظر ضعف وارد کنش داستانی می‌شوند. دغدغه‌ی مرد و حفظ همسر و ترس از دست دادن شوهر و عدم امنیت ناشی از آن در داستان‌هایی چون "تو خفه می‌شی یا من؟"، "ماما عاشق لاک قرمز بود"، "بزک"، "گروه اکثریت"، "اسب" و "چهار چهارشنبه و یک کلاه‌گیس" کاملن مشهود است. متوسل شدن به مضامینی مانند فال‌گیری و یا تاکید بر پوشاندن نشانه‌های پیری با آرایش کردن می‌تواند نشان‌گر اهمیت و محوریت مرد در لایه‌ی دوم این داستان‌‌ها باشد. تم ده داستان از یازده داستان این مجموعه روابط عاطفی و زناشویی است که اغلب هم در فضایی آپارتمانی روایت می‌شوند.( به جز داستان شمس‌العماره که به جنگ و تبعات آن اشاره دارد). ما در هیچ‌یک از این داستان‌ها با زنی مواجه نمی‌شویم که دغدغه‌ای فراتر از همسر و زندگی عاطفی‌اش در قبال جنس مخالف داشته باشد و یا دست به کنشی ساختار شکنانه بزند که نشان‌گر وجود چنین توانایی در زن باشد. درست است که نشان دادن شرایط نامطلوب به خودی خود می‌تواند نقدی بر آن شرایط باشد، اما اگر این نشان دادن‌ها در همه‌ی موارد بدون هیچ کنش و یا نقد آشکاری باشد، می‌تواند کاملن برعکس عمل کرده و آن شرایط نامطلوب را تثبیت و تایید کند.
   ویژگی دیگری که در این مجموعه مشهود است، سادگی ساختار روایی و زمانی و زبانی در اغلب این داستان‌هاست. به جز دو داستان ("اسب" و "روبه‌رو") سایر داستان‌ها، دارای روایت خطی از نظر زمان و نثری کاملن ساده و در برخی جاها ناپخته هستند. سادگی لایه‌ی اول داستان می‌تواند نمایان‌گر توان و تجربه‌ی بالای نویسنده باشد به شرطی که آن ساختار ساده با عمقی زیاد در لایه‌ی معنایی متن همراه شود. دغدغه‌های مطرح شده در داستان‌های این مجموعه عمومن از مسائل احساسی فراتر نمی‌رود. در دو داستان از این مجموعه  با دغدغه‌ای متفاوت مواجه‌ایم. یکی داستان "زانتیای سیاه" که دغدغه‌ای شبه روان‌کاوی دارد و دیگری "شمس‌العماره" که داستانی است در حیطه‌ی داستان‌های تبعات جنگ. اما در همین دو داستان هم سفر به عمق و لایه‌های زیرین داستان خیلی زود به پایان می‌رسد و به مخاطب خاص ادبیات چیزی افزوده نمی‌شود و سوالی ایجاد نمی‌کند.
   مجموعه‌ی نکاتی چون عدم وجود نثری روان و بی اشکال، عدم وجود زبانی با ویژگی برجسته، عدم وجود تصاویر مرکزی قوی در داستان‌ها به طوری که آن داستان را با آن تصویر مرکزی در ذهن ما ثبت کند، عدم پرداختن به ایده‌‌های داستانی و دغدغه‌های بدیع، عدم پرداخت ساختاری و تکنیکی قوی در داستان‌ها و...باعث می‌شود این مجموعه در بدنه‌ی ادبیات داستانی ما باقی بماند و به نظر نمی‌آید بتواند برای خود در تاریخ ادبیات داستانی جای‌گاه قابل قبولی فراهم کند.
   این مجموعه داستان در طی زمانی کمتر از چهار ماه به چاپ دوم رسیده است که می‌توان آن را مرهون شهرت تصویری نویسنده‌ی آن دانست. در زمانه‌ای که شمارگان کتاب‌های برجسته‌ی ادبیات داستانی کوتاه ما از سه هزار نسخه فراتر نمی‌رود، اقبال خوانندگان داستان کوتاه از مجموعه‌هایی این چنینی جای تامل دارد. هرچند معمولن هنرمندانی که در حیطه‌ای غیر از حیطه‌ی حرفه‌ای خود دست به فعالیت هنری می‌زنند، با بیان تجربی بودن کار و عدم داشتن ادعایی خاص در حیطه‌ی جدید، خود را از پاسخ‌گویی به هرگونه نقدی مبری می‌دانند، امیدواریم این نگاه کلی بتواند تاثیری مثبت بر ادامه‌ی فعالیت‌های این هنرمند در حیطه‌ی ادبیات داشته باشد.


آريا يعقوب زاده - زهرا هادي
کد خبر: 7465
Share/Save/Bookmark