يك منتقد گفت: نويسنده براي خلق جهان داستاني خود به ذهنيتهاي فردي توجه ميكند و از ديدگاه فرد و ذهنيت فردي داستان را به سبك يادداشتهاي روزانه نگارش ميكند.
به گزارش هنر نيوز به نقل از فارس، نشست نقد و بررسي كتاب «هيچ كس مقصر نيست» عصر روز گذشته با حضور منتقدان فرحناز عليزاده، عليالله سليمي و نويسنده اثر سارا حسنزاده در سراي اهل قلم برگزار شد.
در ابتداي اين نشست فرحناز عليزاده با اشاره به اين اثر و مبحث واقعگراي مدرن گفت: از مشخصات واقعيتگراي مدرن عدم ارتباط عاطفي ميان شخصيتها است.
وي افزود: در رمان مدرن افراد بيهويت هستند و براي به دست آوردن موقعيت و هويت خود دست و پا ميزنند، در اين رمان هم شخصيتها مدام در حال كنكاش شخصيت و گذشته خويش هستند تا به نوعي به شناخت درستتر خود برسند.
اين منتقد ابراز داشت: شخصيتهاي اين داستان نوشتن را در دنياي مدرن وسيلهاي براي شناخت و پيدا كردن هويت خود ميدانند و به اين طريق در پي شناخت خود واقعي هستند.
عليزاده اظهار داشت: گذشته انسان در اين رمان در حال اثرگذار است و مدام اين حال و گذشته در زندگيشان تاثيرگذار است.
وي گفت: پدر "اهورا " در اين داستان مدام از گذشته ياد ميكند، مدام از گذشتهاي كه با پدرخود پسري كرده سخن ميگويد، از پدري كه در حال تكرار است، سرگذشت "اهورا " و پدربزرگش تكرار يكديگر است. به نوعي كه شخصيتها در متن، اين مطلب را تكرار ميكنند.
به گفته عليزاده؛ پدر اهورا مدام از گذشته ياد ميكند و به اين طريق گذشته را براي خود عنوان ميكند: «فراموشي گذشته همانند آن است كه فراموش كني دست و پا داري " (صفحه 132)
اين منتقد اضافه كرد: نويسنده براي خلق جهان داستاني خود به ذهنيتهاي فردي توجه ميكند و از ديدگاه فرد و ذهنيت فردي داستان را به سبك يادداشتهاي روزانه نگارش ميكند.
وي ابراز داشت: تكرار مكرر زندگي و مرگ بيان ميشود، مدام در اين داستان با ملال، خستگي و اطناب سر و كار داريم مطالبي كه گاه به گاه به متن هم ارجاع داده ميشود.
عليزاده تاكيد كرد: نويسنده در اين داستان از 4 "من راوي " استفاده ميكند؛ اهورا، ماندانا، پدر اهورا و در انتها خود پوريا كه نقش كمرنگي دارد.
وي متذكر شد: نويسنده بيان ميكند كه خير و يا شر مطلق وجود ندارد و انسانها در يك جبر زمانه و اجتماعي قرار گرفتند و بر اساس همان جو تصميم به اقدامات ميزنند.
وي اظهار داشت: اين 4 ديدگاه، لحن و يا زبان، همه يك صدا هستند؛ يعني ما زبان و لحني را از ماندانا ميبينيم كه از اهورا هم مشاهده ميكنيم.
عليزاده خاطرنشان كرد: بيشتر شخصيتها با يك زبان و لحن بدون اينكه ديدگاه فلسفي و عقيدهشان نسبت به جهان و حتي زندگي تغييري داشته باشد روايت ميشوند.
اين منتقد ادبيات داستاني بيان كرد: مردها معمولا لحني خاص براي ديالوگ دارند، تكرار كلام خاصي استفاده ميكنند و ديالوگ زن با يك مرد همسو نيست، وقتي نويسندهاي قصد نگارش از زبان يك مرد را دارد بايستي دغدغههاي ذهني مرد و تكه كلامها و نحوه گويش مردانه را در متن پياده كند كه متاسفانه معايب عمده اين داستان اينكه اين مطلب خواننده را پس ميزند چرا كه سرشار از ديالوگهاي رسمي و جملاتي است كه گاه رسمي به نظر نميآيند.
به گفته عليزاده، به اعتقاد بنده كاش نويسنده متن را از گفتار رسمي جدا ميكرد و در عين حال كه ديالوگها را نوشتاري مينويسد به لحن هم توجه داشت.
عليزاده گفت: در متن دو نوع گفتار داريم، نخست آنكه وقتي همه متن را به شكل محاورهاي مينويسيم و ديالوگ را محاورهاي بيان ميكنيم، اما گاهي همه را نوشتاري مينويسيم و سعي داريم ديالوگ را نيز اينچنين بياوريم.
وي افزود: به عقيده بنده متني قابل قبول است كه تكرار آن نوشتاري باشد ولي در ديالوگها اگرچه نوشتاري است اما بايد لحن را نيز ايجاد كند يعني لحن زبان مردانه را براي يك مرد در نظر بگيرد.
به گفته وي، در اين متن هر راوي ادامه دهنده راوي ديگر است، هر راوي داستاني را تعريف ميكند كه ادامه دهنده داستاني ديگر است. خط روايي زماني در اين داستان به خوبي روايت شده است.
وي اضافه كرد: اگر زبانها و لحن انسانها و ديدگاه عقيدتي افراد به نوعي با يكديگر متفاوت بود كار از اين كه هست در خورتر ميبود.
عليزاده اضافه كرد: افراد حاضر در داستان همه خود را در يك محور ميبينند؛ در متن كتاب آمده؛ "اهورا ميگويد ": «ما هر سه يك نفر بوديم كه در زمانهاي مختلف تكرار شده بوديم، ما دو نفر مثل هم، من ديروز تو، تو فردا و آينده من»
وي گفت: در واقع وجه تشابهي ميان زندگي پدر بزرگ و اهورا وجود دارد؛ همان خانه موروثي است كه هر سه در آن گرفتار هستند.
به گفته وي؛ شخصيت عصيانگر و به سخره گرفتن جامعه انساني يكي از المانها و ويژگيهايي است كه در هر رمان مدرن به راحتي ديده ميشود.
وي افزود: به جز اهورا كه عصيانگر است و در پي دگرگوني ساختارهاي جامعه است، در شخصيت زن داستان نيز اين عصيانگري ديده ميشود.
وي گفت: ماندانا زني است كه مستقل و پويا است و پس از ازدواج با مردي مسن پس از مدتي به انفعال ميرسد و به زني خانه نشين، منزوي و تك افتاده دچار ميشود.
عليزاده اظهار داشت: اما ماندانا در يادداشتهاي روزانه به نوعي عصيانگري خود را نشان ميدهد. (صفحه 47)
اين منتقد تاكيد كرد: اهورا عشق را در زندگي نميبيند؛ چرا كه در خانه او گاهي پدر به مادر خيانت ميكند.
وي تصريح كرد: چون اهورا و پدر او به لحاظ روانشناسي زندگي همراه با عشقي نداشتند به اين دليل هم اهورا از عشق هراسان است.
عليزاده با اشاره به چند نكته گفت: بنده هم معتقد هستم اگر قرار است پوريا در داستان نقشي داشته باشد بايستي در ميانه متن جاري شود نه فقط در دو قسمت انتهاي متن.
اين منتقد افزود: يونگ روان بشر را به سه قسمت تقسيم ميكند؛ سايه، نقاب، آنيما و آنيموس، هر فردي در وجود خود زني و هر زني در وجود خود مردي نهفته دارد.
وي ادامه داد: گويي همواره ماسك و نقابي به چهره ميزنيم و بعد وارد جامعه ميشويم، آنچه من به عنوان شخصيت اجتماعي به ديگران عرضه ميكنم شايد «من» وجودي من نباشد و تنها بخشي از آن است كه نمود اجتماعي آن را ديگران ميبينند.
عليزاده تصريح كرد: يونگ معتقد است: "اين نقاب اجتماعي در جوامعي كه نظم و قانون بر آن جاري است بيشتر تجلي پيدا ميكند ".
وي گفت: پوريا و پدر اهورا نقاب بر صورت دارند و تنها به لحاظ جايگاه شخصيتي خود را در نظر ميگيرد. لحن، ديدگاه و حتي فلسفه هستي در انسانها يكسان است در حالي كه اگر در داستان كنش و واكنش وجود داشت و در نهايت جمعبندي در اختيار خواننده قرار ميگرفت ميتوانستيم بگوئيم هيچ كس مقصر نيست.
وي تصريح كرد: نام كتاب لو دهنده مضمون كتاب است و يك راست خواننده را به مقصد نويسنده رهنمون است كه يكي از معايب اثر شمرده ميشود.
در پايان اين نشست سارا حسنزاده نويسنده اثر درباره آن گفت: اين كتاب درباره افرادي است كه به عواطف ديگران بيتوجه هستند چون به عواطف خود توجهي نميكنند، در واقع ميتوان گفت احساساتشان را انكار كردند و از ياد بردهاند.
حسنزاده افزود: مسايلي كه اكثر افراد را خشنود ميكند سبب رضايت اين عده نميشود، گويي در پي گمگشته خود هستند و انقدر در اين راه به خود سخت ميگيرند كه با خود كنار نميآيند و در نتيجه با زندگي كنار نخواهند آمد.
وي اظهار داشت: برخي افراد ميان گذشته و حال خود مرزي قائل ميشوند و آن دو را با يكديگر تفكيك ميكنند.
اين نويسنده بيان كرد: شخصيتهاي بنده نتوانستهاند با گذشته خود كنار بيايند و با زندگي سازش نكردند و بازنده هستند كه بهاي آن زندگي تلف شدهشان است.