شیوه غریب است، مشو ناامید
 
تاريخ : شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۲۴
«نظامي از نوگرایی‌اش بسيار حرف مي‌زند. مثلا مي‌گويد «به كه سخن ديرپسند آوري/ تا سخن از دست بلند آوری» اين نگاه، طبع بلند او را نشان مي‌دهد. در جايي ديگر، اشاره مي‌كند كه شعر او دشوارياب است و مي‌گويد «شيوه غريب است مشو نااميد» سعید حمیدیان با وجود اشاره به نوگرایی نظامی در شعر، تاکید می‌کند که حماسه‌سرایی او در «اسکندرنامه» یک شکست بزرگ است.

به گزارش هنرنيوز به نقل از ايبنا، سومين مجموعه درس‌گفتارها درباره‌ نظامي كه به «نوگرايي نظامي» اختصاص داشت در مرکز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد.

سعيد حميديان گفت: اشعار نظامي همانند چشمه‌اي فياض است و منظومه‌هاي بزمي و غنايي او همانندي ندارد اما بايد «اسكندر نامه» او را از منظومه‌هاي ديگرش جدا كرد و آن را نقطه لغزش نظامي دانست.

«اسكندر نامه» وحدت لحن ندارد

وي افزود: ارسطو از سه وحدت زماني، مكاني و عمل (يا: موضوع) نام مي‌برد. «هوراس»، شاعر و منتقد رومي، به اين سه، وحدت چهارمي اضافه مي‌كند و آن را وحدت لحن مي‌خواند. او مي‌گويد كه در يك اثر، خواه حماسي و خواه غنايي، بر حسب جوهر و سرشتي كه دارد، بايد از اول تا آخر لحن ويژه‌اي وجود داشته باشد و اين لحن تا پايان اثر حفظ شود. مثلا اگر حماسه است، بايد لحن، استوار و مبارزه جويانه و جوانمردانه باشد.

اين استاد دانشگاه يادآور شد: اتفاقا آن‌چه تفاوت «اسكندر نامه» را با شاهنامه نشان مي‌دهد، همين وحدت لحن است. ما لحن حماسي را حتي در داستان‌هاي عاشقانه شاهنامه، مثل «بيژن و منيژه» و «زال و رودابه» هم مي‌بينيم. فردوسي وقتي از عشق سخن مي‌گويد، لحن و حالت حماسي دارد. مثل آن بخشي كه تهمينه به بالين رستم مي‌رود و ما او را در سيماي يك زن پهلوان مي‌بينيم.

«هوراس» مي‌گويد كه خواننده، در يك اثر، نبايد از حماسه به غنا برسد. با آن كه فردوسي تئوري نخوانده بود و «هوراس» و نظريه او را نمي‌شناخت، باز نهايت وحدت لحن را از آغاز تا پايان شاهنامه حفظ مي‌كند. شكست نظامي در سرودن «اسكندر نامه» در همين رعايت نكردن وحدت لحن است. سراسر اين اثر، مخلوطي از حماسه، جنگ، غنا و عشق است.

وي افزود: فردوسي هنگامي كه جنگ را وصف مي‌كند، مي‌داند كه وحدت لحن را بايد در نظر بگيرد از اين رو درآمدن خورشيد را به سناني تشبيه مي‌كند كه به هر سو روانه است. اما نظامي در ابتداي هر جنگ، ساقي‌نامه مي‌گويد و از شراب، غم و اندوه سخن مي‌گويد. اين را ديگر نمي‌توان حماسه ناميد، بلكه غناست. البته ابتكار ساقي‌نامه سرودن به جاي خود، كما اين‌كه حافظ اين شيوه از سخن گفتن را از او گرفت. اما ساقي‌نامه، تناسبي با جنگ ندارد و خواننده اثر حماسي را سست مي‌كند و روح دلاوري او را از بين مي‌‌برد. نظامي، چنين روحيه‌اي دارد و وجودش سرشار است از محبت، عشق و رقت.

يك نمونه از اين روحيه غنايي او آن‌جايي است كه در «اسكندرنامه» خورشيد را وصف مي‌كند و مي‌گويد «دگر روز كاين ساقي صبح‌خيز/ ز مي كرد بر خاك ياقوت‌ریز». شراب ريختن خورشيد، مربوط به بزم است، نه رزم. خورشيد ميدان جنگ كه نبايد مي بريزد. نظامي، گاه خورشيد ميدان جنگ را به جام بلورين شراب تشبيه مي‌كند. اين چنين تشبيهي، با لحن حماسي نمي‌خواند. به همين دليل است كه اثر او را شكست مي‌دانيم.

تفاوت نظامي و فردوسي در حماسه‌گويي

وي افزود: نظامي در داستان‌هاي بزمي، تقليدكار نيست و همه‌جا مبتكر است. اما در «اسكندرنامه» يك بيت را از فردوسي تقليد مي‌كند. او در حماسه‌گويي، الگویی به نام فردوسي دارد و همانند هر كس ديگري كه بخواهد منظومه حماسي بگويد، ناگزير است كه از فردوسي تقليد كند. بيت فردوسي چنين است «در آمد به شورش دم گاو دم/ دم ناي سرغين و رويينه خم» همه آن‌چه فردوسي در اين بيت نام مي‌برد، از ابزارهاي ميدان جنگ است.

نظامي همين بيت را مي‌گيرد و مصراع دوم آن را اندكي تغيير مي‌دهد و مي‌گويد «به خمبك زدن فام رويينه خم» «خمبك» همان «داريه» است. مي‌توان سوال كرد كه خمبك (داريه) كه يك ساز بزمي است، چه ربطي به جنگ دارد؟ نظامي تنها يك كلمه را عوض مي‌كند اما چون روحيه بزمي دارد، با عوض كردن همان كلمه، شعر را از لحن حماسي به لحن بزمي تبديل مي‌كند.

حميديان خاطرنشان كرد: به‌راستي كه نظامي در حماسه‌سرايي «ناشي» است. در شصت هزار بيت شاهنامه، هرگز شاهي را نمي‌يابيد كه وسط ميدان جنگ و نبرد، به بزم و عيش بپردازد. چون فردوسي كاردان است و جنگ و قانون‌هاي آن را مي‌شناسد. اگر هم جنگجويان به بزم بنشينند، در آغاز يا پايان جنگ است. اما اسكندر، در منظومه نظامي، درست در ظهر روز جنگ، هنگامي كه سرگرم نبرد است، به بزم و شادي مي‌پردازد. اين يعني ناشي‌گري نظامي در سرودن منظومه حماسي.

وي افزود: پاي‌بند نبودن نظامي به منابعش هم يكي از تفاوت‌هاي او با فردوسي است. فردوسي به منابع وفادار است اما نظامي نسبت به آن‌ها تعهدي احساس نمي‌كند و هر كجا كه بخواهد، در داستان دست مي‌برد و كم و زيادش مي‌كند. هر كدام از اين دو، افق و دنياي خاص خود را دارند.

تجربه‌هاي نوگرايانه نظامي در انتخاب وزن اشعار

اين استاد دانشگاه يادآور شد: بعضي از ابتكارات نظامي را مي‌توان در تجربيات وزني او توضيح داد. به اين معنا كه او «مخزن الاسرار» را در وزني سروده كه اصطلاحا به آن بحر سريع مي‌گويند. اين براي اولين‌بار است كه شاعري بحر سريع را در منظومه‌اي حكمي تجربه مي‌كند. بعضي، از جمله دكتر زرين‌كوب، ايراد گرفته‌ و گفته‌اند كه «مخزن الاسرار» يك منظومه سنگين فلسفي و حكمي است و نبايد چنين اثري با وزن تند، سريع و طرب‌انگيز سروده شود. از ديد دكتر زرين‌كوب، اين وزن به درد حكمت نمي‌خورد.

هر چند سخن او درست است و نبايد منظومه حكمي چنين وزني داشته باشد، اما آن قسمت‌هايي كه معراجيه است و شاعر حركت سريعي را توصيف مي‌كند، آيا جز اين است كه بايد با وزن تند و سريع سروده مي‌شد؟ يا قسمت‌هايي كه «در پرورش دل» نام دارد و دل را ذره‌اي توصيف مي‌كند كه رو به بالا دارد و چرخان است، آيا توصيف سرعت آن نيازمند وزن تند نيست؟ آن‌چه دكتر زرين‌كوب مي‌گويد، يك حكم كلي است.

خود نظامي درباره نوگرایی‌اش بسيار حرف مي‌زند و ابيات متعددي مي‌آورد. مثلا مي‌گويد «به كه سخن ديرپسند آوري/ تا سخن از دست بلند آوري/ آن‌چه در اين پرده نشانت دهند/ گر نپسندي به از آنت دهند». اين نگاه، طبع بلند او را نشان مي‌دهد. يا از شعرش به نام «شعبده» ياد مي‌كند و مي‌گويد «شعبده‌اي تازه برانگيختم/ هيكلي از قالب نو ريختم». در جايي ديگر، اشاره مي‌كند كه شعر او دشوارياب است و مي‌گويد «شيوه غريب است مشو نااميد». اين‌ها بعضي از ابياتي است كه اشاره به نوگرايي او دارند.
کد خبر: 14775
Share/Save/Bookmark