به نظر می رسد بهانه های رنگارنگی از جمله نداشتن بودجه کافی سبب میشود که نگاهی سهل و ممتنع بر فیلمسازی حوزه کودک ما حاکم شود. علت این نگاه سهل انگارانه برسینمای کودک را چه می دانید؟
به نظرم مشکل ما این است که با مطالعه و شناخت بیگانه شدهایم. همین موضوع سبب می شود تا با نگاهی دقیق به آن چه داریم ننگریم. در حالی که در سنت های فرهنگی ما داستان ها و افسانههای قومی و بسیاری از بازی های ما هستند که قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارند. شاید اگر برنامه ریزان کلان سینمای ایران الگوهایی از جمله ساخت فیلم از روایت های اسطورهای را در دستور کار خود قرار دهند کم کم به یک جریان بدل میشود و کم کم فیلمسازان متوجه قابلیت های داستان های بومی می شوند. البته این حقیقت نیز وجود دارد که ما به سهل انگاری عادت کردهایم. صبر و حوصله ای برای رسیدن به یک فیلمنامه مطلوب به خرج نمی دهیم.
چون نگاه دقیق متضمن مرور زمان است. باید شش ماه تا یک سال صرف تحقیق برای نوشتن فیلمنامه شود، تولید باید به شکل مطلوب اتفاق افتد و عوامل با دقت به وظیفه خود عمل کنند. البته نتیجه سهل انگاری عوامل تهیه فیلم و متولیان این امر این است که یک فیلم سر دستی و بسیار ساده تولید می شود. همه به تولید با این ترتیب بسنده می کنند و دل به یک پروانه زرین خوش میکنند. به یک دیپلم افتخار و طبیعتاً نگاه من تا سال آینده به همین ترتیب ادامه می یابد و به دیگران منتقل میشود. در نهایت به نظر می رسد به این ترتیب سلیقه جشنوارهای رواج پیدا می کند و کاری ساخته می شود که جشنواره پسند باشد، نه کاری که برای کودک ساخته شود. اگر واقعا به نگاهی که در ایران رواج داشت و می گفتند نگاه جشنواره ای است، فکر می کنم که کارها خیلی بهتر از این است که امروز می بینیم. به نظر من آن موقع حتی همه چیز محاسبه شدهتر و خیلی وزین تر از امروز بود. امروز این طور نیست فیلم هایی که امروز برگزیده می شوند به باور من این قدر ها هم محاسبه شده و دقیق نیست. نکته سنجی که قبلا وجود داشت اکنون دیده نمی شود و نگاه جشنواره ای به یک بازی تکراری بدل شدهاست.
نتیجه دیدن فیلم های کودک امروزه فرهنگسازی نیست. در واقع از دقت در فیلمهای کودک نمی توان به این نتیجه رسید که فیلمها فرهنگسازی میکنند. طرز برخورد با کودکان طرز برخورد کودک با بزرگسال، توقع کودک از زندگی و والدین خود هیچ یک منطبق با واژهای به نام «فرهنگسازی» نیست. شاید بتوان گفت علت عدم توان در نمایش شکل درست رفتار در یک خانواده این است که بسیاری از سینماگر های ما خود خانواده ندارند. به نظر شما این موضوع تا چه حد درست است؟
بله این موضوع درست است. بسیاری از سینماگران ما در خانواده زندگی نمیکنند. ممکن است فردی حتی فرزند یا همسر نداشته باشد، اما در محیط خانواده زندگی کند. یعنی در تعامل با والدین خود و خواهرها و برادرها و متعاقباً همسران و فرزندان آنها قرار گیرد. اگر فرد مقید باشد که در خانواده نفس بکشد، طبیعتاً فرهنگ رفتار در خانواده به آنها انتقال مییابد. از دیدن تعامل ها و قرار گرفتن در جریان آنها خانواده و تشکل آنها را حس میکند. چون روز به روز از خانواده فاصله میگیریم و به این ساختار بی اهمیت میشویم، آثارمان هم از این ساختار دور می شود.
پس میتوان گفت نتایج بی بند و باری و بی تعهدی به بنیان خانواده که در میان سینماگرهای ایرانی به یک مد تبدیل شده، ریز به ریز در رفتار و سپس در آثار سینمایی میبینیم؟
در واقع امروز خانواده را به عنوان سنتی که فراموش میشود، می بینیم و درک میکنیم. در واقع نه تنها خانواده ارزش ها به مرزو زمان به ضد ارزش و به بی ارزشی بدل میشوند، یعنی دورهای برای ما مه بود که هر هفته به بزرگترهای خانواده سر بزنیم، در خانه مادربزرگ تجمع کنیم و در کنار آنها باشیم. همه خانواده در کنار هم جمع میشدند و یک زندگی ارزشمند را تجربه میکردند. این رسم حتی به یک وعده غذا محدود می شد اما جایگاه خود را در شکل گیری روح داشت. اکنون در زندگی امروزه آنچنان دچار دغدغه شدهایم، که به بهانههای مختلف از آن بعد از نهار هر جمعه فاصله میگیریم. اهمیت آن را درک نمی کنیم. به مرور زمان بر تک تک سلول های ما اثر می گذارد و تصور می کنیم این موضوعات، موضوعات مهمی نیستند. این آن مشکلیست که به باور من فاصله انداخته میان آدم ها و جمع خانواده. به نظر می رسد هیچ راهی نیست و مشکل همین جاست. در بنیان زندگی امروز ما. راه ها برای فکر کردن به ارزشها بسته شده و این به باور من به سبب فرم زندگی امروز است. ارتباطات دیداری ما به ارتباطات الکترونیک تبدیل شده. حس میکنیم این ارتباط کافیست اما در واقع این خصوصیت در فرزندان ما نیز رسوخ کرده. آنها به جای ملاقات با دوستان و اقوام، به پیام های کوتاه و ایمیل با هم در ارتباطند. این در واقع اهمیت لمس کردن و احساس مشترکی که میتواند در خانواده بدست بیاید را از بین می برد.