جیمی فاکس به عنوان یک بازیگر کار خود را در سال ۱۹۹۲ با فیلم کمدی «اسباب بازیها» به کارگردانی «بری لوینسون» شروع کرد و اولین درامی که بازی کرد «هر یک شنبه معین» اثر «الیور استون» بود. فاکس در سال ۱۹۹۴ پس از گذشت چند سال عملکرد قابل ستایش تری در فیلم «وثیقه» اثر «مایکل مان» و بازی در کنار «تام کروز» داشت و در این فیلم نامزد دریافت جایزه بهترین نقش مکمل مرد شد.او در همین سال جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خاطر عملکردش به عنوان یک موزیسین بلوز در نقش «ری چارلز» در فیلم «ری» اثر «تایلور هاکفورد» از آن خود کرد. به دنبال این موفقیتها فاکس در فیلمهای «سرباز صفر (Jar Head)» و «میامی وایس (Miami Vice)» بازی کرد و توانست استعدادهای ذاتی خود را در فیلم «دختران رویایی (Dream Girls)» و «تک نواز (THE SOLOIST)» نیز به نمایش بگذارد.
-چه احساسی دارید از اینکه کابوی تارانتینو هستید؟!
عالیست. یکی از شجاعانهترین فیلمنامههایی بود که من تابحال خواندهام. اینکه مانند فیلم «گلادیاتور» نقش یک برده را داشته باشی که به خاطر زنش در راه انتقام گیری است... شما فیلم وسترنی نمیبینید که برده داری را تایید کند. جانگو یک فیلم وسترن و برده داری است، یک داستان عاشقانه و خیلی چیزهای متفاوت دیگر که فقط کوئنتین از پس آن برمی آید. علاوه بر این به ما این فرصت داده شد تا جانگوی واقعی، «فرانکو نرو» را ببینیم. ما با هم یک سکانس بازی کردیم. شاید این را نباید میگفتم!!!
-شجاعت کوئنتین تارانتینو از کجا نشات میگیرد؟
داشتن شجاعت، هنر و موفق بودن: شما به همه اینها نیاز دارید. مطمئنم مردم شجاع زیاد هستند، اما توانایی این را ندارند که این شجاعت را به هنر تبدیل کنند. اگر به درجه بندی فیلمها و بیشترین کسی که در اینترنت جستجو شده است سری بزنید، میبینید که تارانتینو در بالاسر تمام بازیگرهای بزرگ قرار دارد. ساختن این فیلم کافی است، اما شکل تصویر برداری اوست که فیلم را عالی کرده است. به همین دلیل است که او کوئنتین تارانتینو است. من خیلی خوش شانس بودم؛ شانس این را داشتم تا با «الیوراستون»، «مایکل مان»، «تایلور هکفورد»، «سم مندز»، «بیل کاندون»، «آنتونی فاکوا» و... همکاری کنم. بهترین افراد؛ و در کنار جمع همه آنها کوئنتین قرار دارد.
-چه چیزی در مورد کوئنتین متفاوت است؟
او جوان است. یک انسان واقعی. تصویربرداری تمام شده ولی او آنجا حضور دارد تا با شما کمی تفریح کند و صبح با هم به سرکار برگردید! یک تفکر نو دارد. یک ستاره راکاند رول است. او چیزی بیش از یک کارگردان است. وقتی از اتومبیل پیاده میشود تا به رستوران برود، کلی دوربین روی وی زوم هستند و او این را میداند و از آنها انرژی میگیرد. وقتی پشت دوربین قرار میگیرد، یک نابغه میشود. نمیگذارد آن چیزهای راک اندرولی سر راهش قرار گیرند. واقعا برایش اهمیت دارد و تمام افراد برایش مهم هستند، آن قدر که بعد از هر برداشت سری به همه بازیگران و افراد پشت صحنه میزند تا ببیند که خوب هستند یا نه. این را زیاد نمیبینیم. او یکی از همان هاست.
- کابوی شدن آرزوی هر پسری نیست؟
اوه... بله! همه دوست دارند این کاره شوند (اسلحهاش را بیرون میکشد) میدانید منظورم چیست؟ در زمان کودکی در تگزاس بزرگ شدم و تفنگهای اسباب بازی داشتم. ۴ یا ۵ سال پیش برای تولدم یک اسب هدیه گرفتم و اکنون اسب خود را در فیلم دارم. نامش چیتاست. تمام فیلمهایی که بازی کردم جهانی بودندکه خلق کردم. در تگزاس بزرگ میشدم و فیلم «بونانزا» و تمام آن نمایشهای تلویزیونی عالی را میدیدم، با تفنگهایم بازی میکردم و... که اکنون همه اینها به واقعیت بدل گشتهاند. نیاز به کسی ندارم که به من آموزش دهد، حالا من اسب خود را دارم.
- چیزی بود که باید در مورد کابوی بودن یاد میگرفتی؟
قطعا یک سری چیزهایی بود. مثلا کار کردن با اسب و چگونگی سوار شدن روی آن به عنوان یک کابوی. باید به کابوی خود تبدیل میشدید. نمیشد اشتباه کرد. زمان میبرد تا به نشستن روی این زینهای قدیمی عادت کنم. زین جدید من مخمل نماست و خز دارد... میتوان روی آن نشست و احساس راحتی کرد. اما این زین در فیلم وحشتناک بود.
-شما این لباس (کابوی) را به خانه میبردید؟
اوه... بله!! لباس چه کسی را میبردم؟ لباس کریستوف والتز!! نمیدانم آن را دیدهاید یا نه، اما عالیست.
-کار کردن با والتز چطور بود؟
عالی... او هم شجاع است. همه این طور بودند: «ساموئل ال جکسون»، «لئوناردو دی کاپریو»، «دان جانسون»، «کری واشنگتون». با شکوه!!
- بازی در نقش چنین شخصیتی با این قدرت بدنی، نیرو بخش بود؟
بله... شمابردهای را میبینید که نمیگوید: «من میخواهم مشکل برده داری را حل کنم.» بلکه میگوید: «من میخواهم زنم را پس بگیرم.» برایش لذت بخش است؛ در آن زمان هر آفریقایی-آمریکایی از یک ازدواج اجباری به وجود می آمد. یک مرد سیاه پوست قوی با یک زن سیاه پوست قوی ازدواج میکرد تا برده قوی تری را بوجود بیاورد. اگر بردهای تصمیم به ازدواج با کسی میگرفت که دوستش داشت، باید آرام آرام پیش میرفت و پنهانی آن را انجام میداد. اگر قضیه لو میرفت، زن جان خود را از دست میداد و بچهها کشته میشدند. وقتی خانمها این را میبینند، میگویند: «وای؛ آرزو میکنم یک مرد داخل این جهنم شود و اسلحهاش را بیرون بکشد و مرا نجات دهد.»
-فکر میکنید فیلم برای مردم به نوعی روشن فکرانه خواهد بود؟
روشن فکرانه و همین طور سرگرم کننده خواهد بود. فیلم هر دو مشخصه را دارد.
یاسین پورعزیزی- حامد روحبخش