مقدمه :
دهه بیست و سی شمسی از تا ثیر گذارترین دورانهای تاریخ معاصر کشور ایران می باشد. اشغال کشور در جنگ دوم جهانی ، خلع رضاشاه ، و وقائع کودتای 28 مرداد نشاندهنده تغییر جهت تاریخ ایران به سوی دورانی جدید است.
در این دهه های تاریخی عده ای از رجال و شخصیت ها در تاریخ نقشی ماندگار را برای خود ترسیم می کنند. این نقش ها یا بغایت مثبت و زیبا جلوه گر میشوند و یا بشدت منفی و زشت.
محمد مسعود این روزنامه نگار آتشین مزاج نیز چنین بود. در ادامه تحقیق با روی دیگری از پشت پرده تاریخ مطبوعات ایران در آن دوران آشنا میشویم که میتواند برای تمامی دورانهای تاریخی ما عبرتی شده و به کار بیاید.
چه کسی محمد مسعود را کشت ؟
تصویر شماره 1- محمد مسعود
شصت و چهارسال پيش در صبحگاه پنجشنبه 29 مرداد 1321 اولين شماره مجله هفتگي «مرد امروز» به صاحب امتيازي و مدير مسئولي ((محمد مسعود)) بر روي بساط دكه روزنامه فروشان تهران گذاشته شد . شايد در اولين نظر معدود رهگذران باسواد آن دوران اين سر تيتر جلب نظر مي كرد:
« مرام ما و هدف اصلي ما در روزنامه نگاري در درجه اول يك چيز است و آن اصلاح اوضاع اقتصادي عمومي كشور است. ما معتقديم كه بهبود وضع مادي مردم در درجه اول اهميت قرار گرفته و ساير مسائل اجتماعي فرع اين اصل مهم مي باشد… و ضمنا”محتاج تذكر نيست كه وصول به هر مقصد و مرامي بايد به وسيله قانون انجام يابد و هيچ قانوني نمي تواند داراي ارزش حقيقي و قدرت معنوي باشد مگر اينكه در سايه آزادي و عدالت بوجود آمده باشد ، پس شرط اول بقاء و پيشرفت ما به طرف هدف و مقصد خود وجود آزادي و عدالت و بقاي اين دو اصل مسلم زندگي اجتماعي بشر است و ما اميدواريم هميشه از اين دو نعمت پر بها برخوردار بوده و در سايه اين دو گوهر گرانبها به طرف مقصود پيشروي كنيم.»
بدين صورت و در سايه آزاديهاي بدست آمده از شروع جنگ جهاني دوم و حضور متفقين روس و انگليس و آمريكا در ايران ، محمد مسعود به انتشار جنجالي ترين اخبار در افشاء هیئت دولت،قوه مقننه ، دادگستري و تجار و متمولين بزرگ كشور دست زد.
تصویر شماره 2-صفحه نخست هفته نامه مرد امروز
« متفقين ما از روح قانون بي خبرند /قوه مجريه ما حافظ مجرمين و قوه قضائيه ما بين دو قوه مقننه و مجريه گيج و مبهوت مي باشد/سياست شاه و دربار اينست كه روزنامه قوي در اينجا منتشر نشود(2)/حكومت حمالها(3)/خانه شاه هم غصبي است(4)/فقط يك محكمه انقلابي مي تواند محتكرين را اعدام و دزدان اداري را تيرباران نمايد(5) اين تیترها در پنج سال انتشار پرافت و خيز و همواره با توقيف ، سبب اشتهار مجله ی « مرد امروز» و محمد مسعود شد. جسارت و بي پروايي در مقالات مرد امروز ، دیگر مطبوعات را نیز به تقلید واداشت ولي هرچه كه بود ، حتي حكومت نظامي ضعيف دوران جنگ نیز نتوانست در اين مسير کمتر خللی ايجاد نمايد. اين روش مجله ی « مرد امروز » در دل قدرتمندان آن روز جامعه كه به اشکال مختلف نارضايتي خود را از اين شيوه ی نامرسوم ابراز مي داشتند كينه ی زيادي را ایجاد کرد ، اما زمانه عوض شده بود ، شاه اول پهلوي با همان دست انگليسي كه بر سر كار آمده بود ، با لگدي دیگر از همان پا اخراج شده و پسرش محمد رضا هم آنچنان بر اريكه قدرت سوار نبود تا بتواند در مقابل درشتي هاي محمد مسعود واكنشي در خور نشان دهد ، فضاي بسته نیز باز شده بود و احزابي همچون حزب توده در حال قدرت گرفتن بودند .
بدينسان تا 23 بهمن 1326 ، مسعود ، لحظه به لحظه لحن خود را شديد و شديدتر مي کرد، يك هفته قبل از تاريخ فوق الذكر در شماره 137 مرد امروز ، مقاله اي به قلم مسعود منتشر شده ، و در آن به اشرف پهلوي خواهر دوقلوي شاه به دلیل خريد پالتو پوست بسيار گرانقيمت و پوشيدن آن در مجلس و انظار ، حمله شديدي کرده و اين وضعيت را با فقر و بيچارگي مسكينان در تضاد دانسته بود .
متن مقاله به همراه عکس چاپ شده از اشرف به شرح زیر میباشد.
والاحضرت اشرف پهلوی
نقل از روزنامه اطلاعات چهارشنبه
( والاحضرت اشرف پهلوی، امروز صبح ، در نمایشگاه
پارچه از محصولات این کارخانه را انتخاب کرده گفتند:
<< از این پس ، من از این پارچهها برای خود لباس درست میکنم>>
والاحضرت امروز برای تشویق از صنایع داخلی به این نمایشگاه تشریف آورده بودند و با حضور چند تن از وزیران و عدهای از نمایندگان مجلس و مطبوعات ، از نمایشگاه بازدید نمودند.
ارزانی قیمت پارچهها نیز مورد توجه والاحضرت قرار گرفت و هنگامی که نمایشگاه را ترک میکردند گفتند:
<< آقایان بیاییم سرمشق دیگران شویم : همه وزراء ، وکلا، رجال ،روزنامه نویسها همه پارچههای وطنی بپوشیم. صنایع داخلی خود را حمایت کنیم این یکی از طرق خدمت به مملکت ماست من پیشقدم میشوم و از تمام دوشیزگان و بانوان ایران میخواهم که آنها نیز برای خدمت به وطنشان، از این رویه پیروی کنند>>
از مجله آمریکن ماگازین_ شماره ماه دسامبر 1947
آقای عزیز: در مقالهایکه در صفحه 114 شماره نوامبر خود تحت عنوان (( پرورشدهندگان مینک))( یک نوع قاقم و راسو) نوشته بودید که 500 عدد از پوست این حیوانات را برای پالتوهایی که قیمت هر یک 25000 دلار میشود فروختهاند.
من عجولانه منتظر هستم تا ببینم که چه کسی این همه پول را برای گرم کردن خود پرداخته است .آیا امروز هم باز پرنس چارمینگی وجود دارد که برای زنان اینطور خرج کند و یا این پالتو را برای موزه خریدهاند؟ چونسن هاریس
اولین پالتو پوست << مینک >> را پرنس چارمینک نخریده بلکه شاهزاده اشرف پهلوی خواهر دوقلو پادشاه ایران خریداری کرده است.
این پالتو پوست توسط آرتور شوارتز در مغازه پوستفروشی << نردریکا>> در نیویورک تهیه شده و از پوست 75 حیوان تشکیل گردیده است....
(مرد امروز )
قیمت هر دلار از شصت ریال نیز تجاوز کرده و این مبلغ بالغ بر یک میلیون و پانصد هزار ریال میشود ما توفیق والاحضرت اشرف شاهدخت را در ترویج منسوجات داخلی مخصوصا حمایت و پوشاندن و گرم کردن گدایان و برهنگان از خداوندی که آنها را آنطور و پانزده میلیون ما را اینجور خلق فرموده است خواهانیم!)
تصویر شماره 3 – مقاله در باره اشرف پهلوی
در زیر عکس چاپ شده نیز به طعنه نوشته شد
( یک میلیون و پانصدهزار ریال قیمت پالتو پوست شاهزاده والا تبار ماست که همیشه در تشویق از صنایع داخلی و حمایت از فقراء و بینوایان پیشقدم بودهاند)(6)
خشم دربار از اين ماجرا برانگيخته شد . تماس و پيغام برقرار شد و محمد مسعود در جريان اين نارضایتی قرار گرفت . در23 بهمن ياد شده ، در حدود ساعت يازده شب ، محمد مسعود به آرامي از محل دفتر مرد امروز در خيابان لاله زار خارج شد و به طرف اتومبيل خود رفت . دو گلوله شليك شد وپس فردا تيتر روزنامه مرد امروز چنين حروفي چيني گرديد :
« پريشب محمد مسعود كشته شد»(7)
تصویر شماره 4 – قتل محمد مسعود در هفته نامه مرد امروز
و به ناگاه در پايتخت جنجال به پا شد ، با آنكه نيش انتقاد مسعود افراد بسیاری را مجروح ساخته بود و کمترکسی دل خوشی از او داشت ، اما همگان، متفق القول انگشت اتهام را تنها به يك سمت نشانه رفتند :« اشرف و شاه» . بلافاصله در مدح شهامت و آزاديخواهي مسعود صدها مطلب و مقاله نگاشته شد .
تصویر شماره 5 – مقاله در باره قتل مسعود
شهادت محمد مسعود مدیر مرد امروز
روزنامهنگاران و نویسندگان مطبوعات تهران به نمایندگی عموم مطبوعات ایران با کمال تاثر خبر تاسفآور شهادت محمد مسعود نویسنده و مدیر مرد امروز را به اطلاع میرسانند. اين موضوع تا سالها بعد نُقل محافل خصوصي و مطبوعاتي گشت . ولي به راستي قاتل محمد مسعود كه بود؟ انور خامه اي از كادرهاي حزب توده در آن زمان، وضعيت را چنين شرح مي دهد: «اكثر مردم تصور مي كردند كه اين ترور به دستور دربار انجام گرفته است. روزنامه هاي وابسته به سياست انگليسي و حزب توده نيز اين شبهه را تقويت مي كردند و با گوشه و كنايه ترور مسعود را كار دربار و هدف از آن را اختناق مطبوعات و مقدمه ديكتاتوري شاه جلوه مي دادند.
مثلا”روزنامه «مردم» ارگان حزب توده در سرمقاله خود نوشت :
«حكومت ديكتاتوري بيست ساله نخستين اقدام خود را با ترور يكي از مدعيان جرايد آغاز نمود. قتل محمد مسعود اعلام خطري است براي تمام كساني كه از تجديد دوران ديكتاتوري گذشته وحشت دارند… اگر دولت در كشف ريشه هاي قوي اين جنايت سهل انگاري كند … آن وقت ملت ايران حق دارد مظنون شود… و تصور كند كه مقامات بالاتر در اين نقشه بي باكانه و فجيع بي دخالت نيست» (8)
تا سالها، داستان قتل محمد مسعود به دست شاه و اشراف در محافل به عنوان يك اصل مسلم مورد پذيرش قرار گرفته بود. تا اينكه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و دستگيري رهبران حزب توده گره اين معماي عجيب باز شد.
بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبري ، تئوریسين حزب توده و نفر دوم تشكيلات مزبور، ادامه دهيم:
« در سال 23 بهمن 1326،محمد مسعود، در اثر گلوله يك تروريست كشته شد ، تا آنجا كه براي من معلوم است ، ارگانهاي رسمي حزب تصوري از آن نداشتند و نمي دانستند كه در اين واقعه ، تروريست ، سروان عباسي و آمر آن خسرو روزبه بوده است . خسرو روزبه بعدها آن را در اعترافات خود افشاء كرد ، مطابق توجيه او این ترور براي ايجاد يك شوك عصبي عليه دربار بود ،زيرا خسرو اطمينان داشت كه قتل صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد»(9) انور خامه اي دراین باره مي نويسد :«آنچه مسلم است اينكه كمتر كسي اين ترور را به حزب توده نسبت مي داد . من نيز مانند بسياري از مردم آن را كار دربار مي پنداشتم . علت اين حسن ظن چند چيز بود… از يك مشت تحصيلكرده اروپا ديده بسيار بعيد مي نمود كه روزنامه نگاري را آن هم به اين شكل فجيع به قتل برسانند… اما تنها پس از دستگيري خسرو روزبه در 15 تير1336 و اعترافات او معلوم شد كه كميته ترور حزب توده اين كار را انجام داده است.»(10)
تصویر شماره 6 – خسرو روزبه
كيانوري رهبر حزب توده در خاطرات خود مي نويسد :
«خود روزبه در محاكماتش اين مطلب را با تفصيل شرح داد. جريان اين بود كه روزبه ، جدا از آن سازمان افسر آزاديخواه ، يك گروه ترور ، مركب از خودش ، ابوالحسن عباسي ، حسام لنكراني ، بانو صفيه (صفا) حاتمي و چند نفر ديگر تشكيل مي دهد. اين گروه تصميم مي گيرد كه افرادي را ترور كند و تقصير را به گردن دربار بيندازد و ابتدا محمد مسعود را انتخاب مي كنند .جريان ترور به اين شكل بوده كه مسعود از محل روزنامه اش باز مي گشته است. اينها با اتومبيل حسام لنكراني سر يك چهارراه مي ايستند و ماشين محمد مسعود را متوقف مي كنند. زمانيكه مسعود در ماشين را باز مي كند ، عباسي با شليك به مغز او ، او را مي كشد و فرار مي كنند. گويا فردي اتومبيل حسام را ديده و شماره آن را برداشته بود پليس اين شماره را دنبال مي كند و احمد لنكراني و برادران حسام را دستگير مي كنند (اتومبيل به نام حسام بوده)ولي آنها پس از چند روز آزاد مي شوند . حسام لنكراني هم چند روز مخفي مي شود»(11)
در اينجا لازم به ذكر است كه حسام لنكراني ، مسئول چاپخانه مخفي حزب توده ، نيز به علت اعتياد شديد به هروئين و حيف و ميل مالي ، بعدها تحت نظر خسرو روزبه و توسط همسرش صفیه حاتمی ترور گرديد.
پس از ده سال خسرو روزبه در متن اعترافاتش نظر خود درباره ترور مسعود را چنين توصيف مي كند : «بطور كلي جلسه اي كه ما تشكيل داده بوديم يك جلسه افراطي و مركب از افراد تندرو و احساساتي بود. عقيده اي كه ما را به دور هم جمع كرده بود اين بود كه خيال مي كرديم حزب توده ايران حزب محافظه كاري است ، يا لااقل رهبران از افراد ترسو و محافظه كار تشكيل شده اند و نمي خواهند و يا قادر نيستند تصميمات تند و شديد بگيرند… به نظر من ترور مسعود با تئوريهاي ماركسيستي مطابقت نداشته است … انجام اين كار به نظر من در شرايط حاضر نادرست است ، ولي در شرايط ده سال پيش كه سطح اطلاعات من در مسائل تئوريك پايين تر از حالا بود و به اين اشتباه تئوريك واقف نبودم بي اشكال بنظر مي رسيد.»(12)
ولي جالبترين روش برخورد را پس از كشف عاملين واقعي ترور، مسئولان اصلي حزب توده در آن زمان به نمايش مي گذارند.
احسان طبري در اين مورد مي گويد:
«متن دفاعيه روزبه از طرف كميته مركزي حزب كمونيست شوروي به من داده شد ، كه آن را به رهبري حزب توده تحويل دهم، در سال1961 … در آن موقع نمي دانستيم اين سند چگونه به دست معاون شعبه بين المللي حزب كمونيست شوروي(پوزديناك) رسيده است… پوزديناك توضيح داد، كه آنها دفاعيه را ترجمه كرده و از متن آن باخبر شده… شما آن را چاپ كنيد و بلا فاصله بعد از چاپ آن به فارسي براي چاپ به روسي اقدام خواهيم كرد…» و افزود: «اين دفاعيه نام خسرو را در كنار نام مردان استوار انقلابي خواهد داد» در تمام دوران زندگي و مبارزه روزبه و بعد از بازداشت ابدا” صحبتي از او در مطبوعات شوروي نشده بود… تير باران و مرگ لازم بود تا نام روزبه در مطبوعات شوروي ظاهر شود… باري تصميم گرفته شدكه موافق توصيه اي كه شورويها كردند ، اين سند ، پس از رفع معايب و نقائص آن چاپ شود. ظاهرا” از ميان چيزهايي كه در اين دفاعيه حذف شد، يكي هم جريان ترور محمد مسعود، مدير مرد امروز است… چون حزب مي خواست اين سند را به نام خود نشر دهد، نمي توانست ترور محمد مسعود را كه عمل شنيعي بود، در متن باقي گذارد .ولی زیباسازی چهره ی دفاعيه ی خسرو روزبه انجام گرفت. دست نزدن به اين اصلاحات ، توصيه شوروي را دائر به انتشار دفاعيه محال مي ساخت. پس از چاپ دفاعيه ، اين سند چند بار تجديد چاپ شد و پس از حزب كمونيست شوروي، احزاب معروف كمونيستي مانند فرانسه، ايتاليا ، انگلستان و … دفاعيه را نشر دادند و براي آن تبليغ فراوانی کردند.دانشجويان ايراني كه در غرب مي زيستند خسرو روزبه را به عنوان قهرمان تلقي كردند.خسرو روزبه در نظر آنان «کمونيست مطلق» و « ماوراء حزبي »بود. در نتيجه تبليغات به سود روزبه ، وسيعترين زمينه را در ميان ايرانيان كسب كرد و در مجموع رهبري (حزب توده)از اين جريان برد كرد»(13)
تا به اينجا ما به اين نيت جمعي ترور كنندگان واقعي محمد مسعود پرداختيم ، ولكن سوالات اساسي و مهمتري باقي مانده، آيا خسرو روزبه بر خلاف تز«شوك عصبي بر عليه دربار» كه با آن گروه ترور را وادار بدين كار نمود ، دليل شخصي براي اين كار داشته است؟
احسان طبري در اين مورد مي گويد :
« دكتر بقائي دو سال بعد سندي را افشاء كرد كه نشان مي دهد توجيه روزبه درست نيست. زيرا مسعود گويا سندي را دائر بر ارتباط رزم آراء و خسرو روزبه داشته است و لكن ماهيت و اعتبار سند تاكنون پوشيده مانده است» (14)
به هر حال داشتن دو نيت در آن واحد ( نيت شخصي و نيت جمعي) تغييري در نفس محكوميت ترور مسعود نمي دهد. ولي زاويه مهمتر و عبرت آميز و نه چندان دلچسبي از تاريخ مطبوعات در آن دوران باقي مانده كه بايد بدان بپردازيم. هدف و نيت اصلي محمد مسعود از نگارش آن مقالات تند و تيز بر عليه همه چه بود؟
اين موضوع را پير داستان نويسی ايران ، جمالزاده در آخرين سالهاي زندگي خود افشاء مي كند:
«از بيشرفترين آدمهاي دنيا كه مي توان به زبان آورد، اين مرد بود . به من خيانتي نكرد ، اما در دروغگوئي ، در پشت هم اندازي ، در خيانت ، كم نظير بود . خودش حرفهايي براي من زده كه شنيدني است . وقتي من در ايران بودم ، داستانهاي او را در روزنامه شفق سرخ مي خواندم… يك روز جواني آمد پيش من كه قد كوتاهي داشت. گفت: من همان محمد مسعودم پرسيدم كه كجا زندگي مي كند؟… بعد از زندگاني خودش ، از گرسنگي خوردن خودش ، حرفهاي عجيب و غريبي زد . من دلم برايش سوخت . وقتي كه برگشتم به اروپا، كاغذي نوشتم به علي اكبر داور ، وزير ماليه كه با من در ژنو درس خوانده بود. داور آن زمان وزير ماليه بود . كاغذ نوشتم كه اين جوان دارد از گرسنگي مي ميرد ، تو يك كاري برايش بكن . آقا بنا شد ، كه او را به خرج دولت ايران بفرستند يكي دو سال در اروپا درس بخواند… در بلژيك روزنامه نويسي مي خواند . همان موقع ، روزي آمد سراغ من و گفت که دختري رفته توي وزارت فرهنگ و هنر تهران ، كه ما زن و بچه مسعود هستيم و او ما را بدون خرجي ول كرده رفته اروپا. وزارت فرهنگ هم بنا شده كه حقوق مرا نصف كنند، كه نصفي را او بردارد. ولي آقاي جمالزاده من اصلا” زن ندارم، بچه ندارم ، من دارم از گرسنگي مي ميرم .دوباره كاغذ نوشتم به ايران كه اين زن ندارد ، بچه ندارد ، چرا حقوقش را نصف كرده ايد؟ باز دوباره يك روز خودش آمد پيش من و عکسي از جيبش در آورد كه بچه ام را ، ببين، چقدر شبيه من است.
دختر است. گفتم :راست مي گويي ، خيلي به تو شبيه است ، اما تو كه گفتي بچه ندارم… گفتم : پس زن هم داري ؟ گفت : بله زن هم دارم صيغه بود گفتم : چكارش كردي ؟ گفت : مجبور شدم خانه اي در تهران اجاره كنم ، خانه كوچكي بود . ولي اول ماه به اول ماه كه صاحبخانه مي آمد و پولش را مي خواست… من داد و بيداد راه مي انداختم كه مرديكه توي خانه من پيش زن من ، چكار داري ؟ اما او هم مي گفت : از خانه بيرون نمي روم تا اينكه چند ماه اجاره عقب افتاده را بدهي . ديدم چاره اي ندارم . رفتم جلو آينه با چاقو زدم تو سر خودم و فرياد زدم ، آي مردم ، اي مسلمانان ببينيد اين مرد مرا به چه روزي انداخته ، مرا داشت مي كشت ! و به اين شكل اجاره ندادم!» جمالزاده در مورد مقالات جنجالي مسعود ادامه مي دهد: « …بعدها دوباره به ايران رفتم ، يك روز باز مرا وعده گرفت. ديدم عمارتي ساخته بيرون دروازه و دو تا نوكر دارد. نوكرهاي خوش لباس. يك آوازه خوان زن و يك تار زن زن و يك تمبكي را هم وعده گرفته بود . چندين بار گفتم : من نمي توانم وقت ندارم.. اما دو نفر آدم حسابي آمدند و گفتند كه آقاي جمالزاده مسعود خيلي دلش ميخواهد كه شما به خانهاش برويد .
رفتم و ديدم كه آن كس كه از گرسنگي داشت ميمرد ، عمارت ساخته و … ، تا اينكه رفتم سر ميز شام آن دو نفر آمدند كه خدمت كنند ، با لباسهاي خيلي خوب و شيك … بعد آن دو نفر مرا بردند توي اتاق ديگري و گفتند : جمالزاده تو چرا براي روزنامه مسعود مقاله نمينويسي ؟ گفتم : ميدانيد چيست ؟ من مقاله ادبي مينويسم ، اما اين روزنامه تمام مقالاتش سياسي است . من اهل سياست نيستم . » بعد يكي از آنها گفت : جمالزاده ميداني چرا همهاش سياسي مينويسد ؟چون اين خانه را كه ميبيني ما برايش درست كرديم ، و از همين راه» تعجب كردم و پرسيدم چطور توانستهاند از راه روزنامه برايش خانه درست كنند ؟گفت: ما ميدانيم در تهران آدمهاي پولدار چه كساني هستند . ميآييم به مسعود ميگوييم كه مثلا به ریيس روزنامه اطلاعات بد بگو … به وهاب زاده فحش بده ،به فلان تاجر فحش بده . او هم شروع ميكند . ولي آن پايين مينويسد :«بقيه دارد»آن وقت ما ميرويم آن مرد را كه برايش مقاله نوشته ميبينيم و ميگوييم اگرميخواهي بقيه نداشته باشد بايد ده هزار تومان بدهي آن مرد هم ميگويد : «ده هزار تومان نميتوانم بدهم» پنج هزار تومان ميگيريم ميآييم سه نفري تقسيم ميكنيم»(15)
اين نكته مي تواند سرنخ جالبي براي تحقيق باشد. اگر امروزه ، فرد كنجكاوي به دوره هاي مجله مرد امروز مراجعه نمايد به تعدادي از اينگونه مقالات به بعد وعده داده شده برخورد مي كند ، كه قسمتهاي بعدي آن هرگز چاپ نشده اند و اين به عينه ثابت كننده شهادت مرحوم جمالزاده درباره دليل اصلي افشاگريهاي محمد مسعود مي باشد . به يك نمونه از اين مقالات توجه كنيد :
تصویر شماره 7 - یک دیپلمات زبر دست
يك ديپلمات زبردست و معاونش فاطمه خانم
« اين داستان مهيج كه شرح عمليات يكي از نمايندگان سياسي دوره حكومت ديكتاتوري را در مصر و كابل و بلژيك به خوبي مجسم و همچنين اقدامات او در زمان تصدي اداره كل تجارت تشريح كرده است از هر حیث جالب توجه است.خوانندگان محترم را به خريداري يك نسخه آن دعوت مي نماييم . اين داستان عبرت انگيز به قلم چند نفر از ايرانيان كه از نزديك شاهد عمليات ديپلمات محترم بوده اند ، نگارش يافته و به زودي در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت )) (16)
ادامه داستان ديپلمات و معاونش هرگز در شماره بعدي به چاپ نرسيد و جالبتر آنكه ، اگر از اين افراد کسی پس از پرداخت رشوه ، به سبب ناراحتي موضوع را در جائي ابراز مي نمود ، محمد مسعود با شدت هر چه تمامتر آن را دليل مظلوميت خود قرار مي داد . به عنوان مثال قضيه حق السكوت بگيري مسعود از حاج مير علي نقي كاشاني ، به بيرون درز مي كند . در اين رابطه محمد مسعود به عنوان جواب به يك نامه كه نگارنده آن با (ب.ب) مشخص شده ، ترفند جالبي بكار مي بندد . عين متن نامه - احتمالا ساختگي است- وجوابيه مسعود ، در ذيل درج مي گردد:
تصویر شماره 8 - در باره حاج میرزا علی نقی کاشانی
«اداره محترم روزنامه مرد امروز اطرافيان آقاي حاج ميرزا علي نقي كاشاني مي گويند حاجي مبلغ 140000 ريال نقد و يك ماشين به آقاي مسعود داده كه پايش را از كفش حاجي بيرون بكشد عقيده شما چيست ؟ اگر اين موضوع راست باشد ما در اين مملكت ديگر حرف كه را بشنويم. زيرا شما در ميان ملت دشمن شماره يك رشوه شناخته شده ايد . توضيح شما موضوع را روشن ميكند آقاي ب.ب»
جوابيه مسعود
((آقاي ب.ب در اين محيط تهمت و افتراء، در اين اجتماع بدبيني و سوءظن، البته اگر كسي استفاده نكند ، عاقل نيست، زيرا مسلم است كه اگر امثال من براي جامعه فداكاري كرده و از هر زهري آلودگي خود را بركنار دارند ، براي پاداش روز قيامت نيست بلكه براي حفظ احترام و آبروي خود در زندگي و بقاي نام نيك پس از مرگ است … چون اصراري در جواب نموده بوديد ناچارم توضيح دهم من هنوز معتقدم تمام افرادي كه در جنگ از بدبختيهاي بشر سوء استفاده كرده … مردمان پست و بي شرفي هستند كه بايد در هر كجا و هر كشور وجود دارند اول حساب آنها را تصفيه نموده، و بعد به حل مسائل پرداخت… من حاجي عل نقي و تيپ او را نه تنها از نظر ايران بلكه از نظر عمومي باني جنگها و مسبب بدبدختي ها و مستحق شديدترين مجازاتها ميدانم و از اين دسته بدتر و بي شرفتر فقط اشخاصي را مي دانم كه از اين پست فطرتان حق السكوت گرفته و جنايات آنها را ناديده مي انگارند . من در حد خود اين دزدهاي جاني را تا بالاي دار تعقيب خواهم كرد…»(17)
اين جوابيه شديد الحن ، باعث ترك مخاصمه از دو طرف مي گردد ، نه از سوي اطرافيان حاجي ميرزا علي نقي كاشاني تاجر معروف ، بحثي از اتومبيل و صدو چهل هزار ريال پرداختی مي شود و نه مسعود در تعقيب اين جاني تا پاي دار ، مي كوشد.
اگر به جمع بندي موارد مذكور بپردازيم ، بطور خلاصه ميتوان ابراز نمود كه محمد مسعود در پشت بي باكي و شجاعت مطبوعاتي و تيتر هاي مردم پسند به كسب مال مشغول بوده ، خسرو روزبه ، نيز در يك عمل غير اخلاقي ، از موقعيت افشاءگري مسعود عليه اشرف و پالتو پوست استفاده و او را ترور مي نمايد تا گناه به گردن خانواده سلطنتي بيفتد . حزب توده نيز كه سالها از خسرو روزبه اسطوره انسانيت و قهرماني ساخته و جوانان زيادي را بر اساس همين الگوسازي به قعر كشيد ، با حذف اعترافات روزبه در مورد اين قتل حقيقت را پوشيده انگاشت . نكته جالبي كه در اينجا بايد بدان اشاره كرد ، موضوع پالتو پوست اشرف پهلوي است كه مستمسك مسعود براي فحاشي به خانواده شاه و استفاده روزبه از اين موقعيت شد.
اشرف پهلوی سالها به داشتن این پالتوپوست مینازید و در مجامع مختلف آن را به تن میکرد از این موارد میتوان به دیدار او با مارلون براندو در یک مهمانی شبانه اشاره کرد.
« در آن شب من پالتوی پوستی را پوشیده بودم که سالها قبل(..... )به من هدیه کرده بود. وقتی براندو و دوست مشترکمان مرا با تاکسی به منزل میبردند، براندو در نهایت گستاخی به من گفت: شما بسیار خانم جذابی هستید به علاوه از پالتویی که پوشیدهاید به نظر میرسدیا خانم بسیار ثروتمند هستید یا معشوقه مرد بسیار ثروتمند.
از این حرف لحظهای خشکم زد او گفت به نظرم نمیدانید من کی هستم .گفتم برعکس آقای براندو، من شما را خیلی خوب میشناسم ولی مسلما شما نمیدانید من کی هستم»(18)
اینکه مارلون براندو ، واقعا صفت خانم بسیار جذاب رادر باره والاحضرت اشرف پهلوی به کار برده ویا خیر، خودموضوع تحقیق مفصل دیگری است.
ولي واقعيت درباره این پالتو پوست عجیب و تاریخسازچه بود؟ و اسم چه شخصیتی به جای پیشبینی براندوی معروف در نقطهچین بالا وجود داشته است؟
شاید باور آن کمی دشوار باشد ولی انور خامه اي نام اهدا کننده پالتو پوست را این چنین افشاء میکند
«بعدا” معلوم شد كه اشرف اين پالتو را نخريده ، بلكه هديه اي است كه استالين به هنگام پذيرايي در كاخ كرملين به وي بخشيده است»(19)
و جالب اينجاست که اشرف پهلوی نیز در آخرین کتاب خاطراتش ( من و برادرم)نوشته :
(قبل از آن که روسیه را ترک کنم، استالین یک کت عالی پوست خز برای من هدیه فرستاد. این هدیه خیلی در روزنامهها سرو صدا راه انداخت ، ومن هنوز از پوشیدن این کت که یادگار اولین ماموریت سیاسی خارجی من است ، لذت میبرم) (20)
سوالي كه در اين ميان باقي مي ماند ، اين است كه اگر خسرو روزبه مي دانست كه پدر سوسياليستهاي كمينترن ، ژوزف استالين ، چنين پالتو پوستي را به اشرف بخشيده ، آیاهمچنان از اين مستمسك براي ترور محمد مسعود استفاده مي نمود؟
به هر حال اكنون اشرف در آخرین روزهای عمر خود به بیماری آلزایمر دچار شده و هیچ خاطرهای را به یاد نمیاورد وهر دو شخصيت اصلي این داستان شبه پليسي نیز پس از گذشت دوره اي پرستشها ، ستايشها و اسطوره سازي دروغین ، در زير خروارها خاك خفته و اندك بهره مادي و معنوي، از اين ماجرا آفريني ها نبردهاند
پس در آخر تنها می توان به این جمله بسنده کرد:
که آيا براستی تاريخ، در جای جای خود، سرشار از اينگونه طنزها نيست؟
منابع
مسعود محمد ، مرد امروز ،پنجشنبه 29 مرداد 1321، شماره اول ، ص1 ،-1
مسعود محمد ، مرد امروز،29 اردیبهشت1322 ، شماره 32 ، ص 5 ،-2
3- مسعود محمد ، مرد امروز، شنبه 26 آذر 1323، شماره 12 ،ص 1
4- مسعود محمد ، مرد امروز ، شنبه16 اردیبهشت1323، شماره 18، ص1
5- - مسعود محمد ، مرد امروز ،شنبه 9 اردیبهشت 1323، شماره 17، 6ص 15
- مسعود محمد ، مرد امروز، شنبه 17 بهمن 1326، شماره 136، ص 26
- مسعود محمد ، مرد امروز، شنبه 24 بهمن 1326، شماره 138، ص 17
انور خامه اي ،خاطرات سياسي انور خامه اي، نشر گفتار،چاپ اول،تابستان 1372،ص693، -8
9- طبري احسان ، كژراهه، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ، 1366، ص85
خامه اي انور ،خاطرات سياسي انور خامه اي، نشر گفتار،چاپ اول،تابستان 1372،،ص693، -10
11- کیانوری، نورالدین،خاطرات نورالدين كيانوري،انتشارات اطلاعات، چاپ دوم ، 1372 ، ص149
زیبایی سرهنگ،كمونيزم در ايران، انتشارات ساواك ،تهران ، چاپ اول،1334 ،ص440،- 12
13- طبري احسان ، كژراهه- انتشارات امیرکبیر،چاپ اول ، 1366، ص224،
14 - طبري احسان كژراهه، ، انتشارات امیرکبیر،چاپ اول، 1366، ص84،
15 - رضوی مسعود ،لحظه اي و سخني- مصاحبه با جمالزاده ،انتشارات همشهری، چاپ اول، 1373 ،ص84،
مسعود محمد ، مرد امروز ،شنبه 26 آذر1322، شماره 12 ،ص 6-16
17- مسعود محمد ، مرد امروز ،شنبه 25 خرداد1325 ، شماره 60، ص7
پهلوی اشرف ،من وبرادرم(خاطرات اشرف پهلوی)، نشر علم،چاپ اول، تابستان ،1375، ص 18 170
19- انور خامه اي ، خاطرات سياسي انور خامه اي ، نشر گفتار،چاپ اول،تابستان 1372،ص693
20 - پهلوی اشرف ،من وبرادرم(خاطرات اشرف پهلوی)، نشر علم،چاپ اول، تابستان ،1375، ص 170