این روزها فيلم سینمایی «بی خود و بی جهت» به کارگردانی «عبدالرضا کاهانی» درحال اکران عمومی در سینماهاست . فیلمی که توانسته در گیشه فروش نسبتا مناسبی داشته باشد. این فیلم جزو فیلمهایی است که از سوی حوزه هنری اجازه اکران در سینماهای زیرمجموعه این نهاد را ندارد و فقط در سینماهای خصوصی و دولتی در حال اکران عمومی است. عبدالرضا کاهانی کارگردان جوان نیشابوری تا کنون فیلم هایی چون : اسب حيوان نجيبی است ، هيچ ، آن جا ، بيست ، آدم ، رقص با ماه و باد به دستان را برای سینما ساخته و فیلم هشتم او «بی خود و بی جهت» این روزها در حال اکران عمومی است. کاهانی در سه فیلم آخر خود (اسب حيوان نجيبی است ، هيچ و بی خود و بی جهت) دغدغه ای که پیدا کرده بیشتر در خصوص مشکلات انسان معاصر به خود انسانی که در شهرها زندگی می کند است. در واقع او با انتخاب و خلق کارکترهای خود از جامعه فرو دست جامعه امروزآدمهایی را به تصویر می کشد که اسیر مناسبات اجتماعی خویش هستند و نمی توانند راهکار مناسبی را برای خلاصی از مشکلات خویش پیدا کنند و ناچارند که به هر حیله و نیرنگی شده زندگی خود را حتی با پشت کردن به طبقه اجتماعی و عواطف انسانی حل و فصل کنند . در فیلم «هیچ» با خانواده ای فقیر سر وکار داریم که شخصیت های کاملا قابل لمس هستند و هر کدام برای خلاصی از فقر و مشکلات مالی دست به کارهای مختلفی می زنند و درنهایت اتفاقات تراژیکی در بستر این خانواده فقیر رخ داده و باعث فروپاشی خانواده می شود.
در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» کاراکتر اصلی فیلم کمال خسروجردی به هردلیلی مثل «به دست آوردن پول» با نام مستعار خودش را با جا زدن به جای مامورین نیروی انتظامی به سراغ افراد مسئله دار رفته و با اخاذی از آنها روزگار می گذارند. در این میان فیلم به زندگی افرادی سرک می کشد که همه مشکل به نام پول دارند و رهایی از مشکلات اکثر آنها هم با پول قابل حل است. هر چند این فیلم در جاهایی تصویر سیاهی از جامعه ارائه می دهد اما درکل می تواند مقصود سازنده را از ساخت فیلم برساند. در فيلم سینمایی «بی خود و بی جهت» هم که گره خوردن زندگی داستان زوج «فرهاد» با بازی «احمد مهرانفر» و «الهه» با بازی «نگار جواهريان» و زوج «مژگان» با بازی «پانته آ بهرام» و «محسن» با بازی «رضا عطاران» است. این دو خانواده در یک ماراتن چند ساعته مجبورند مشکلات زندگی خود را حل کنند ومهمترین مشکلی که در زندگی این دو زوج وجود دارد پول است. پولی که مشکل سرپناه آنها را حل می کند. پولی که اسبابی برای خوشبختی «فرهاد» و «الهه» است و همچنین وسیله ای برای تهیه سرپناهی برای «مژگان» و «محسن» می شود. در واقع این فیلم هم مانند دو فیلم قبلی کاهانی به نوعی درباره مشکلات، بدبختی ها، فصله طبقاتی و طبقه فرو دست ساکن شهرتهران است که تلاش می کنند تا راهکاری برای فرار از طبقه اجتماعی خویش به وسیله پول پیدا کنند. این کارکترها وشخصیت ها در عین حال که با توجه به طبقه اجتماعی خویش جدی هستند کمی هم با چاشنی بذله گوئی خلق شدند و آدمهائی هستند زخم خورده و عصبی از روزگار و دچارکمبود عاطفی و عشقی هستند و درآرزوی عشق و دوست داشته شدن می سوزند. اکثر این کارکترها مخاطب را به یاد باخت های زندگی و امیدهای از دست رفته می اندازد. شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که کارکترهای های کاهانی در جامعه امروز به دنبال برطرف کردن نیازهای اولیه زندگی خویش که همان رفاه، غذا و سرپناهی برای زندگی باشد ، دست و پا می زنند و این دست و پا زدن از بعد فرهنگی ،اقتصادی ،اجتماعی و جهان بینی روی شخصیت تک تک آنها تاثیرات منفی می گذارد . آدمهایی که ازامکانات اولیه زندگی محرومند و همیشه ناکام در تمام عرصه های زندگی به نوعی از جامعه بیرون انداخته می شوند وهیچ راه حلی برای رسیدن به خوشبختی نمی یابند و در نهایت محکوم به هماهنگ شدن با زندگی فقیرانه خود و ساختن با نداشته های خویش هستند. هرچند این فیلم به قوت و پختگی دو فیلم «اسب حیوان نجیبی است» و «هیچ» نیست؛ اما بازهم استعاره ها و نمادها در سراسر فیلم وجود دارد و مخاطب می تواند از آن گاه برداشت تلخ و گزنده ای داشته باشد و یا اینکه با نیشخند با بی تفاوتی از کنار دیالوگها تکان دهنده و ناراحت کننده گذشت کرد وصرفا به سرگرمی صنعتی به نام سینما فکر کند. کاهانی کارگردان هوشمندی است . چرا که او در بازی گرفتن از بازیگرانش در فیلم های اخیراش موفق عمل می کند از بازیگران اش به نحو مناسبی بازی متفاوت می گیرد و بازیگران با تجربه وبی تجربه در آثار او همگی در جهت معنا و مفهوم کلی فیلم های او هستند. به هرحال این فیلم نیز مانند دو اثر قبلی با جنس شوخی ها و طنزهای کلامی به خوبی توانسته مخاطب را جذب نماید واین نشان می دهد که کاهانیمسیر فیلمسازی خود را یافته است وبه هیچ وجهی هم نمی خواهد از این مسیر تخطی کند.