به گزارش لس آنجلس تایمز، فیلم "جدایی" اصغر فرهادی نه تنها برنده جایزه اسکار فیلم خارجی شد، بلکه از جمله معدود فیلمی های خارجی زبان بود که برای فیلمنامه غیراقتباسی نیز نامزد دریافت اسکار شد. این فیلم پس از نمایش در جشنواره های مختلف سینمایی و دریافت جوایز متعدد و کسب نظر موافق منتقدان، موفق شد تا بیش از ۷ میلیون دلار در باکس آفیس آمریکا فروش کند.
فرهادی با "گذشته" نشان داد که موفقیت "جدایی" شانسی نبود و او موفق شد بار دیگر با قدرت و نگاه عمیق درونی، یک فیلم احساسی و روانشناسانه درباره خانواده بسازد.
در این فیلم احمد (علی مصفا) پس از یک فاصله چهار ساله از همسرش ماری (برنیس بژو) به پاریس باز میگردد تا جدایی شان را نهایی کند تا او بتواند با مرد دیگری به نام سمیر (طاهر رحیم) ازدواج کند اما برای رفتن به مرحله بعدی زندگی شان همه آنها باید بتوانند با روابط گذشته شان از جمله رابطه سمیر با همسرش که اکنون در کماست و رابطه ماری با دختر نوجوانش، کنار بیایند.
این فیلم که اولین بار در جشنواره کن به نمایش درآمد و جایزه بهترین بازیگر زن را برای برنیس بژو دریافت کرد، از سوی ایران برای بخش فیلم خارجی زبان اسکار نامزد شده است.
فرهادی در این مصاحبه از فیلم، ساختار داستان در داستان آن و پشت سر گذاشتن گذشته سخن گفته است.
* من وقتی سعی می کنم "گذشته" را برای دیگران تعریف کنم متوجه می شوم در نهایت یک درام خانوادگی با داستان طلاق و عناصری از داستان های معمایی را تعریف میکنم.
- این فیلم واقعا یک داستان اصلی ندارد. داستان هایی در دل یکدیگر وجود دارند که شبیه عروسکهای روسی است که درون یکدیگر قرار میگیرند... فکر می کنم چیزی از دیگر فیلم های من در "گذشته" وجود دارد. یک موقعیت وجود دارد و بعد ما می بینیم که مجموعه ای از شخصیت ها در این موقعیت قرار می گیرند و ارتباط آنها با هم شماری از قصه های مختلف را ایجاد می کند. هر کدام از این شخصیتها داستان خودش را دارد اما هر کدامشان با داستان های متفاوت خودش را در همین موقعیت می بیند.
* داستان برای شما از کجا شروع شد؟
- من با آمدن مردی از ایران به فرانسه شروع کردم و بعد بتدریج در حین نوشتن، شخصیت های دیگر را کشف کردم اما برای من، هسته اصلی داستان، داستان زنی است که در کماست. اما ممکن است برای تماشاچی همه چیز متفاوت باشد و برای آنها روایت دیگری در مرکز داستان قرار داشته باشد. این برای من مهم نیست. ممکن است برای یک تماشاچی مشخص داستان پسر جوان در مرکز قصه قرار بگیرد و بخواهند همه چیز را درباره او بدانند.
* همینطور که قصه جلوتر می رود، احمد، ماری را متهم می کند که او را به فرانسه فراخوانده و می دانسته که این حضور میتواند موجب شود همه این قصه ها شکل بگیرد.
- حدس من این است که ماری از احمد خواسته به پاریس بیاید و نتیجه آن این شده که همه این ماجراها فاش شود. ما همیشه فکر می کنیم که مردم نقشه ای دارند و از قبل از وقوع یک ماجرا به آن فکر کرده اند اما حقیقت این است که در واقعیت آنها معمولا عملی انجام می دهند و بعد درباره اش فکر می کنند. فکر می کنم شخصیت ماری اول به احمد گفت که بیاید و بعد شروع کرد به فکر کردن درباره این درخواستش. فکر می کنم این شخصیت ها واقعی تر هستند.
* وقتی می نویسید، آیا شخصیت ها با شما صحبت می کنند؟ وقتی شروع به نوشتن می کنید همه کارهایی که شخصیتها قرار است انجام دهند، برایتان مشخص است؟
- همه چیز برای من هم اسرارآمیز است. درباره فیلمهایم اینگونه نوشته میشود که گویا شخصیتهای داستان عروسک هایی هستند که من آنها را حرکت می دهم. اما حقیقت این است که در عمل اینطوری نیست. این شخصیت ها هستند که به من دیکته می کنند که می خواهند چه کار کنند. وقتی شما شروع می کنید درباره آنها فکر کنید، آنها جان می گیرند. بعضی وقت ها که من می خواهم یک شخصیت کاری را انجام دهد، می بینم دلش نمی خواهد آن کاری را که من می خواهم بکند.
* هرچند در این باره زیاد صحبت نشده است اما به نظر می رسد هر سه شخصیت اصلی شما از جایی دیگر می آیند. چرا چنین تصمیمی گرفتید؟
- وقتی من این سه شخصیت متفاوت را در کنار هم در یک فیلم جمع کردم، سعی نداشتم یک جهان کوچک از جهان واقعی را ایجاد کنم. دلیل که هیچ کدام از این شخصیت ها از فرانسه نیستند به این دلیل است که موضوع فیلم "گذشته" بود و من تصمیم داشتم که هر یک از آنها سرزمینی را که از آنجا آمده اند، پشت سر گذاشته باشند.
آنها لازم داشتند که از گذشته خود ببُرند. وقتی کسی از جایی به کشوری دیگر مهاجرت می کند، هم برای گذشته اش نگران است و هم برای آینده اش و همه این شخصیت ها از گذشتهشان میترسند. اما گذشته ما همیشه با ما باقی می ماند، درست مثل یک رویا. ما می توانیم انتخاب کنیم که به آن نگاه نکنیم، اما آن وجود دارد.