نمایش قصه‌های عاشقانه در بستر تاریخ چه ضرورتی دارد؟/ نامزد بازی های تاریخی؛ ادای دین به تاریخ نیست!
نگاهی به سریال نفس جلیل سامان؛
نمایش قصه‌های عاشقانه در بستر تاریخ چه ضرورتی دارد؟/ نامزد بازی های تاریخی؛ ادای دین به تاریخ نیست!
 
تاريخ : چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۰
تولیدات سینمایی و تلویزیونی داخلی، از حیث تامین نیروی انسانی و تالیف ظاهری، آبشخور مشترکی دارند. با علم به اینکه سینمای ایران از حیث تولید محتوا هیچ رشدی نخواهد داشت، در حوزه سریال سازی به یک چشم انداز قابل اعتنا هیچگاه دست نیافته‌ایم.

ایمان هادی/ هنر در شاخه‌ها و ابعاد مختلف، میل به مدرن شدن دارد و در عرصه رسانه مدعیان مدرنیزاسیون در صحن سیاست، تابلوی پر طمطراق جهانی شدن را بالای سر نگاه داشته‌اند ! در عرصه هنر نیز چنین ادعایی داریم. یعنی ادعای رشد داریم با اتکا به یک مجمسه طلایی، گاهی شبیه یک هویج برای نوعی نشخوار روشنفکرانه؛ گاهی شبیه یک چماق برای کوفتن بر سر مطالبه‌گرانی که تمنای سرگرمی عمومی دارند؛ با این حال به یک عقب‌ماندگی شبه مدرن دچاریم چون عموم را نمی‌توانیم سرگرم کنیم. سرگرم کردن حتی از طریق مدیوم سینما و تلویزیون منهای فحشا برای هنرمندان و سینماگران داخلی بسیار دشوار شده است.

حقیقت این است که مدیوم سریال سازی در سطح جهانی، امروز با هنر – صنعت سینما در حال رقابت است. چنانچه، مدیوم سریال سازی در دنیا برای سرگرم سازی، صاحب مرتبه فراتر و متعالی‌تری از سینماست. اما سینمای کم بضاعت انسان محور (بخوانید عطاران محور) فعلی، نسبت برابری با رشد مدیوم سریال‌سازی ندارد، گویا آنقدر خلاء خلاقیت به اوج رسیده که تلویزیون هم بدون عطاران احساس کاستی می‌کند.

تولیدات سینمایی و تلویزیونی داخلی، از حیث تامین نیروی انسانی و تالیف ظاهری، آبشخورمشترکی دارند. با علم به اینکه سینمای ایران از حیث تولید محتوا هیچ رشدی نخواهد داشت، در حوزه سریال سازی به یک چشم انداز قابل اعتنا هیچگاه دست نیافته‌ایم غیر از معدود سریال‌هایی مثل پایتخت. رستگاری در مدیوم سریال سازی هم زمانی محقق خواهد شد که تمنای تالیف و ارتزاق از نیروی انسانی فعال در بدنه سینما را نداشته باشیم.

«جلیل سامان» از آن جمله استعدادهایی است که گشاده دستانه از بدنه سینما ارتزاق نکرد و ارمغان چنین نگرشی برای او شد «ارمغان تاریکی» که برای او مصداق «یخرجونهم من الظلمات الی نور» بود. سریال «پروانه» سامان نشان داد که او برداشت غنی‌تری نسبت به جذابیت و سرگرمی را فهم کرده است. پس تکلیف نگارنده، کامل روشن است که خرده حساب شخصی، گروهی، سازمانی و حزبی با یکی از سریال سازان خاص سیما ندارد.

اما آنچه در رمضان الکریم با عنوان سریال «نفس» در قاب جادو هر شب نقش می‌بندد چنان سامان یافته و متعالی همچون سایر آثار سامان نیست. ساده‌تر این است که پس از ساخت دو سریال موفق «پروانه» و «ارمغان تاریکی» چه کسی باور می‌کند که نفس را سامان ساخته باشد؟!

سریال عیب‌های تکنیکال ماقبل فرم دهشتناکی دارد و عمده کاستی‌های سریال مربوط به نقش و نگار، رنگ و لعاب نداشته سریال، مرتبط نیست. آنچه تالیف شده، اشکالات و اگر اغراق نباشد، افاضات نمایشی اگزجره‌ای را در محتوایش گنجانده است. روایت سریال درباره دختری است که در عصر پهلوی دوم (دهه پنجاه) زندگی می‌کند اما از نشانه‌های برجسته پهلوی، نوای موسیقی فریدون فروغی، ویگن دردریان، منوچهر سخایی و... به گوش می‌رسد و نشانه‌ای بصری دال بر دوران پهلوی چشم نوازی نمی‌کند. این اشکال در ۱۰ قسمت ابتدایی بدجوری توی ذوق تماشاگر می‌زند. این عیب به بدنه روایت لطمه شدیدی می‌زند، اگر تاریخ به لحاظ پرداخت محتوا در متن سریال هدف نیست، پس گفتن این قصه عاشقانه در بستر تاریخ چه ضرورتی دارد؟

بر خلاف دو سریال قبلی که وضوح نمایش تاریخ در سریال سامان عینیت بصری خاص و گیرایی داشت (حتی با وجود حجاب الزامی) در متن سریال پروانه، نوع پوشش پرسوناژی که سارا بهرامی نقشش را ایفا می‌کرد مخاطب را ناگهان به دهه‌های گذشته‌ می‌برد.

عجیبا و غریبا از کارگردانی که چیره دستانه جزئیات را در اثرش لحاظ می‌کرد اما به یک غفلت اساسی در سریال نفس، از حیثیت نمایش بصری تاریخ دچار است. در «نفس» نفس تاریخ بند می‌آید و درک ما از رویدادهای نمایشی منحصر می‌شود به زمانه فعلی که در آن زیست می‌کنیم. بازهم قصه‌ای عاشقانه همچون سریال «شهرزاد» که از تاریخ، صرفا آوردن چندنام از زبان شخصیت‌ها را تاریخ نگاری تلقی کنیم و این کهن کلیشه عاشقانه، صرفا با بردن نام‌ پهلوی در گفتگو میان شخصیت‌ها، می تواند لحن تاریخی به خود بگیرد. چرخیدن با یک پیکان لکنتی در بیابان می دهد به ما تاریخ !!!

در عرصه هنر نمایشی ایرانی یک متد خیلی جواب می‌دهد، کسی رو منبر برود و افراد حاضر در محضر، از روی دست او کپی کنند. در شرایط کنونی حسن فتحی روی منبر است و روایت شهرزاد را عرضه کرده است و دریافت مشابهت‌های روایی حتی در ساختار قصه سریال نفس کاملا مشهود است.

در سریال نفس، داریوش(شهاب شادابی) نقش قباد (شهاب حسینی) کمرنگ و وصل به قدرت را ایفا می‌کند. روزبه (علیرضا کمالی) نسخه خشن‌تری از فرهاد (مصطفی زمانی) است. ناهید (ساناز سعیدی) شهرزاد (ترانه علیدوستی) عقیم و غیر کنشگر سریال نفس است. هادی (مسعود رایگان) در مسیر ممانعت ازدواج زوج اصلی روایت، سایه‌ای از بزرگ آقا محسوب‌ می‌شود. حتی در نیمه پایانی قسمت دهم (دقیقه ۳۷ قسمت دهم) روزبه و ناهید رسما در رستورانی قرار می گذارند که خیلی شبیه کافه‌ای است که فرهاد و شهرزاد با یکدیگر ملاقات می‌کنند. تعجب مخاطب زمانی برانگیخته خواهد شد و این سئوال را با خود مطرح می کند چه تفاوتی است میان رویدادهای سی تیر ۱۳۳۱ و ۲۸ مرداد و حوادث چریکی دهه پنجاه؟! از دل همه آنها دو تا دختر و پسر ژیگول چشم رنگی بیرون می‌آیند و در میان این همه رویداد تاریخی و اتفاقات سیاسی به قاب جادو پرتاب می‌شوند «سریال کیمیا»، «شهرزاد» و سریال «نفس» و.... . با این حساب اگر در کوران حوادث سیاسی و التهابات منجر به کنش‌های سیاسی، اگر سر نسل جوان آن روزگاران گرم به نامزدبازی بوده، پس چه کسی تاریخ را ورق زده و صفحات سیاسی آن روزگار را جابجا کرده است؟! تاکید روی نمایش های مازوخیستی تکراری در کوران حوادث سیاسی به شکل تاسف آوری به محور اغلب نمایش های تلویزیونی ما بدل شده است!

در بررسی جزئی نگر سریال نفس، پیرنگ و دستمایه اولیه مولف مثل دو سریال قبلی همچنان اصرار به روابطه عاشقانه اصرار دارد. اما تردیدها و انتخاب‌های زنانه برای سامان با توجه به دو سریال قبلی بازتکرار تالیفات در ارمغان تاریکی و سریال پروانه است. از سوی دیگر طراحی شخصیت و روند حرکتی پرسوناژهای محوری یعنی روزبه و ناهید در ایده آل‌ترین شکل ممکن، مسیر معقولانه‌ای را در پیش نگرفته اند و به صورت زیگزاگی حرکت می‌کنند.

دختری که در یک شرایط ایده‌آل اجتماعی زندگی می‌کند و بسیار ترسو به حساب می‌آید، چه طور حاضر می‌شود چنین ریسکی کند و با گروه‌های سیاسی همکاری کند. در صورتی که هیچ انگیزشی حداقل در رفتارشناسی پرسوناژ «ناهید امینی» برای گام برداشتن برای انجام یک حرکت سیاسی و ایدئولوژیک نبوده است. اصلا روابط او با «روزبه» و بده بستان دراماتیکی که میان این دو شکل می‌گیرد، استدلال مشخصی ندارد.

«روزبه» پس از ازدواج و رفتن به شمال اعتراف می‌کند که نوار را در سینما تعمدا داخل کیف ناهید می‌گذارد؛ یعنی ناهید طعمه است و روزبه تعمدا او را به داخل کارزار فعالیت و مدد سیاسی می‌برد، یعنی شیوه آشنایی زورکی سیاسی دو شخصیت اصلی و بی منطقی جذب روزبه شدن توسط ناهید( منطق آشنایی) بر اساس رویداد و برخوردهای نمایشی قابل تحملی شکل نمی‌گیرد. یعنی در سیزده قسمت نخست بلاهت دراماتیکی که در مجموعه صد و چند قسمتی کیمیا عرضه شد دوباره فراهم آوری شده تا سریال ترکیبی باشد از لحظات ناب خاله زنکی و لحظات عشقولانه‌ای که نمونه‌اش در سریال ‌های ترکی اخیر قابل ردیابی است. به هر روی قصد مولف روی کاغذ، قبل از هر فعالیت فرمی، مشخص نیست، تاریخ است یا بازنمایی دوباره و صدباره عشق های به سیاق «کیمیا» و شهرزاد.

یکی از مشکلات شخصیت ناهید انگیزش‌های معین برای عشق ورزیدن به روزبه در همان ابتدای قصه است و مشخص می‌شود خودسانسوری و خودممیزی درونی هنرمندان چه لطمه‌ای به کلیت اثرشان می‌زند و از سوی دیگر موجب چه گشایش‌های وارونه و عجیبی در روند داستانگویی می‌شود. به عنوان نمونه اگر رضا ( پوریا پورسرخ) می‌توانست سمیره ( باران کوثری) را در روز سوم (محمد حسین لطیفی) روی کولش بگیرد و با خود ببرد اساسا دیگر درام روز سوم فاقد ارزش‌های دراماتیک بود.

در سریال نفس، خودسانسوری و محدودیت در خلاقیت موجب شده، کارگردان با لکنت نامعقولانه‌ای به علاقه‌مندی ناهید به روزبه بپردازد، علاقه‌ای که با توجه به رفتارشناسی اسلوب‌مند ناهید، کنش‌های او را غیرقابل باور ‌می‌کند و البته اکت سطحی و باسمه‌ای ساناز سعیدی به مجهول ماندن، بخش های عظیمی از روایت لطمه می‌زند.

مولف در ۱۳ قسمت حداقل ۴۰ دقیقه، با فشار و هیجان الکلی سعی می‌کند مخاطب را پای قصه‌ای نگاه دارد که از منظری کاملا کلیشه ای روایت می شود و از سوی دیگر روایتی را درباره یک زوج نامتجانس به سرانجام برساند. بی آنکه رخدادی دراماتیک - سیاسی در نسبت با تعریف شخصیت‌های سیاسی مبارز، ارائه شود. همه چیز را در دیالوگ‌های رد و بدل شده شخصیت‌ها می‌شنویم. یعنی سریال نفسی اثری است که لبریز از گفتگوهایی است که درباره حوادث رخ داده در مورد شخصیت هایی اشاراتی را به مخاطب القا می کند و هیچ کنش هیجان انگیزی در فصل آشنایی تا ازدواج تا شخصیت اصلی رخ نمی دهد.

مولف سعی دارد به زور در همان ۱۳ قسمت ابتدایی سامان را به عنوان یک چریک معرفی کند. کجای رویکرد سامان به یک چریک دهه شصت و هفتادی مستقل از فرهنگ و ملیت شباهت دارد؟ چریک بودن سامان به یک بچه هیز شباهت دارد که چشمش خیلی ناهید را گرفته و برای بدست آوردنش، دخترک را وارد بازی‌های خاله زنکی مثلا سیاسی خود می‌کند.

مولف باید برای نمایش یک چریک، مینی سریال کارلوس ( اولیور آسایایس) درباره «ایلیچ رامیرز سانچز» معروف به «کارلوس» را تماشا می‌کرد تا ضمن درک عمیق‌تر از جهان بینی چریک‌های شهری، می‌توانست رفتارشناسی دقیق یک چریک شهری را در جهان نمایشی سریال‌ها تجربه کند. وقتی دو چریک مثل «کارلوس» و «انیس نقاش» با هم مواجه می شوند، چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند، حتی نشستن و برخاستن یک چریک دهه شصت و هفتادی چگونه است. تنها حرکت چریکی که در نیمی از سریال از روزبه سر می‌زند این است که دخترک را راضی نگاه دارد که با ازدواج کند و تنها المان چریکی او سیبل مردانه شبیه سیبل طرفداران خسرو گلسرخی است.

این چریک بیشتر از آنکه سمبل عملگرایی باشد، سمبل حرکت‌های لاف زننده خاله زنکی است و با توجه به سابقه مخدوشی که از یک ازدواج دارد بیشتر چریکی است که به صورت چریکی و اورژانسی هدف غایی‌اش ازدواج کردن با ناهید چشم رنگی است. نکته مهم این است که مخاطب نزدیک ۱۵ قسمت از سریال را تماشا می‌کند اما «سازمان» و تشکیلات سیاسی که روزبه با آن همکاری می‌کند را به خوبی نمی‌شناسد. آیا هدف مولف نمایش آدم‌های مرتبط با سازمان بوده یا باز تکرار ارتباطات عاشقانه؟!

سازمان عنوانی است که در مورد گروه‌های چریکی مبارز به کار برده می‌شود اما در بخشی از سریال قبل روزبه ادعا می‌کند به سازمان سیاسی خاصی وابسته نیست اما اغلب کنش‌هایی که پس از ازدواج با ناهید از خود بروز می دهد دلالت بر این مسئله دارد که کار تشکیلاتی می‌کند. پانزده قسمت از سریال می‌گذرد و همچنان از تشکلات خبری نیست. مثلا در سریال شاخص فرار از زندان عیان می‌شود که «کمپانی» سیاسی مخوف، تصمیم‌گیری دهشتناکی را بر عهده دارد و به قسمت به قسمت مخاطب با جنبه درونی این سازمان آشنا می‌شود. اما در سریال نفس ابهاماتی که در مورد سازمان وجود دارد، با فضای تک نفره روزبه و گاهی ترکیب دو نفره او با مهرداد، شمایی از کارسازمانی را به صورت خیلی کمی القا می کند و ابهامات سازمانی روزبه، لطمات جدی را به پیکره درام می‌زند.

میان همه هاگیر واگیرهای سریال دو چریک جوان گریز پا، همدستشان – صاحبی - دست ساواک افتاده است و از ترس زنده ماندن او، روزبه و ناهید به یک مرکز آموزش قرآن پناه می‌برند، اما در آنجا هم دوام نمی‌آورند و به خانه خودشان باز می‌گردند. در فیلمنامه نفس، بنیان های روایی و شیوه قصه گویی به نوعی سرگردانی و پراکندگی دچار است. یعنی از همان ابتدا سایه سنگین ساواک روی سر شخصیت‌ها سنگینی می‌کند اما هیچگاه ساواک تا قبل از قسمت شانزدهم، به شکل موثری وارد قصه شود. اگر پرونده نخست – مفقود شدن پاسپورت - مطرح شده دقیقا درست باشد و قضیه دزدی پاسپورت به گوش ساواک رسیده، حتما ناهید را ازگوش آویزان می‌کردند.

ارزش عملگرایی سازمان‌های مخوف امنیتی قبل از انقلاب با تعریف شخصیت درباری پدر روزبه و داریوش، به دفتر ناظم دبستان تنزل پیدا می‌کند.

با اینکه ساواک به روایت مدیر آژانس به ناهید مشکوک است اما هیچ اتفاقی در مورد ناهید نمی افتد و داریوش مدیر آژانس ادعا می‌کند به عنوان اهرم اجازه نداده است که ساواک به پرونده ورود کند. وقتی هم ناهید توسط ساواک دستگیر می شود توسط پدر روزبه آزاد می شود. سریال نفس در رقابت با سریال زیر پای مادر اثر بسیار ضعیفی است. سریال های کنونی ضعفایی هستند که در نمایش ضعف های بنیادین قصه گویی و سرگرمی در رقابت با یکدیگر پیشی عجیبی گرفته‌اند.

در دوران مدرنیزاسیون و عصر جهانی شدن و فضای رقابتی در عرصه رسانه، رسانه و شبکه های تلویزیونی مختلف،ضمن بررسی دقیق فیلمنامه سریال، مثلا به گروه سازنده فرار از زندان بودجه ای معادل ساخت یک قسمت سریال می دهند و قسمت پایلوت pilot توسط عوامل ساخته می شود. این قسمت دیده می شود اگر دقیق و فنی ساخته شده بود، کمپانی یا شبکه تلویزیونی مورد قرار داد ساخت اثر را در دستور کار قرار می دهد. اما در کشور ما همه چیز وارونه است و در یک فرآیند اداری و غیر هنری تعریف قصه به صورت شفاهی و مکتوب، تائیدیه اخذ خواهد کرد. اگر رویکرد حرفه ای در ساخت تلویزیون داشتیم قطعا با دیدن نخستین قسمت سریال نفس، عوامل مرتبط با مجموعه تولید نباید اجازه می دادند که قسمت های بعدی این سریال متوسط ساخته شود. تحلیل سریال با در نظر گرفتن قسمت اول تا سیزدهم خیلی ساده و سر راست است. سریال از نقطه نظر داستانی شخصیت ناهید دنبال می شود و اگر کارشناس و ارزیاب فنی در مجموعه سازمان صدا و سیما ناظر به این قصه بود باید دستور می‌داد که نقطه نظرهای داستانی حداقل میان چند شخصیت اصلی در حال گردش باشد. ما همه رویدادها را متصل به ناهید می بینیم. ناهید در اغلب نماهای سریال حضور دارد و کمتر فصلی از سریال وجود دارد که جدل شخصیت های دیگر را ببینیم. به همین دلیل است که علی رقم تاکیدات حسی کارگردان مخاطب این تلقی و تصور برایش پیش خواهد آمد که ریتم این سریال بسیار کند است.
کد خبر: 94650
Share/Save/Bookmark