مریم اطیابی- به گزارش هنرنیوز؛«هر کشور و هر شهر باید با تاریخ خود زندگی کند و این اتفاق بسیار مهم است. جوان که بودم تهران بناهای فوق العاده زیبایی از دوران گذشته به خصوص قاجار داشت که متاسفانه امروزه بسیاری از آنها تخریب شدهاند. فقط تک بناهایی مانند خانه قوامالسلطنه- نخست وزیر قاجار و پهلوی – که زمانی سفارت مصر و افغانستان شد و بعد کاربری بانک پیدا کرد، توانستند از گزند آسیب در امان بمانند.( ساختمان کنونی موزه آبگینه و فارابی در خیابان سی تیر)اما بسیار مهم است که ساختمانهای تاریخی را نگه داریم وقتی به پاریس، لندن، وین یا شهرهای تاریخی دیگر کشورها میرویم اگر بناهای تاریخی این شهرها نبودند تاریخ، فرهنگ و هنرشان را نمیدیدیم.»
هرچند زاده بروجرد است و از سال ۱۹۸۹ (میلادی) تا ۲۰۰۰ رهبری ارکستر فیلارمونیک ارمنستان را برعهده داشته و بیش تر این این ایام را در ارمنستان سپری کرده است اما عاشق تهران است اینقدر که ۳ سال (۹۳-۱۹۹۱)اجراهای خیریه با ارکستر در وین هم به چشمش نمیآید و میگوید:« از بچگی در خیابان سی تیر تهران بودهام و حاضر نیستم محل زندگیام را تغییر دهم. وقتی در خیابان سی تیر، منوچهری یا لالهزار راه میروم، احساس میکنم که در تاریخ و گذشته راه می روم همه به من میخندند و میگویند:« ای بابا! بیا بالاشهر!» اما من سیتیر را با هیچ جای تهران عوض نمیکنم چون وقتی در آن قدم میزنی این حس گذر تاریخ را نمیتوان با چیزی جایگزین کرد».
هر خانه ساز خود را دارد
در سرای کاظمی یا «خانه موزه تهران قدیم» محلهی امامزاده یحیی که عمارتی است تاریخی متعلق به سید کاظم وزیردواب،از ماموران محمد شاه، این فرصت دست داد تا با لوریس چکنواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ایران گفت و گو کنیم. وقتی از او میپرسم بسیاری از ارکسترها و کنسرتهای موسیقی در اماکن تاریخی دنیا برگزار میشوند مگر چه تلفیقی بین هنرموسیقی و معماری بناهای تاریخی وجود دارد؟ پاسخ میدهد:« نشستن در حیاط این عمارت زیبا و تو در تو چه حس خوشایندی به انسان منتقل میکند، حال اگر این حس با یک موسیقی خوب و اجرای زنده همراه شود، قدر مسلم حال همه بهتر و بهتر میشود. معماری، موسیقی و احساس خوب سه رأس یک مثلث را تشکیل میدهند. هنر با ذات آدمی عجین است میخواهد موسیقی باشد یا معماری. تازه هر خانه ساز و نوای خاص خود را دارد. در خانههای تاریخی با درست کردن یک سن کوچک، میتوان کنسرتهای بزرگ برپا کرد.این یک کار بسیار فوق العاده است.»
نابودی، نابودی میآورداو از مدیران شهری میخواهد تا از آثار تاریخی تهران مراقبت کنند، هرچند مطمئن است که برخی افراد با پرداخت پول و یکسری حرفها این خانهها و تاریخ و هویت تهران را از بین میبرند همان طور که درختان را به راحتی بردید و خشک کردند. به اینجای حرفش که میرسد، مکثی میکند و آهی میکشد و میگوید:« مانند باغهای ایرانی که در بچگی در مناطق شمالی تهران به وفور دیده میشد،اما حالا با قطع این درختان هیچ چیز باقی نگذاشتهاند. به جایش در کوچههای شش متری مجتمعهای بزرگ ساختهاند که خدای ناکرده در صورت بروز زلزله امکان هیچ نوع امداد رسانی به آنها وجود ندارد این بهای نابودی درختان و باغهای تهران است. نابودی، نابودی میآورد.»
مسجدهایی که تو را فرا میخوانندچکناواریان ۷۷ ساله عاشق کاخ گلستان است. این شهروند مسیحی تهران فضای مساجد تاریخی تهران را هم بسیار دوست دارد و معتقد است این فضاها آرامش خوبی به او میدهد و البته بیش از همه عاشق مسجد سپهسالار در مجاورت مجلس قدیم در میدان بهارستان است و معماری آن را خارقالعاده میداند.
این موزیسین آن قدر محله سی تیر را دوست دارد که وقتی از وضعیت آب و هوا و نابسمانی ترافیک و... با اوسخن میگویم و میپرسم :« تا به حال شده بخواهید تهران را ترک کنید؟» با خنده جواب میدهد:« اگر روزی عرصه به من آنقدر تنگ شود که مجبور باشم از شهر خود بروم، حاضر نیستم از محلهام بروم. سیتیر بهترین جای دنیا است.»
از خانه قوامالسلطنه تا میدان مشقاما چکناواریان کدام بنا را در خیابان سیتیر بیش از همه دوست دارد؟ خانه «قوام السلطنه» گزینه نخست اوست و پس از آن کلیسای ارامنه و آتشکده زرتشتیها، موزه ملی و بناهای موجود در وزارت امور خارجه(میدان مشق و باغ ملی ) هم در سبد انتخابهای او قرار دارد.
او میگوید:« بچه که بودم وقتی به این میدان میرفتیم وسط آن شهربانی کل کشور بود، که بنایی فوق العاده داشت خوشبختانه از این بنا نگهداری کردهاند و بازسازی شده است که بسیار خوشحالم. راستی پارک شهر را هم خیلی دوست دارم! من خاطرات خوبی از قدیمیترین پارک پایتخت دارم.»
تهران زنده استفکر میکنید نغمه کنونی تهران از نظر چکناواریان چگونه است؟« به من گفتند برای تهران موسیقی بسازم اما چون تهران شهری عجیبی است که در هر ثانیه در آن اتفاقات عجیبی رخ میدهد باید همهی این فکرها را جمع و یک نغمه درست از آن ساخت، تولد،مردن،عروسی، دزدی همه اینها هست. تهران یک شهر زنده و یک شهر فوق العاده است. دوست دارم چنین نغمهای بسازم اما موتورسوارها آن را خراب کردهاند، نمی دانی چطور باید در این شهر راه بروی. تنها چیزی که ممکن است به خاطر آن از تهران فرار کنم ،تعداد زیاد موتور سواران است. چون اینها آرامش را از تهران گرفتهاند.»
لالهزار نو مرکز فرهنگ ایراناز کنار موتورسواران عبور میکنیم و راهی لالهزار قدیم میشویم.چکناواریان میگوید:«. در هر جای دنیا یک چنین خیابانی پیدا میشود. اتریش، فرانسه ، انگلستان و... هم یک خیابان دارند که با فرهنگ آن مملکت گره خورده باشد. لاله زار نو مرکز فرهنگ ایران بود. از ابتدای توپخانه به سمت بالا با تالارهای تئاتر و سینما عجین بود و شما میتوانستید تئاترهای شکسپیر و آگاکریستی و سایر نمایشنامهها را ببینید. یادم هم هست در لاله زار دوسانس پشت سر هم نمایشنامهای از آگاتا کریستی دیدم. در این خیابان حدود هفت،هشت سالن سینما بود شایدم بیشتر. در خیابان جمهوری نزدیک لاله زار هم چندین سینما بود. بهترین نمایشنامهها و هنرپیشهها آنجا بودند. کنسرتهای زیادی هم آنجا برگزار میشد. اما چه شد؟ سینما پالاس که دیگر وجود ندارد، سینما مایاک هم همینطور. سینما کریستال و متروپل هم دیگر نیستند. سینما فاروس، مترو، شهرزاد، مرجان و... پدر من هم سینما«هالیوود» را داشت. یک زمانی خیابان لاله زار نو بهترین و شیک ترین خیابان تهران بود. بهترین خیاطخانهها، رستورانها و فروشگاهها هم در این خیابان بود. بیجهت که نامش « شانزه لیزه» ایران نبود. باکلاسترین خیابان تهران امروز مهمان لوستر فروشهاست.»
برجهایی شبیه زندانآرزوی پیر موسیقی ایران با دیدن تهران بیسر و ته و بیهویت امروز تلخ است! «ای کاش بر میگشتم به تهران قدیم ورآن وقت آرزو میکردم بمانم در آن زمان یا طهران دوباره تکرار شود. دوست داشتم خیابان سی تیر دوباره به گذشته بازگرد. برای من بقیه تهران، تهران نیست. میگویند هوای تهران کثیف است مخصوصاً اینجا که من زندگی میکنم.خوب! خودمان آن را کثیف میکنیم. بالای شهر با آن برجهایش زندان است اما وسط شهر و همین خیابان سیتیر با این همه آلودگی هنوز کاراکتر تهران را دارد و زنده است اما بقیه جاهای شهر، هر نقطه ساز خود را میزند. مردم صبح با خودرو از این برجها میآیند بیرون، شب با خودرو میروند داخل پارکینگ و از آنجا با آسانسور میروند داخل قوطیهایی که نامش شده خانه، نه کسی را میبینند نه صدایی میآید. این زندان است دیگر. اما سی تیر اینطوری نیست.»
برج آزادی نماد تهران
چکناواریان بین مردم بودن را زیاد دوست دارد برای همین عاشق پیادهروی است و البته اگر مجبور شود سوار مترو و اتوبوس هم میشود اما از خودرو شخصی بیزار است همانطور که از موبایل و تلفن خوششنمیآید. از برج میلاد هم بدش نمیآید و معتقد است بنای مدرن خوبی است. برخی کنسرتهایش را هم آنجا اجرا کرده است اما از نظر چکناواریان بدترین مورد این برج راه دسترسی سخت بدان است که مردم پایتخت را از نزدیک شدن به آن محروم میکند. با این حال اگر قرار به انتخاب نماد برای پایتخت باشد گزینه نخست او بیشک برج آزادی است چرا که این برج تاریخی است و خاطرات تهران بدان گره خورده است.
اگر عشق نباشد هویج میشوید!وقتی از او میپرسم از تهران قدیم چه خاطراتی دارید،؟میگوید :« خاطرات زیادی دارم.» بعد همگی میخندیم و میگوییم :« منظورتان خاطرات عاشقانه است؟» و چکناواریان با خنده پاسخ میدهد:«من همیشه عاشقم. دقیقهای نیست که عاشق نباشم. کسی که عاشق نیست اصلا نباید زندگی کند، چون عشق است که آدم را تکان میدهد،راه می رود و بلند میشود. اگر عشق نباشد باید هویج باشید! عشق مهمترین رمز زندگی است، وقتی میآید تو را تکان میدهد و خواب را از چشمانت میرباید. شاید یک لحظه بیاید اما حسش تا همیشه همراهت هست. شاید این حرف من برای امروزیها چندان معنا نداشته باشد اما آنها که قدیمیترند خوب معنی عشق را میدانند چون همه در گذشته دنبال پول نبودند اما الان هستند به همین دلیل زندگیها سخت شده،هرجا پول هست عشق نمیتواند باشد».
عاشق مشهد شدمچکناواریان در اواخر سال ۱۳۴۲ رهسپار اتریش شده و در سالزبورگ کار آهنگسازی را ادامه داده است. دو سال بعد به آمریکا رفته و چندین سال در دانشگاه میشیگان به ادامه تحصیل در رشتههای آهنگسازی و رهبری ارکستر پرداخته است. اما فکر میکنید این عاشق سینهچاک خیابان سیتیر تهران که برای خودش جهانگردی محسوب میشود، پس از محل زندگیاش به کدام شهر علاقهمند باشد؟« من اصفهان را خیلی دوست دارم. لر هم هستم پس قطعاً بروجرد را هم به شکلی ویژه دوست دارم اما جالب است بدانید چند هفته پیش مشهد رفتم برای اولین بار و عاشق مشهد شدم. آن حسی که در حرم امام رضا (ع) داشتم خیلی برایم تأثیر گذار بود. پس از سالها که برای شاهنامه، اپرا نوشتم و نشان فردوسی را گرفتم به مشهد دعوت شدم و دیدن مقبره فردوسی هم خیلی تاثیرگذار بود و البته نیشابور. دوست دارم برگردم و مدتی مشهد بمانم. فردوسی در توس مرده، اما هنوز در شاهنامه زنده است درست مانند حضرت مسیح(ع) که وقتی حواریون دنبال جنازهاش میگشتند، گفتند:« چرا در میان مردگان دنبال او میگردید؟ در زندگان به دنبال او باشید،مسیح زنده است.» فردوسی هم با شاهنامه تا همیشه زنده است.»
لندن و اتفاقات روز هنراز شهرها و کشورهای دیگر لندن را دوست دارد و معتقد است لندنیها فرهنگ بزرگی دارند که بخشی از آنها تخریب شده است و البته فرانسه و پاریس. از نظر او نیویورک و لندن پایتخت هنر دنیاست و تمام اتفاقات روز دنیا در حوزه هنر در این شهر رخ میدهد.
پارک شهر و الهاماتشچکناواریان که تراژدی خسرو شیرین نوشته و سه مرداد قرار است در برج میلاد با رهبری سهراب کاشف همه آثار خود را اجرا کند میگوید: « پاتوق من وقتی میخواهم اثری بسازم پارک شهر است.چون از بچگی زیاد پارک شهر میرفتم برایم نوستالژی است می روم تا الهام بگیرم.»