داستان «سی مرد و سیمرغ» تحول درونی شخصیت اصلی، کریم را روایت میکند که با رفتن به جبهههای نبرد از مرحله شعار به شعور میرسد و به قول معروف راه صد ساله را در یک شب طی میکند.
در صفحهای پیش از شروع داستان از زبان نویسنده آمده است: «به خودم آمدم... داوطلب جنگ شده بودم و توی یم دستم اسلحه کلاشینکف بود و دست دیگرم دوربین یاشیکایی که با آن، تند و تند از رزمندگان و تجهیزات نظامی و خاکریزها عکس میانداختم. رفتهرفته عکسها کم شد و جایش را نوشتهها گرفت. جنگ که تمام شد، حس غریب آن ماند. حس مدیون بودن به دوستانی که در یک شب، در جزیره مجنون، دوازده نفرشان را از دست دادم. وقتی به آن را نوشتم، شد «سی مرد و سی مرغ» و کریم، شخصیت نوجوان رمان که شاید خودم باشم یا یکی از همان دوازده نوجوان و جوان شهید که در جنگ با اژدهای متجاوز، افسانه جدیدی به افسانههای سی مرغ سرزمین ایران اضافه کردند.»
صحرایی در نگارش این کتاب از شیوه نقالیگری بهره برده است؛ موضوع هفت خوان شاهنامه را با روند آزادسازی خرمشهر در این کتاب تلفیق کرده و از این رو، داستان کتاب نزدیک به متن کهن ایرانی نوشته شده است.
در بخشی از خوان هفتم میخوانیم: «... رستم، خون را در چشمان کاووس شاه و همراهانش ریخت و همه بینا شدند. پس مدتی آسودند و سپس راه افتادند و دشمنان را در مازندران قلع و قمع مردند و آنقدر از جادوگران کشتند که خون روان شد. کاووس به لسکریان گفت: دیگر از کشتن دست بکشید. سپس به رستم گفت: باید مرد دانایی یافت که نزد سالار مازندران رود و اپ را روشن کند. رستم پذیرفت و کاووس نامهای بر حریر سپید نوشت و در آن به شاه مازندران بیم و نوید داد و فرهاد را فرستاد تا نامه را به او برساند... آرام و قرار ندارم و روحم توی خرمشهر پرواز میکند. نه از حبیب خبری دارم و نه از فرمانده حسین. باید خودم را به خرمشهر برسانم. در فگر فراری دیگر هستم که تویوتایی جلویم ترمز میزند.»
صحرایی در مورد علت انتخاب عنوان کتابش هم میگوید: سیمرغ هم در شاهنامه و هم در اثر عطار نیشابوری دیده میشود که با وجود مشکلات زیاد به قله قاف میرسدو در این کتاب، قله قاف همان پیروزی در جبهه جنگ است و منظور از سی مرد، ۳۰ میلیون نفر از رزمندگان و خانودهها و نسلاولیهایی هستند که برای رسیدن به قله قاف فداکاری کردهاند. موضوعی که باید مورد توجه همه جامعه ایرانی قرار بگیرد، درک این است که کسی که داوطلبانه به جنگ رفته، چه انگیزهای داشته است.
صحرایی متولد ۱۳۳۹ شیراز است. وی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته مدیریت ادامه داده است. صحرایی پیش از انقلاب مطالعه را به صورت جدی با داستان های محمود حکیمی، جلال آل احمد و آثار کلاسیک جهان آغاز کرد. با پایان یافتن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نوشتن خاطرات خود و دوستانش را درباره جنگ پی گرفت؛ طوری که خاطرات و بعدها داستانهایش در مجله تخصصی کمان، روزنامه ایران، ماهنامه عصر پنجشنبه، خبر جنوب و عصر به چاپ رسیدند.
داستان «سی مرد و سی مرغ» نوشته «اکبر صحرایی» روایت هفت خوان فتح خرمشهر برای نوجوانان است که در ۱۸۸ صفحه و تیراژ ۱۲۰۰ نسخه از طرف انتشارات «عصر داستان» منتشر شده است.