به گزارش هنرنیوز، «ایران ترابی در اسفند ماه سال ۱۳۳۴ در شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمد. علاقه او به تحصیل باعث شد در برابر مشکلات پیش رویش بایستد و با وجود چند سال ترک تحصیل، با هدف خدمت به مردم، وارد کار درمان شود. این انگیزه، در دوره انقلاب و سالهای دفاع، صورت ایثارگرانه به خود گرفت. در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، خانم ترابی که حدودا بیست و چهار ساله بود داوطل رفتن به مناطق مورد هجوم می شود؛ روزهایی که هنوز برنامه دفاعی منسجمی برای مقابله با این حمله ددمنشانه نبوده. او در این کتاب از حوادثی که به چشم خود دیده، از ماجراهایی که در آنها قدم گذاشته و از چگونگی دفاع از دین و سرزمینمان سخن گفته است.»
شیوا سجادی، تدوینگر کتاب، درباره جمعآوری خاطرات ترابی گفته است: «آغاز مصاحبه و تحقیق پیرامون روایتهای خانم ترابی به سالهای ۸۳ و ۸۴ برمیگردد. حدود پنجاه ساعت مصاحبة ضبط شده در دست بود. با این حال تا آخرین مراحل قبل از سپردن كار به دست نشر كه انتخاب و گویا كردن عكسها بود، فرصت پرسش و واكاوی محفوظات ذهنی راوی از دست داده نشد تا اطلاعات تازهافزوده و مستند ایران ترابی فضای روشنتری را پیشروی مخاطب بگشاید.»
سجادی فراز و فرودهای زندگی ترابی را در ۲۲ فصل تدوین کرده است. فصلهای نخست کتاب شامل خاطرات کودکی او و گذراندن مدرسه و نیز تلاشهای فروان او برای کسب مهارتهای مامایی و خدمت رسانی به زنان روستایی است. مهاجرت ترابی به تهران در فروردین سال ۱۳۵۷ و حوادث پیش از اتقلاب و درگیریهای مناطق کردستان پس از انقلاب در فصل های پنجم تا هفتم کتاب به تصویر کشیده شده اند.
در فصل پنجم کتاب بخشی از خاطرات کشتار ۱۷ شهریور میخوانیم: «باز هم به خاطر کار بیمارستان نتوانستم به راهپیمایی بروم. روز جمعه ۱۷ شهریور، در بیمارستان فرحناز پهلوی کشیک بودم. خبر میرسید مردم در میدان ژاله جمع شدهاند و خیلی شلوغ شده و نیروهای گارد و ارتش مردم را از زمین و آسمان به گلوله بستهاند. باورم نمیشد چنین چیزی حقیقت داشته باشد...»
با آغاز جنگ تحمیلی روزها و شرایط سخت زندگی ترابی نیز شروع می شود. ایران ترابی به عنوان تکنسین بیهوشی جزو اولین گروه پزشکی است که به مناطق جنگی اعزام میشود. خاطرات او از جنگ و اعزامش به مناطق جنگی از فصل هشتم کتاب شروع میشود و زندگی پر شور و فعالیتهای شجاعانه او در سالهای دفاع مقدس در فصلهای بعدی جریان مییابد.
در فصل هفدهم در میان خاطرات مجروحان شیمیایی میخوانیم: «در بیمارستان را باز کردم و به راننده گفتم: «بیا داخل.» به نگهبان هم گفتم: «شما برو به رئیس بیمارستان زنگ بزن، بگو ترابی آمد در را باز کرد، فردا نیاید تو را بیرون کند.» اتوبوسها شش، هفت متر مانده به اورژانس نگه داشتند. در ماشین را باز کردم و بالا رفتم، تمام صندلیها را برداشته و مجروحین کف اتوبوس نشسته بودند. هنوز لباس منطقه را به تن داشتند. روی هر کدام یک پتو انداخته بودند که سرما نخورند. تمام تنشان تاول زده بود و صورتهایشان باد کرده بود، طوری که چشمشان جایی را نمیدید. هیچکدام از آنها بالای ۳۰ سال سن نداشتند. دست اولین نفر را که گرفتم تا پیادهاش کنم با صدای خفه و گرفتهای که به زحمت شنیده میشد، گفت: «دست مرا نگیرید.» گفتم: «باشد. من گوشه این پتو را می گیرم. شما هم گوشه پتوهای همدیگر را بگیرید و آهسته پشت سر هم بیایید.»... هوا سرد و زمین یخ بسته بود. هیچ کدام از مجروحان کفش یا دمپایی به پا نداشتند و به خاطر تاولها و زخمها نمیتوانستند به راحتی قدم بردارند. وقتی میدیدم با پاهای برهنه و سوخته روی برف و یخها راه میروند، جگرم میسوخت و گریه میکردم.»
مجموعهای از اسناد و عکس های ایران ترابی نیز به عنوان ضمیمه در انتهای کتاب به چاپ رسیده است که نشانگر برخی از فعالیتها و نیز اهمیت حضور او در تاقهای عمل و در حال امدادرسانی به رزمندگان مجروح است.
«خاطرات ایران»، مجموعه خاطرات ایران ترابی، تکنسین بیهوشی است که جزو اولین گروه پزشکی به منطقه جنگی اعزام میشود. کتاب حاضر با خاطره نگاری شیوا سجادی از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
کتاب حاضر در ۴۱۶ صفحه و شمارگان ۲۵۰۰ نسخه به چاپ رسیده و با قیمت ۱۱۰۰۰ تومن عرضه شده است.