گذری بر نمایشگاه نقاشی سولماز توحیدلو؛
زن؛ تصویری از دغدغه های جهان معاصر
مجموعه ای ار نقاشی های سولماز توحیدلو؛ در گالری سیهون به نمایش رد آمده است. ازین رو در یادداشتی گوتاه به بررسی زن از دیدگاه هنرمند معاصر می پردازیم.
تاريخ : دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۵
هنر در سیر حرکت از ذهن هنرمند به خیال مخاطب؛ از نمودهای گوناگون بهره می گیرد. هنر؛ به بیانی، بروز واقعیت از دریچه خیال هنرمند است و بدین سان از بهایی گران برخوردار.
رنگ و نقش ابزار هنرمند نقاش برای نمایش اندیشه اوست؛ اندیشه ای پالایش یافته و عمیق.
در بررسی هنر نقاشی معاصر این نکته جلب توجه می کند؛ که مفهوم ، جای خود را به بیان فرم گرایانه داده است. حال این که، بیان فرم گرایی که در ایران و در دهه اخیر رواج یافته از کدامین سرچشمه فکری نشأت گرفته است؛ خود جای تأمل دارد. لیکن در میان همین بازار نابه سامان هنرهای تجسمی و در گیر و دار نمودهای آشفته هنر؛ در گوشه و کنار این شهر شلوغ، هنرمندانی هستند که از دغدغه های زندگی معاصر پرده بر می دارند.
در واقع رسالتی که بسیاری از هنرمندان معاصر سعی در فراموشی آن دارند؛ بیان واقعیات جامعه از دریچه ای متفاوت و به خصوص است. در واقع هنر در معنای اصیل؛ آئینه زمان و مکان خویش است. به عبارت دیگر بررسی هنر هر دوران ؛ حکایت از جریان های رایج در اندیشه و فرهنگ و تفکر مردم آن دوران دارد.
به یقین می توان گفت؛ اغلب آثار خلق شده در روزگار معاصر بیانگر آشفتگی های عصر حاضرند. اما آن چه از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ بیان مفهوم در آثار برخی از هنرمندان معاصر است.
یکی از مجموعه آثاری که این روزها در تهران؛ بر دیوارهای گالری سیهون است؛ نمایشگاه نقاشی سولماز توحیدلو است. این نمایشگاه از این منظر جالب توجه است؛ که نگرش های هنرمند را به شکلی آشکار به نمایش می گذارد. گرچه باید به خاطر بسپاریم که این مجموعه مانند تمام مجموعه آثار دیگر دچار آسیب و نقصان است؛ اما از جوانب مختلف، شایسته نگاه دقیق تر است.
یکی از شاخصه های این آثار ، نگرش از زاویه دید یک زن است. زن با تمام خصوصیات و درونیاتی که مردان هرگز حقیقت آن را به راستی در نخواهند یافت. بازیگر اصلی این میدان چهارگوشه؛ یک زن است. زنی که تمام عواطف و ظرافت های وجودی خویش را در پیچ و تاب قلم مو باز می نمایاند. این زن در لامکان و لازمانی محبوس است که با یک تن مایه خاکستری و سیاه مشخص شده است. پس زمینه ای که حکایت از جهان نا آشنای خارج دارد. این نگرش به جهان شاید برگرفته از تجربیات تلخ هنرمند باشد و یا حکایت از نگاه مبهم او به جهان معاصر و یا، هر آن چه غیر از زن است. به نوعی می توان گفت؛ این ابهام حکایت از بازیگر مقابل او یا به بیان شفاف تر« مرد» دارد. عدم آگاهی و احساس امنیت در دنیای خارج از وجود زن. پس زمینه ای که با وجود او دچار تعارض است. این تعارض در نمایش پیکره ها با رنگ سپید قابل تشخیص است.
زن؛ پیچیده در پارچه ای پر چین و شکن، و با رنگی مایل به سپید؛ پرده نقاشی را به صحنه تئاتر شبیه تر کرده است. زن در آثار این هنرمند در جدال پیاپی با جهان خارج است و در عین حال صبورانه در انتظار آینده به سر می برد. صبر برای استحاله در گذر زمان. به عبارت دیگر تحول از نیستی به سوی هستی. لامکان ، در آثار او نقشی اثر گذار دارد و در این لامکان؛ زن، فارغ از شلوغی دوران؛ در فضایی مبهم؛ به دنبال آینده ای نامفهوم می گردد. زن در آثار او در کشمکس مداوم با جهان قرار دارد. این بیان مشخص ماهیت هنرمند را به طور واضح؛ به ذهن مخاطب منتقل می کند.
خطوط پر پیچ و خم در امتداد قامت زن؛ نشان از آشوب های درونی او دارد. دغدغه هایی که شاید به جغرافیای خاصی محدود نیست. از همین روست که چهره به صورت شاخص در آثار وی به چشم نمی خورد.
این امکان وجود دارد؛ که تصاویر، حکایت از نگاه سیاه هنرمند به جهان پیرامون دارد. تنهایی شاخص زن؛ در این مجموعه؛ به حدی واضح است که با اولین نگاه به ذهن مخاطب راه می یابد. اما حکایت به همین جا ختم نمی شود. سیبی سبز میان دستان زن در این تابلوها؛ مخاطب را از آینده ای نا معلوم اما همراه با امیدواری آگاه می کند. این سبزی شاید روایت عبور ذهن از تلخ کامی به سوی روشنایی است. دوراهی تردید آمیزی میان هستی و نیستی. با این حال باید این نکته را در نظر نگاه داشت که قضاوت در خصوص مطلوب یا نامطلوب بودن یک اثر هنری تا حد زیادی درگیر تعابیر و به عبارتی نسبی است.