یادداشتی از سید محمد بهشتی:
كالبدشكافي مديريت دلواپسي
هرچند توقع بزرگي است انتظار اينكه جامعه بدين حد از بلوغ برسد تا تشخيص دهد كارنامه كسي كه مشغول مديريت دلواپسي بوده چيست، كدام منفعت ملي و كدام ارزش را صيانت كرده و خيرخواهي و حسننيتش را كجا اثبات كرده اما پيدرپي وقايعي رخ ميدهد كه آشكار ميسازد افكار عمومي ميكوشد دچار واكنشهاي عاطفي و احساسي در رفتار نشود. افكار عمومي بهواسطه همين منفعتطلبيها و شيطنتها بهتدريج ميآموزد كه نه آسان باور كند و نه بيتفاوت باشد و از دلواپسي دست بكشد.
تاريخ : يکشنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۱
به گزارش هنرنیوز؛ سید محمد بهشتی- رییس ایکوم و رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی- در یادداشتی که روزنامه اعتماد آن را در صفحه 1 خود منتشر کرد، نوشت:حتما تابهحال تجربه بيخبر ماندن از عزيزي را داشتهايد؛ لحظاتي سخت و دلشورهآور كه همراه با اضطراب سپري ميشود اما به كندي. دلتان به هزار راه ميرود و فكرتان به هزار سو. براي توصيف شرايط در اين دقايق جانكاه بهترين واژه دلواپسي است. شما دلنگران جاني هستيد كه ممكن است به خطر افتاده باشد و اگر از كموكيف حالش خبر ميداشتيد شايد كاري از دست شما در جهت نجات او برميآمد. در اين شرايط بغرنج گاهي سر و كله افرادي پيدا ميشود كه قصد دارند بر اسب سركش دلواپسي شما مهار ببندند و آن را به سويي كه صلاح ميدانند، هدايت كنند. برخي از آنها دلسوزانه تلاش ميكنند با همفكري و همراهي گره مشكل شما را بگشايند و حقيقتا همچون شما نگرانند.
برخي ديگر موقع نشناسند و براي تغيير حالوهوا ميكوشند با طنازي و شوخي حواس شما را به مسائل ديگر منحرف سازند. عدهاي نيز پيدا ميشوند كه با كنايه و طعن و نيش و زهر نه تنها بر نگراني و اضطراب ميافزايند بلكه شروع به عقدهگشايي از مسائل نامربوط ديگر ميكنند. اين هر سه دسته به اصطلاح مشغول مديريت دلواپسي ما هستند. يكي از سر صدق با افروختن چراغي در تاريكي قصد كمك دارد. ديگري نابجا عمل ميكند و سومي قصد دارد از آب گلآلود ماهي بگيرد و اغراض خود را در اولويت قرار دهد. جامعه ايراني در چند سال اخير نشان داده است كه نسبت به سوءمديريت در عرصههاي مختلف اداره كشور نگران است. در ايران افكار عمومي بهمثابه محضري قدرتمند شكل گرفته است كه از روي صدق نسبت به ارزشها و منافع عمومي حساسيت پيدا و اراده كرده تا عوامل خدشهزا را حذف سازد. به همين دليل است كه بسياري با عرضه داد خود بدان محضر اميد دارند تا بيداد پس زده شود. امري كه در چند دهه اخير كمسابقه است و حقيقتا بايد خدا را شكر كرد كه جامعه چنين براي موجوديت و ارزشهاي خود اهميت قايل ميشود.
برخورد جامعه با اخبار نگرانكننده از بيتدبيريها در صحنه محيطزيست، ميراث فرهنگي، پديدههاي اجتماعي، سياست داخلي، روابط بينالملل، اقتصاد ملي و غيره همگي نمايانگر ميزان صدق از يك سو و درك بالاي افكار عمومي نسبت به ارزشهاست. طبيعتا به دليل كمبود تجربه و تمرين در مقياس گسترده هنوز افكار عمومي به موجوديتي منسجم و يكپارچه و متحدالمآل بدل نشده است و تا رسيدن بدان مرحله زمان زيادي باقي مانده است. به همين دليل همچون فردي دلواپس عمل ميكند كه نسبت به تبعات سير رويدادها در تاريكي به سرميبرد و دلش به راههاي بد و ذهنش به سوي اتفاقات ناگوار ميرود. از آنجا كه اين دلواپسي براي مطالبات عمومي و تحقق منافع كلان جامعه و احقاق حقوق ملي است، امري شريف و ضروري و حياتبخش به شمار ميرود. بديهي است در شرايطي كه افكار عمومي مراحل رشد خود را سپري ميكند و به بلوغ نرسيده است، كساني بكوشند روند آن را هدايت و مديريت كنند. به قياس آنچه ابتدا گفتيم ميتوان سه دسته را برشمرد كه سعي در مديريت افكار عمومي دلواپس دارند.
گروه اول كه تعدادشان بسيار است، دلسوز و مشفقند.آنان ميكوشند همراه با مساله به راههاي عملي حلوفصل مشكل بپردازند و از ايجاد واكنش و حساسيت پرهيز ميكنند. گروه دوم با وجود آنكه نيت خير دارند اما با ابزارهاي بد موجب سوءتفاهم و اغتشاش ميشوند. مثال بارز آن نيز كساني بودند كه روز ۱۳ فروردين امسال خبر سوختن سروابرقو بر اثر روشن كردن آتش توسط گردشگران را منتشر ساختند و تا تكذيب عملي آن خبر دوستداران ميراث فرهنگي و محيط زيست ايران را در دلواپسي شديدي نگه داشتند.
گروه سوم اما با نيات مشخص و اغراض شخصي سعي ميكنند افكار عمومي فاقد اطلاعات كافي از كم و كيف قضيه را با تاب دادن به سخن به سويي منحرف سازند كه آمال خويش را برآورند. اين دسته معمولا بهواسطه آغشتن موضوع به رنگ سياست و دست گذاشتن بر نقاط حساس موجب حاد شدن فضاي تعامل و بروز ابرهاي تيره و تار مناسبات ميشوند.
آنان در واقع چهره خود را پشت نقاب دلواپسي پنهان ساختهاند تا با سواري بر موج احساسات برآمده شروع به دامن زدن بر تشويش خاطر لشكر خيرخواهان كنند و اهداف خود را پيش برند. طبيعي است هرآنكه يك دغدغه عمومي را به اغراض شخصي پيوند زده و به سياستبازي بيالايد نهتنها در پي روشن كردن چراغي براي پس راندن تاريكي نيست بلكه تازيانه تهمت را برميكشد تا او كه مشعلي ميافروزد مگر جانكاهي دلواپسي كمتر شود را بتاراند. به عبارتي آنانكه معتمد جامعه هستند و از سر تعهد سخن ميگويند را هدف حملات خود قرار داده و به سلب اعتماد عمومي مبادرت ميورزند.
به سبب آنكه اغراض اينان معمولا سلبي است منجر به ويراني ميشود. زيرا براي به كرسي نشاندن حرف خود حتي از اين ابايي ندارند تا به ارزشي كه دلواپسي در پي حفظ آن شكل گرفته، صدمه وارد آيد. به ياد دارم جريان آبگيري سد سيوند در اوايل دهه ۱۳۸۰ موجي از دلواپسي را در ميان خيرخواهان ميراث فرهنگي كشور برانگيخت. از يك سو وزارت نيرو و كشاورزي قرار داشت كه بهواسطه اين سد در پي گرهگشايي از مشكلات منطقه بود و طبيعتا بخشي از اهالي منطقه نيز تمنا داشتند از اين طريق رونق و آباداني را تجربه كنند. اما از سوي ديگر مساله آسيب و نابودي آثار تاريخي و مخصوصا مجموعه پاسارگاد مطرح بود كه حقيقتا اسباب نگراني را فراهم كرد. ساخت سد محدوده كوچكي را دربرميگرفت و مطالعات سازمان ميراث فرهنگي نشان داد تهديد چنداني متوجه پاسارگاد نخواهد بود. البته بخشي از آثار تاريخي در حوزه درياچه زير آب ميرفت.
بنابراين براي نخستينبار در ايران ۱۳ هيات باستانشناسي ايراني و خارجي به كار نجاتبخشي مشغول شدند و كاري بسيار مهم و بزرگ در مقياس جهاني را رقم زدند. ولي عدهاي با منافع و اغراضي ديگر چنان شروع به مديريت دلواپسي كردند كه نزد افكار عمومي آبگيري سد معادل زير آب رفتن مقبره كوروش شد. بدينترتيب اين بحث تبديل به يك مساله حاد سياسي شد. در نتيجه نهتنها عمليات نجاتبخشي ناديده باقيماند بلكه نهادهاي مسوول و دلسوز مثل ميراثفرهنگي مورد هجمه شديد قرار گرفتند. حتي كار بياعتمادسازي به جايي رسيد كه از مدير مركز ميراث جهاني در يونسكو را هم پس از اعلام موضع منصفانهاش نواختند و ويران كردند. در نهايت ديديم پس از آبگيري سد آن اتفاقي كه مديريتكنندگان دلواپسي گفتند براي مقبره كوروش نيفتاد. هرچند آنان آرزو داشتند براي آنكه حرفشان درست از آب دربيايد، چنين بشود.
متاسفانه هربار كه تب و تاب توفانهاي اينچنين فرونشست و واقعيت بر دلواپسان معلوم و روشن شد هركس چه به دست آورده، به دنبال آن دلسردي و يأس افكار عمومي از بازي خوردن خود پديد آمد. بدينترتيب آنان كه با انداختن قلاب خود بر دل مردم جريان دلواپسي را منحرف ميكنند تا خواسته خود را پيش ببرند، موجب خسران اعتماد افكار عمومي ميشوند. آنان در واقع از اندازه خارج شدهاند و آنچه كسب كردهاند نسبتي با آنچه جامعه دلواپساش بود، ندارد و چهبسا بدان صدمه زدهاند. البته بايد مژده دهم كه جاي نگراني نيست.
هرچند توقع بزرگي است انتظار اينكه جامعه بدين حد از بلوغ برسد تا تشخيص دهد كارنامه كسي كه مشغول مديريت دلواپسي بوده چيست، كدام منفعت ملي و كدام ارزش را صيانت كرده و خيرخواهي و حسننيتش را كجا اثبات كرده اما پيدرپي وقايعي رخ ميدهد كه آشكار ميسازد افكار عمومي ميكوشد دچار واكنشهاي عاطفي و احساسي در رفتار نشود. افكار عمومي بهواسطه همين منفعتطلبيها و شيطنتها بهتدريج ميآموزد كه نه آسان باور كند و نه بيتفاوت باشد و از دلواپسي دست بكشد.